غروب بود و زنی بی قرار ، تنها بود
زنی ز داغ برادر فکار ، تنها بود
غروب بود و غم خیمه ای بدون عمود
و زینبی که در آن گیر و دار ، تنها بود
غروب بود و سپاهی شهید و یک زینب
شود به محمل خود تا سوار ، تنها بود
غروب بود و علمدار خفته و زینب
کنار خیمه ی بی پاسدار ، تنها بود
غروب بود و برادر به مقتل و زینب
کنار آن بَدنِ بی مزار ، تنها بود
غروب بود و طناب و اسیری و زینب
غریب و خسته و چشم انتظار ، تنها بود
غروب بود و رُباب و صدای لالایی
کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری
نظرات شما عزیزان: