اي عزيز غايب از نظر! هر هفته را به آن اميد ميآغازيم كه جمعهاش به عطر حضور تو عطرآگين خواهد شد. صبحهاي جمعه با شوق بيدار ميشويم، چشم به همه جا ميدوزيم، خيره ميشويم و گوشهايمان را جلا ميدهيم شايد خبر آمدنت را بشنويم. دقايق جمعه به سختي ميگذرد. ظهر ميشود اما خبري از آمدنت نميشود! باز به انتظار مينشينيم.
به دلهاي منتظر و سرگردانمان اميدواري و دلداري ميدهيم كه «او حتماً خواهد آمد». به ساعت خيره ميشويم. ثانيهها بالا ميآيند و فرو ميافتند؛ خبري نيست! امان از بالا آمدن دقايق نفسگير غروب جمعه! غروب ميرسد، خبري نميشود. دلهايمان عجيب ميگيرد. سنگين ميشويم. احساس خفگي و بيكسي تمام وجودمان را احاطه ميكند. بغض ميكنيم: «غروب شد و مهدي(عج) نيامد!»
دستهاي آرزومندمان را به سوي آسمان روانه ميكنيم و تمنايمان را با بيقراري به دعا مينشينيم: « خدايا! در ظهور حجت و وليات تعجيل فرما.»
اي رمز اصالت و هويت ما! بيتو برگهاي زردي هستيم آواره و رها در باد. بيا كه از آمدنت همه «نبود»هاي ما «بود» و همه «بود»هاي ما «شد» خواهد شد.
سراي ظلمتيان را فضاي نور كني
به ذهن ظلمت اگر لحظهاي خطور كني
نشستهام به عزاي چراغ مرده خود
بيا كه سوگ مرا، اي ستاره! سور كني
براي ما همه آن لحظه است، لحظه قدر
كه چون شهاب در آفاق شب عبور كني
هنوز ميشود از شب گذشت و روشن شد
اگر تو- طالع موعود من!- ظهور كني
نه از درنگ، ز تثبيت شب هراسانم
اگر در آمدنت بيش از اين قصور كني
بيا كه جهان تشنه چشيدن طعم عدالت مهدوي توست. بيا كه همه به هواي تو ميگرديم تا دمي نفس تازه كنيم در هواي پاكت.
اي اميد جانهاي خسته و غبار گرفته! اين انتظار توست كه پيروانت را در برابر پليديهاي ماكياوليستي و «ايسم»هاي نابودگر كرامت انسان، شجاعت ايستادگي بخشيده است.
اي منجي آخرالزمان(عج)! انتظارت را شكيبا خواهيم بود كه انتظار كشيدن براي تو، تمام سرمايه ماست. بيا كه والههاي حقيقي تو، ذكر لبشان، هر شب و هر روز اين شده است:
«در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم/ بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم.»
بی تردید افرادی که به دامن خاندان ائمه اطهار (ع) متوسل می شوند و با توکل به آن ها امور خود را در راه خیر و صلاح از آن ها تقاضا می کنند، همواره در سراسر زندگی خود سایه ی الطاف این بزرگواران را، از کوچکترین امور تا حساس ترین لحظات حس می کنند و بنا به گواهی تاریخ آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ شیعیان جهان در زمره ی این افراد بوده است.
مرحوم سید ابوالحسن در سال 1284 قمری در روستای «مدیسه» از توابع زرین شهر در استان اصفهان به دنیا آمد و مقدمات علوم حوزوی را در همان روستا نزد اهل علم خوانده و در اوائل سن بلوغ به حوزه ی علمیه اصفهان منتقل و در مدرسه صدر حجره گرفته و به بحث و درس ادامه می دهد. سید مقدمات و سطح (پایه متوسط در علوم حوزوی) را در اصفهان که در آن زمان از مراکز مهم شیعی به حساب می رفته است به پایان می رساند و در دروس خارج (مرتبه عالی در علوم حوزوی) حاضر می گردد و در محضر اساتیدی همچون شیخ محمد کاشی (آخوند ملامحمد کاشانی- متوفی 1333 ﻫ.ق) کسب فیض می کند.
ایشان که سرتاسر زندگی خود را وقف ائمه اطهار و به ویژه امام عصر، حضرت صاحب الزمان (عج)، نموده بود در خاطرات خود به عنایاتی که از سوی ائمه (ع) نسبت به او شده است گه گاه نیز اشاراتی داشته است که شاید ذکر نمونه ای از آن خالی از لطف نباشد.
در این باره نوشته اند: زمانی سید ابوالحسن تصمیم می گیرد که به شهر اصفهان برای ادامه تحصیل، که یکی از حوزه های مهم شیعه به شمار می رفت، مهاجرت نماید. به این منظور با پدرش مشورت می کند و پدرش سید محمد خشمگین شده می گوید: اگر به اصفهان بروی، من عهده دار هزینه ی زندگی تو نمی شوم.
سید به فکر فرو رفته و به وعده های خدا در مورد وعده روزی به بندگان و سخنان ائمه (ع) در مورد فضیلت علم و دانش فکر می کند و با این افکار تصمیم به رفتن می گیرد و به پدر می گوید: اشکالی ندارد، فقط شما اجازه رفتن به من بدهید من خودم عهده دار دیگر امور خواهم شد.
پس از یک سری مطالب که بین آن دو رد و بدل می شود و با اصرار سید ابوالحسن، پدر با رفتنش موافقت می کند.
سید بدون توشه و کوله بار به سوی اصفهان حرکت کرد و در همان ابتدا افکاری وسوسه آمیز به او روی می آوردند، در مورد تنهایی، غربت و فقر و... ناگهان به یاد امام زمان (عج) می افتد، امیدوار می شود و به راه ادامه می دهد.
سید در سن 14 سالگی وارد اصفهان شده و در مدرسه ی صدر، حجره گرفته و به درس و بحث مشغول می گردد.
شبی از شب های زمستان پدرش به دیدن او می آید و وقتی زندگی او را می بیند که نه فرش و گلیم و... و نه حتی چراغی برای روشن کردن حجره دارد با سخنانی سرزنش آمیز به سید ابوالحسن می گوید: نگفتم نیا، گرسنگی و... دارد.
او آنقدر سخن گفت که ابوالحسن ناراحت شده و به طرف قبله می ایستد و امام زمان (عج)را مورد خطاب قرار می دهد و با چشمانی اشک بار و با لحنی ملتمسانه می گوید: آقا! عنایتی کنید تا نگویند شما آقا ندارید!
لحظاتی نمی گذرد که فردی ناشناس درب مدرسه ی صدر را به صدا درمی آورد. وقتی خادم مدرسه در را باز می کند، فرد ناشناس از او سراغ سید ابوالحسن را می گیرد و خادم، سید ابوالحسن را به کنار در مدرسه فرامی خواند.
سید ابوالحسن با سیدی خوش سیما رو به رو می شود که پس از دلجویی به او پنج قران می دهد و می گوید:
شمعی نیز در طاقچه ی حجره است، آن را بردار و روشن کن تا نگویند شما آقا ندارید.
شخص ناشناس با این سخن سید را تنها می گذارد و می رود. سید به حجره برمی گردد و ماجرا را برای پدر تعریف می کند. سید محمد نیز مانند پسر، دچار بهت و حیرت می شود و اشک از چشمانش سرازیر می گردد و در همان حال فرزند را در آغوش می گیرد و بوسه هایی چند بر صورتش می زند و با قلبی شاد به روستایشان برمی گردد و به کردار پسر خود ایمان می آورد.
منابع:
1- باقرزاده بابلی، عبدالرحمن. توجهات ولی عصر (عج) به علما و مراجع تقلید، تهران: تهذیب، 1381.
2- علاقه مند تبریزی، محمدعلی. چهارده معجزه از چهارده معصوم، مشهد: جلیل، 1383.
3- م. کدخدازاده. ر. عباسی. کرامات شگفت عارفان، قم: بیت الاحزان، 1390.
در روایات برای زیارت کردن قبر، آدابی ذکر شده است که در پاسخ تفصیلی تعدادی از آنها بیان می شود. اما علاوه بر موارد مذکور در روایات، در میان عرف نیز سنت هایی وجود دارد. یکی از این سنت ها زدن سنگ به قبر است که گاه با این دلیل همراه است که مرده صدایمان را بشنود.
در کتاب های حدیثی، روایتی در تأیید این کار وجود ندارند. البته، در میان مردم به غیر از این سنت، سنت های دیگری نیز وجود دارد که بر آنها دلیل شرعی وجود ندارد، اما نبود دلیل شرعی به این معنا نیست که آنها را به صورت کلی رها کنیم؛ زیرا گاه، سنت هایی وجود دارد با این که منبعی شرعی ندارند، اما سنت حسنه ای هستند و عقل نیز آنها را تأیید می کند. علاوه بر این، انجام آنها احترامی برای مرده بوده که نه تنها بد نیست، بلکه باید در ترویج آن تلاش کرد و به یقین مورد پسند خداوند است.
پاسخ تفصیلی
در روایات، تأکید بسیاری وجود دارد که مردگان را از یاد نبریم و برای آنها از این دنیا خیراتی بفرستیم. یکی از بهترین خیرات و هدیه ای که می توان از این دنیا برای آنها فرستاد، خواندن قرآن است که تأکید بسیاری نیز بر آن شده است. امام رضا (ع) فرمودند: «هیچ بنده مؤمنی نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و در آن جا سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، مگر این که خداوند گناهان او و صاحب قبر را می بخشاید».[۱]، [۲]
خیرات برای مردگان و زیارت کردن قبرشان، سنت حسنه ای است که در میان مسلمانان رواج دارد. این عمل مطمئناً برای مرده نیز تأثیر به سزائی دارد و می تواند او را در حیات پس از مرگ کمک کند؛ لذا در روایات آمده است: «مردگان را زیارت کنید که همانا آنها از این عمل خوشحال می شوند».[۳] حتی در بعضی از روایات توصیه شده است که به یاد مردگان باشید که این کار ثواب دارد.[۴]
در روایات برای زیارت کردن قبر، آدابی ذکر شده است؛ بسیاری از این آداب، به جهت احترام گذاشتن به مرده و گاه برای به وجود آوردن ارتباط بین آنها است. به گونه ای که در بعضی از روایات آمده است وقتی به قبرستان می روید یک قبر را مشخص نموده و به زیارت آن روید: «شخصی از امام موسی کاظم (ع) سؤال کرد: مؤمنی که مرده باشد، آیا کسی که قبر او را زیارت می کند، آگاه بدان است. امام فرمود: بله و تا زمانی که بر سر قبر او است، مرده با او مأنوس گشته و آرامش می یابد و زمانی که بلند شده و از کنار قبر بلند می شود، وحشت به درون قبر می رود».[۵]
از دیگر عواملی که سبب به وجود آمدن ارتباط بین کسی که بالای قبر بوده و کسی که در درون قبر است، می شود، دست گذاشتن بر روی قبر مرده است: راوی می گوید: از امام صادق (ع) در مورد قرار دادن دست بر روی قبر میت سؤال کردم که این کار به چه معنا است؟ امام فرمودند: پیامبر اکرم (ص) این را برای پسرشان بعد از دفن انجام دادند. سپس از امام در مورد این که چگونه دست را بر روی قبر قرار دهیم سوال کردم؟ امام در پاسخ انگشت خود را به سمت زمین گرفتند و آن را بر روی زمین قرار داده و سپس بلند کردند».[۶]
اما علاوه بر موارد مذکور در روایات، در میان عرف نیز سنت هایی وجود دارد. یکی از این سنت ها زدن سنگ به قبر است که گاه با این دلیل همراه است که مرده صدایمان را بشنود. در کتاب های حدیثی، روایتی در تأیید این کار وجود ندارند. البته، به غیر از این سنت، برخی از سنت های دیگر نیز وجود دارند که بر آنها دلیل شرعی وجود ندارد، اما نبود دلیل شرعی بر سنت های عرفی، به این معنا نیست که سنت ها را به صورت کلی رها کنیم؛ زیرا گاه در میان مردم، سنت هایی وجود دارد با این که منبعی شرعی ندارند، اما سنت حسنه ای هستند و عقل نیز آنها را تأیید می کند. علاوه بر این، انجام آنها احترامی برای مرده بوده که نه تنها بد نیست، بلکه باید در ترویج آن تلاش کرد و به یقین مورد پسند خداوند است.