نوشته شده در تاريخ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید. خورشید، خودش را پشت غروب‏ها و کوه‏ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏شود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!
... و چقدر هارون به دست‏های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!

روز 25 رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانه‏اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمه‏ى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبه‏ى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسه‏هائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشه‏هاى ضد انسانى را شایسته‏ى نام انسانى نمیدانند.

نام او «موسى»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویى بافضیلت بنام «حمیده»، و پدرش پیشواى ششم حضرت صادق - علیه‏السلام - است.او در سال 128 هجرى در سرزمین «ابوأ» (یکى از روستاهاى اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) به شهادت رسید.
به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به ، "العبد" الصالح و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به ،"الکاظم" گردید. آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابو علی نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند ..... برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) (148 ق) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت....

در زمان حیات امام صادق (علیه السلام) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. ـ پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (علیه السلام) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگتراز برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطحیه موسوم هستند.

ـ برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

ـ برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

پاسدار دانشگاه جعفرى‏:
بررسى اوضاع و احوال نشان مى‏داد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ‏اى که حکومت منصور از آغاز روى آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، ازینرو امام کاظم دنباله برنامه علمى پدر را گرفت و حوزه ‏اى - ‏نه به وسعت دانشگاه جعفرى- تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.«

«سید بن طاووس»مى‏ نویسد: گروه زیادى از یاران و شیعیان خاص امام کاظم علیه ‏السلام -و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مى‏آمدند و سخنان گهربار و پاسخهاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را یادداشت‏ مى‏نمودند و هر حکمى که در مورد پیش‏آمدى صادر مى‏نمود، ضبط مى‏کردند.

امام موسى بن جعفر نه تنها از نظر علمى تمام دانشمندان و رجال علمى آن روز را تحت‏ الشعاع قرار داده بود، بلکه از نظر فضائل اخلاقى و صفات برجسته انسانى نیز زبانزد خاص و عام بود، به طورى که تمام دانشمندانى که با زندگى پرافتخار آن حضرت آشنایى دارند در برابر عظمت شخصیت اخلاقى وى سر تعظیم فرود آورده‏اند.

واقفیه و اندیشه واقفی گرى پس از امام کاظم:
جابر جعفى از اصحاب امام باقر (ع) مى‏گوید: از آن حضرت سؤال کردم، معنى این آیه‏«ان عده الشهور عندالله اثنى عشر شهرا فى کتاب الله ...» چیست؟ (تعدادماهها در کتاب خداوند از ابتداى آفرینش دوازده ماه معرفى شده است.)
حضرت آهى کشید و فرمود: مقصود خداوند از سال، جدم رسول الله (ص) است که دوازده ماه دارد.
از امیرالمؤمنین تا من و فرزندم جعفر، پسرش موسى، فرزند او على، فرزندش محمد،فرزند او على، فرزند او حسن، فرزند او مهدى. که دوازده امام و حجت‏خدا در بین‏مردم و نگهبانان وحى و علم خدایند ...
با این همه، عده‏اى که خود را شیعه‏مى‏دانند امامان را کمتر از دوازده نفر مى‏دانند که واقفیه از جمله این گروههاست‏در بیشتر موارد، منظور از واقفیه کسانى هستند که در امام کاظم (ع) توقف کردند وولایت امام‏هاى بعد از ایشان را نپذیرفتند.
واقفیه خود به دو گروه تقسیم شدند:
گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر (ع) زنده و از نظرها غایب است و گروهى‏ دیگر که اعتقاد داشتند حضرت که آخرین امام بود، رحلت فرمود. به این گروه قطعیه‏مى‏گویند.
بسیارى از واقفیان مانند ابى‏نصر بزنطى با دیدن معجزات امام رضا (ع)دست از انحراف برداشتند و بقیه که بر عناد خود اصرار ورزیدند و به مصداق‏«یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره‏» پس از مدتى کوتاه اثرى‏از آنان باقى نماند و تلاشهایشان تاثیرى در روند حرکت امامت نداشت. این نیز به‏سبب موضع‏گیرى فکرى و سیاسى ائمه (علیهم السلام) در برابر آنان بود. یونس بن‏یعقوب مى‏گوید: از امام رضا (ع) پرسیدم: به کسانى که گمان دارند پدر شما زنده است، زکات پرداخت کنم؟ فرمود: هرگز! آنان کافر، مشرک و فاسد هستند.
این موضع امامان شیعه سبب شد تا شیعیان ازارتباط با واقفیان خوددارى کرده، از آنان کناره ‏گیرى کنند.

امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی :
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"
فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."
سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست." (بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 از شبهاتی که ریشه اش به دهه پایانی حکومت منحوس پهلوی بر می گردد و متاسفانه پس از انقلاب نیز در دوره دگراندیشان و قایلان به قرائت های جدید از دین، دوباره جان گرفت این است که گاهی گفته می شود ما که فارس زبانیم چه لزومی دارد نمازمان را به زبان عربی بخوانیم ؟ مگر زبان فارسی از حمل مفاهیم بلند اوراد و اذکار دینی ناتوان است ؟

Namaz.JPG


در نوشتار حاضر می کوشیم تا به نحو اجمال و مستدل به شبهه یاد شده پاسخ گوییم :

- پاسخ اول :

می دانیم که قرائت حمد و سوره در نماز واجب است. بنا بر آنچه قرآن پژوهان در تبیین ابعاد اعجاز قرآن گفته اند، قوی ترین جنبه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت و به طور کلی جنبه ادبیات خارق العاده این کتاب شریف آسمانی است .

باید دانست که زبان عربی به خودی خود اعجازی ندارد و آنچه دارای اعجاز است، کلام خداست . شاید بتوان برخی از کلمات زبان عربی را به نحو دقیق ترجمه کرد اما کلام خدا به دلیل همین جنبه اعجازگونه اش به هیچ وجه ترجمه پذیر نیست، از این رو اگر قرار باشد نمازمان را به زبان فارسی بخوانیم آنگاه در ترجمه اولین جمله آن در خواهیم ماند، چرا ؟

چون به عنوان مثال کلمه "الله" در آیه شریفه "بسم الله الرحمن الرحیم"، اسمی است که جامع جمیع اسماء و صفات الهی است به همین دلیل ترجمه ناپذیر است .

هیچ کدام از معادلهایی که برای ترجمه این کلمه پیشنهاد کرده اند دقیق نبوده و نمی تواند حتی یک هزارم بار معنایی کلمه "الله" را به دوش کشد، به عنوان مثال، کلمه خدا که برابر نهاده "الله" در زبان فارسی است به معنای "صاحب" یا "خودآ" ست یعنی همان چیزی که فلاسفه به آن می گویند "واجب الوجود" و واجب الوجود تنها یک ویژگی از ویژگیهای "الله" را به تصویر می کشد، که همان جنبه ذاتی و ضروری وجود خداوند است .

همینطور است کلمه های "رحمن" و رحیم". تمام معادل هایی که در زبان فارسی برای این دو کلمه نهاده اند نارساست، مثلا "بخشاینده" فراخ بخشایش"، "بخشایشگر" و... همه به معنای کلمه "جواد"(به عربی) است یعنی کسی که در بخشش گشاده دست است، حال اینکه رحمن، اشاره به رحمت فراگیر خداوند دارد که گستره آن، همه را شامل می شود اعم از کافر و مومن، و کلمه "رحیم" ناظر به وصف رحمانیت خاص خداست که در آخرت تنها شامل حال مومنان می شود .

زبان عربی به خودی خود اعجازی ندارد و آنچه دارای اعجاز است، کلام خداست. شاید بتوان برخی از کلمات زبان عربی را به نحو دقیق ترجمه کرد اما کلام خدا به دلیل همین جنبه اعجازگونه اش به هیچ وجه ترجمه پذیر نیست،

- پاسخ دوم :

نماز "عبادت " است و روح عبادت، "تسلیم"، بنابراین کسی که به آیین اسلام گردن نهاده و خود را مسلمان می‌نامد می‌بایست تسلیم خواسته پروردگار باشد. انشاء نماز به زبان عربی خواست خداست و اگر بنده، خواست خود را بر خواست معبود ترجیح دهد در حقیقت خود را عبادت کرده نه معبود را .

ممکن است بگویید چرا خداوند چنین چیزی را خواسته است ؟

پاسخ این است که اراده خدا مبتنی بر پاره ای حکمت ها و مصالح است، شاید برخی از این حکمت ها برای ما روشن باشد و ممکن است پاره ای دیگر را ندانیم اما همین اندازه که به حکم صریح آیات قرآن پذیرفته ایم خدا حکیم است، کفایت می کند چرا که می دانیم حکیم هیچگاه کار لغو و بیهوده نمی کند . بنا براین باید به آنچه خداوند اراده کرده است(قرائت نماز به زبان عربی) تن داده و تسلیم رضای معبود شویم تا به معنای حقیقی کلمه خدا را "عبادت" کرده باشیم .

- پاسخ سوم :

قرائت نماز به زبان عربی عامل وحدت بخش میان ملل اسلامی در اقصا نقاط جهان است .

توضیح بیشتر اینکه "وحدت" یکی از ارکان امت اسلامی است و آویختن به این ریسمان و حبل متین خدایی، حقیقت اسلام را از گزند دشمنان و دین ستیزان حفظ می کند . طبیعی است که خداوند برای تحقق این آرمان تدابیری بیندیشد که از جمله آنها، وجود زبانی مشترك در میان همه پیروان اسلام است. این همان چیزی است که ما از آن تحت عنوان "حکمت های" عربی خواندن نماز یاد کردیم .

یکرنگی برخی از عبادات چون حج، نماز و... برای تحقق همین هدف متعالی است .

درباره اذان نیز چنین است. اگر بنا باشد هر کشوری برای خود اذانی متناسب با زبان خود برگزیند آنگاه چنانچه مسافر بیگانه مسلمانی به کشور آنها وارد شود و بخواهند برای انجام فریضه نماز به مسجد برود، به هنگام پخش اذان متوجه نخواهد شد که این اذان است یا آواز .

همه ساله صدها هزار مسلمان از نقاط مختلف جهان برای شرکت در کنکره عظیم حج، به مکه مشرف می شوند، تصور کنید اگر بنا باشد هر کس در نماز جماعت مسجدالحرام به زبان خودش نماز بخواند آنگاه آیا فلسفه حج که همان همزاد پنداری و وحدت بین المللی مسلمین است، تحقق می یابد؟ حاشا و کلا !

حکمت های دیگری نیز بر خواندن نماز به زبان عربی مترتب است که ذکر آنها از حوصله این مقال بیرون است .

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
100145_634730213493476495_l.jpg



حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سلسله جلسات درسهایی از قرآن با عنوان «رسالت ما در برابر بستگان» در قسمتی از صحبت‌های خود گفت: مثنوی می‌گوید: اگر سكنجبین می‌پزی دیدی ترشی‌اش زیاد است شكرش را اضافه كن. آقا به من فحش داده، پس محبت را زیاد كن. حالا كه فحش داده بیشتر به او محبت كن كه این ترشی از بین برود. امامان ما اینطور بودند.


حتی وصیت می‌كردند كه بعد از فوت ما به فلانی و فلانی و از بستگان كه خیلی برای ما ضرر داشتند به آنها هم محبت كنید. نه، من اگر مردم راضی نیستم سر قبر من بیاید. چه خبر است؟ تو كینه را بعد از مرگ هم می‌خواهی؟ بعضی‌ها می‌گویند: می‌خواهم روز قیامت یقه‌اش را بگیرم. بابا! قرآن می‌گوید: در دلت كینه‌ی كسی را نداشته باش. تو می‌خواهی این كینه را تا قیامت برداری ببری. بعد هم آنجا می‌خواهی یقه بگیری. مردم اینقدر گیر هستند، بگذار گیر تو یك نفر نباشند. مخالفین را دعوت كنیم.

وی در بخشی دیگر از سخنان خود گفت:گاهی استرس‌ها، اضطراب‌ها، دغدغه‌ها برای این است كه چرا من به هدفم نرسیدم. می‌خواستم دكتر شوم، مهندس شوم، می‌خواستم می‌خواستم می‌خواستم فلان‌جا بروم، می‌خواستم فلانی بیاید، می‌خواستم فلانی نیاید، باشد شما می‌خواستی، ما كه همه‌كاره نیستیم. تعلیم رانندگی رفتید، یك گاز و ترمز زیر پای ما هست اما یك گاز و ترمز هم زیر پای بغلی است. شما گاهی گاز می‌دهی، او ترمز می‌كند. اینجا كه همه دست شما نیست. شما برق‌ كشی می‌كنی، سازمان برق از اداره برق خاموش می‌كند. شما كه همه كاره نیستی. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» (انسان/30) قرآن می‌گوید: هرچه می‌خواهید وقتی می‌شود كه خدا هم بخواهد. مثل شما وقتی به ماشین گاز می‌دهی، ماشین می‌رود كه این بغل دستی هم بخواهد. اگر شما گاز بدهی، كنار دستی نخواهد ترمز می‌كند. خواست ما در طول خواست خداست. همه كاره نیستیم.

چرا آنكه می‌خواستم نشد؟ نشد كه نشد. ثوابش را دارم. امام در هواپیما می‌نشیند به ایران بیاید در دوازدهم بهمن. می‌پرسند چه احساسی دارید؟ می‌گوید: هیچی! رفتیم حكومت اسلامی تشكیل دادیم، الحمدلله! هواپیما را سرنگون كردند و شهید شدیم، الحمدلله. شد شد، نشد نشد. اصرار نكنید كه حتماً یك كاری شود. این دختر و پسر حتماً كنكور بروند. هی بابا درست را بخوان، شركت هم بكن، رفتی الحمدلله، نرفتی الحمدلله. چه خبر است؟ ما می‌خواستیم هجرت كنیم فلان شهر برویم، نشد. خوب نشد كه نشد. اصرار نكنیم، راضی باشیم به مقدرات خدا منتها در كار تلاش خودمان را بكنیم.

به جوان گفتند: چرا داماد نمی‌شوی؟ گفت: خرجی را چه كنم؟ گفتم: آن دختری كه می‌خواهی بگیری الان گرسنگی می‌خورد؟ گفت: نه، خانه‌ی پدرش است یك چیزی می‌خورد. گفتم: وقتی از خانه‌ی پدرش به خانه‌ی تو آمد جای دختر عوض می‌شود. روزی‌اش كه قطع نمی‌شود. قبلاً دختر خانه‌ی پدرش بود، تو كه عقدش كردی خانه‌ی شما آمد. مكان دختر عوض می‌شود. رزق دختر كه قطع نمی‌شود. و در ثانی تو می‌فهمی این یعنی چه؟ یعنی خدایا اگر یكی باشم، تو قدرت داری. دو تا باشیم تو دیگر قدرت نداری. چون تو قدرت نداری، من ازدواج نمی‌كنم. چون اگر یكی باشیم تو زور داری. دو تا باشیم دیگر زور تو تمام است. این سوء ظن به خداست.

این یاد خدا آرام‌بخش است. گناهان ما را می‌بخشد. می‌خواستم به فلان درجه برسم، نرسیدم. ثوابش را به تو می‌دهم. مردم دوستم ندارند، خدا هم دوست ندارند.

یك كسی یك حادثه‌ای رخ داده بود یک چیزهایی به خدا می‌گفت. خدایا، نمی‌توانی خدایی كنی از آسمان پایین بیا. خدا را داشت عزل می‌كرد. می‌گفت: نمی‌توانی خدایی كنی، از آسمان پایین بیا. عوام بود. «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ» خدا دشمن دارد. نقل می‌كنند كه موسی گفت: خدایا یك كاری كن كه مردم پشت سر من حرف بد نزنند. خدا به او وحی كرد كه مردم پشت سر من هم حرف بد می‌زنند. توقع نداریم كه همه مردم...

اگر در دستت طلا است، همه می‌گویند: سفال است. در دستت سفال است، همه می‌گویند: طلا است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه:

استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏ گفت:


در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد.

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند.

هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد:

من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.


دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

پرسیدند چرا این طور شده ‏ای؟

در پاسخ گفت:
شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد،
آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد،

سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.


تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟

آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید.

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم.

مرحوم قاضی می‏فرمود:

چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند

(زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی علیه السلام بوده‏ اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

بعد از فوت مرحوم آخوند ملاّفتح على سلطان آبادى، شخصى او را در خواب مى بیند و از حال او مى پرسد.

آخوند ـ رحمه اللّه ـ مى فرماید:

كار من خوب نبود، ولى به واسطه ى همان نماز وحشتها، خدا ما را آمرزید. سپس از او مى پرسد، ما چه كار كنیم؟

مى فرماید:
1. حقوق مالى خود را نگذارید تا سر سال بماند، بلكه در همان ماه كارش را تمام كنید و بپردازید.

2. نماز را در اوّل وقت آن بخوانید.
3. به گمانم فرمود: با مردم به انصاف رفتار نمایید.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

توجه به مبانی دینی و بهره مندی از آن در نوع نگرش به طبیعت پیرامون خود و جهان بینی ما بسیار موثر است .مطالعه و تعمق در اسرار نظام خلقت علاوه بر ایجاد روح تواضع و فروتنی در انسان، می تواند مو جب تعالی معنوی در انسان شود و مربوط بودن حوادث و اتفاقات در این دنیا به یکدیگر نیز در همین راستا قابل ارزیابی و تامل است.

آنچه در زیر می خوانید حکایتی شنیدنی از امیر المومنین ع در خصوص آثار منفی ترک بسم الله در زندگی روزمره خودمان است.
 
عبد الله بن یحیى نزد امیر مؤمنان (ع) آمد در جلوی آن حضرت یک تخت بود حضرت فرمود؛ بنشین! وقتی عبدالله بن یحیی بر روی تخت نشست ،آن تخت چرخید و او با سر بر زمین خورد و سرش به شدت زخمی شد و خون از آن روان شد .
 
پس آن حضرت آبى خواست و خون سر عبدالله بن یحیی را شست سپس او را نزد خود فرا خواند حضرت دست بر آن کشید و آب دهن بر زخم او مالید، فورا زخم بهم چسبید و گویا هیچ آسیبى بدان نرسیده، سپس فرمود: اى عبد الله سپاس خدا را که محو گناهان شیعه ما را در دنیا به گرفتارى آنها در دنیا مقرر داشت، تا طاعتشان سالم بماند و مستحق ثواب آن باشند.
 
عبد الله گفت: اى امیر مؤمنان بواسطه این سخن به من فائده رساندى و به من علمی آموختی و لی اگر صلاح بدانید آن گناهى را که به خاطر آن در این مجلس گرفتار بلا شدم معرفی کن تا دوباره مرتکب آن گناه نشوم ؟
 
حضرت فرمود؛ این بلائی که به آن گرفتار شدی به خاطر این بود که هنگام نشستن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* نگفتى و خدا اثر شوم این و ترک وظیفه را در قالب چنین بلایی به تو نشان داد .تا تو را از آن بی ادبی پاک کند.
 
سپس حضرت فرمود: رسول خدا بمن فرمود؛ هر کار مهمى که در آن بسم الله گفته نشود ناتمام است .
 
عبدالله بن یحیی می گوید عرض کردم: پدر و مادرم به قربان شما یا امیرالمومنین(ع) از این پس«بسم الله» گفتن را رها نمی کنم. سپس حضرت فرمود؛ در این صورت از آن بهره‏مند می‌شوى و بوسیله آن خوشبخت می‌گردى.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

بنابر منابع اصیل شیعه و سنی، امیرالمؤمنن علی بن ابی‏طالب (ع) در 13 رجب سی سال بعد از عام الفیل، در شهر مکه و در خانه کعبه به دنیا آمد.
محلی که برای مادر بزرگوار امیرالمؤمنین (ع) شکافته شد اکنون "مستجار" نامیده می‏شود و چسبیده به "ركن یمانی" است.
از آن زمان بیش از 1440 سال می‏گذرد. با اینکه در این مدت مدید، خانه کعبه بارها و بارها تعمیر و حتی از نو بازسازی شده است اما هر بار پس از تعمیر، نوسازی و حتی تعویض سنگ‏ها، دوباره محل شکافته شدن ظاهر می‏گردد.
 بنابر منابع اصیل شیعه و سنی، امیرالمؤمنن علی بن ابی‏طالب (ع) در 13 رجب سی سال بعد از عام الفیل، در شهر مکه و در خانه کعبه به دنیا آمد.

مورخان عرب نوشته‏اند که وقتی «فاطمه بنت اسد» مادر علی (ع) دچار درد زایمان شد به كنار خانه کعبه رفت و اینگونه مناجات کرد: «پروردگارا! من به تو و به همه پیمبران و كتاب‏هایى كه ‏از سوى تو آمده است ایمان دارم ، و گفتار جدم ابراهیم خلیل كه این خانه را بنا كرد را تصدیق می‏کنم. پروردگارا! به حق همان كسى كه ‏این خانه را بنا نمود، و به حق این نوزادى كه در شكم من است، ‏ولادت او را بر من آسان گردان».

به دنبال این دعا بود كه ناگهان خانه كعبه ‏شكافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه حاضران و زوار پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند اول به هم پیوست. مردم که هراسان شده بودند خواستند قفل در را باز كنند ولى در باز نشد، و دانستند كه سرى‏در این كار هست و این ماجرا از جانب خداى تعالى است.

محلی که برای مادر امیرالمؤمنین (ع) شکافته شد اکنون "مستجار" نامیده می‏شود و چسبیده به "ركن یمانی" است.

از آن زمان بیش از 1440 سال می‏گذرد. با اینکه در این مدت مدید، خانه کعبه بارها و بارها تعمیر و حتی از نو بازسازی شده است اما هر بار پس از تعمیر، نوسازی و حتی تعویض سنگ‏ها، دوباره محل شکافته شدن ظاهر می‏گردد.

 

نمای نزدیک از شکاف دیوار که تعمیر شده است:

58087.jpg

عکس دیگری از محل شکاف که در تعمیری دیگر مرمت شده است:

58088.jpg

مقایسه عکسهای زیر با عکسهای بالا نشاندهنده تعمیرات متعدد در سالهای مختلف است:

58092.jpg

58093.jpg

58094.jpg

58095.jpg

58096.jpg

تصاویر نزدیکی از محل شکاف که تلاش شده است با میخهای بلند و بست فلزی متصل و مهار شود:

58097.jpg

58098.jpg

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

○○○شهید یعقوبــــ ابراهیم نژاد : اگر میدانستم با هر بار خونے که ریختہ

مے شود, بے حجابے آغوش حجابــــ را در بر میگیرد, حاضر بودم هزاران

هزار بار کشتہ شوم !
✦✧✦✧✦✧ ✦✧✦✧✦✧ ✦✧✦✧✦✧ ✦✧✦✧✦✧ ✦✧✦✧✦✧ ✦✧✦

شهید مطهرے : حجابـــ مانند اولین خاكریز جبهہ استـــ كہ دشمن براے تصرفـــ سرزمینے حتماً ‌باید اول آن را بگیرد.

 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩


داستان در مورد مشکلات ما آدم هاست...

فردی که همیشه از مشکلاتش گله میکرد، شبی در خواب دید که خداوند تمام مشکل داران اهل زمین را

جمع کرده است. همه آنها، مشکلاتشان را همانند کوله باری بر پشتشان حمل می کردند، بار هر کس با

دیگری متفاوت بود، برای یکی سنگین ، برای دیگری کوچک و سبک.

پس از برقرار شدن سکوت، خداوند سخن خود را اینگونه شروع کرد:

اکنون تمامی مشکل داران زمین را در برابرم میبینم،دقیقا تمام انسان هایی که خلق کرده ام. هرکس که

در این جمع از مشکلاتش ناراضی است، در مکان مشخص شده بارش را قرار دهد...

طولی نکشید که تمامی آدم ها کوله بارشان را،که همان مشکلاتشان باشد،در محل مشخص شده گذاشتند،

کوهی از بار درست شدهبود...

خداوند نیم نگاهی به کوه انداخت و سخنانش را ادامه داد:

یعنی تمامی شما از مشکلاتتان خسته شدید؟؟ پس حالا شما آزادید هر بار مشکلی را که دوست دارید،

بردارید...

مردم بهت زده از پیشنهاد خدا،به یکدیگر خیره شده بودند، و کم کم طولی نکشید که دیگر اثری از کوه

مشکلات نبود...

باور نکردنی بود...

تمام مردم، مشکلات خودشان را برداشته بودند، حتی کسانی که از مشکلاتشان متنفر بودند...

چرا که مردم می توانستند از پس مشکلاتشان بربیایند، چون دقیقا می دانستند مشکل چیست و تا آن موقع

تمام سعی شان را برای حل آن کرده بودند...اما از مشکلاتی که بر می داشتند چیزی نمی دانستند...اگر

از مشکل خودشان بزرگتر و سخت تر بود چه؟؟ این شده بود که تمامشان تصمیم گرفتند مشکل خود را

بردارند...

حالا نیز خرسند بودند،برای اینکه خداوند به آنها دستور به انتخاب مشکل دیگر نکرده بود و آنها را در

انتخاب مشکل آزاد گذاشته بود...

 

وقتی از خواب بیدار شد هنوز هم خوشحال بود...نور امید را به زندگی اش پاشید و کمر همت را بست

تا مشکلش را از پا درآورد...

 

دوست عزیز:

مشکلات هم نوعی از امتحان خداست،حتی نوعی از نعمات الهی، جرا که با حل مشکلات است که ما

استعداد هایمان را کشف میکنیم.

چه بسیار استعدادها که تا زمان حل مشکلی در زندگیمان از وجودش خبر نداشتیم

قدرت صبر و تحمتل انسان تقویت میشه و هزاران دلیل دیگر...کافی است کمی فکر کنی، جوینده یابنده

است!!

فقط نا امید نباش...

انسان به امید زنده است...

...توکل بر خدا...

.:والسلام:.

  •  
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
17799377992264566513.jpg

حضرت آیت الله بهجت رحمه الله علیه فرمودند : سفیانی از شرایط قطعی ظهور است و چند ساعت بعد از ظهور سفیانی ، حضرت مهدی ظهور می فرمایند.

حالا اگر اعلام شد که هم سفیانی و هم حضرت ظهور کرده اند ، ما چه حالی داریم ؟ چقدر آماده ایم ؟


استادی بود در نجف شاگردی داشت که به علم جفر خیلی وارد بود . او قضایایی را خبر می داد که عین واقع بود . مثلا در آن زمان رسم بود که شاهان به علما لقب می دادند . او به شخصی از علما که مخفیانه مقداری قند برای سلطان هدیه برده بود تا در عوض به او لقبی بدهد ، در جلسه خلوتی گفت : قندها هدر رفت !!


با آنکه کسی از این ماجرا خبر نداشت ! و همانطور هم شد و لقبی به او ندادند .


بالاخره او در یک جلسه صبر کرد وقتی شاگردان رفتند به استاد گفت من از طریق علم جفر می توانم زمان ظهور حضرت را خبر دهم ! اما اگر چنان کنم همه بر می خیزید و بیرون می روید و می گویید وای ! وای ! چون طاقتش را ندارید .


منبع :
(کتاب بهارانه سید مهدی شمس الدین به نقل از درس خارج فقه مورخ 6 / 7 / 82

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

علامۀ  طباطبایی


 


یکی از فضلای معاصر که چند سالی در محضر علامه طباطبایی درس خوانده می‌گوید:


یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند:

«فاذکرونی اذکرکم؛ به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم.» (بقره/152)


علامه می‌افزاید:


«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می‌یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی‌گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»


 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

شیطان براى فریب انسان داراى اعوان و انصارى است كه اعوان و انصارش اعم از جماد و حیوان و انسان است.


او از هر طریقى كه بتواند به فریب انسان اقدام كرده و آدمى را به ظواهر زندگى مغرور نموده و از راه خداى بزرگ باز مى‏دارد.


پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:


شیطان پس از هبوط از مقام عزت و نورانیت براى فریب انسان متوسل به‏ وسائلى شد از جمله:



1- حمام‏هاى عمومى‏ «كنایه از این كه گاهى افراد آنجا را براى معصیت انتخاب مى‏كنند».

2- محل كسب و كار «جهت پر كردن جیب مردم از حرام».

3- طعامى كه بر آن نام خدا برده نشده.

4- كلیه مسكرات.

5- موسیقى.

6- اشعار بیهوده و باطل از قبیل تصنیف‏هاى مجالس لهو.

7- كتب ضلال.

8- دروغ‏گویى.

9- سحر و شعبده و جادو و ساحران.

10- خطرناك‏ترین دام او زنان طناز و عشوه‏گرند كه هر قدرتمندى را كه در برابر شهوت ضعیف است به زانو درآورد .


قرآن مجید درباره اقوامى كه هلاك شدند مى‏فرماید:


و شیطان عمل‏هاى [زشت‏] آنان را برایشان آراست، در نتیجه آنان را از راه [خدا] باز داشت در حالى كه [براى تشخیص حق از باطل‏] بصیرت داشتند.



بیایید به هشدارهاى حضرت حق كه محب و عاشق و دوستدار واقعى ماست‏ توجه كنیم، بیایید سخن خداى خود را باور كنیم، بیایید به دلسوزى‏هاى حضرت او ارج نهیم، فریب دشمنان خدا را نخورده و از صراط مستقیم حضرت اللّه منحرف نشویم، مدت عمر كوتاه و مرگ هم چون سایه به دنبال ماست، سعى كنیم در تمام لحظات بیدار باشیم، تا بیدار بمیریم، اگر در غفلت بسر بریم، ممكن است به طور ناگهانى و بى‏خبر مرگ ما فرا رسد و دست ما از همه برنامه‏هاى حق كوتاه باشد

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

ای دوست بدان که :« رجب » نام نهری است در بهشت که از شیر سفید تر است و از عسل شیرین تر .

پس هر کس روزی از ماه رجب را روزه بگیرد ، از آن نهر سیراب خواهد شد .

به فرموده پیامبر گرامی : « ماه رجب ، ماه خداست در غایت حرمت و فضیلت . اگر کسی روزی از این ماه را روزه بگیرد خدای را خشنود و شعله غضب الهی را خاموش نموده است و دری از درهای جهنم به روی او بسته می شود . ماه رجب ماه استغفار امت من است . رجب را اصّب نیز نامیده اند زیرا که در این ماه ، رحمت خدا بر امت من ریزش می یابد .»

در صحرای محشر که همه دلها نگران و همه چشمها اشکباراست ، آوائی در گوشها طنین می اندازد که : « این الرّجبیون » کجایند کسانی که ماه رجب را محترم شمرده و اعمالی از آن ماه را انجام داده اند . و بدین ترتیب آن افراد ، از دیگران جدا شده و به رضوان الهی داخل می شوند.

 

 


باشد که ما نیز فردای محشر ، مشمول رحمت و غفران الهی واقع گردیم

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.