روزى قمر بنى هاشم چهار پنج ساله بود، در دامن امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بود و به او خیلى محبت مىكرد، یك مرتبه این بچه پنج ساله گفت: بابا در سینه شما چند قلب وجود دارد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عباس جان یك قلب و آن مال خدا است. عباس گفت: مرا هم دوست دارى، فرمود: بله، گفت: چرا مرا در قلب خود راه دادى؟ فرمود: پسرم! من تو را براى خدا دوست دارم؛ یعنى یك نفر در این خانه هست، بقیه را شئون صاحب خانه قرار دادم؛ چون محبت به تو، محبت به خدا است.
حبّ محبوب خدا، حبّ خداست |
این محبت از محبتها جدا است |
|
اگر پیغمبر صلى الله علیه و آله به خانواده خود علاقهمند است، این محبّتها همه للّه مىباشد،
«الحبُّ فى الله والبغض فى الله»
این را نمىگویند راه دادن بیگانه در قلب، راه دادن بهترین آشنا در قلب است.
ایزدى بود آشناییهاى ما |
آشنا داند صداى آشنا |
|
سلامت را باید حفظ كرد، اما بالاخره با حفظ سلامت همه جانبه، براى رهایى از مرگ چارهاى نیست، نباید سراغ دواى مرگ رفت، سراغ چه چیزى باید رفت؟
یك بابى اسلام باز كرده كه در آن باب، فرمایشهاى وجود مبارك رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام به نام باب «الاستعداد للموت» مىباشد، نمىگویند: جستجوگر دواى علاج مرگ باش، مىگویند بیا خودت را براى مرگ آماده كن؛ یعنى آیا انسان منتظر ملك الموت باشد؟ خیر. این معناى «الاستعداد للموت» نیست. چگونه خود را براى مرگ آماده كنیم.
نظرات شما عزیزان: