مرحوم قاضی در صد سال اخیر بی نظیر هستند، شاگردهای ایشان امثال آیت لله بهجت و علامه طباطبایی بودند، کسانی که خود مرجع و مجتهد و دارای کرامت بودند. ایشان(مرحوم قاضی) زمانی که در نجف زندگی می کردند، هم محله لاتی می شوند که با تمام لاتی اش، مرحوم قاضی را دوست داشت، این لات به قاسم معروف بود؛ مرحوم قاضی آخر آدم ها را می دانست.
در مورد این که آخر کار آدم ها را می دانست خاطره ای را که زمان رحلت آیت الله خویی از رادیوی خودمان به نقل از شاگرد آیت الله خویی برایتان بگویم.
نشان دادن زندگی آیت الله خویی تا پایان مرگش توسط مرحوم قاضی
شاگرد آیت الله خویی تا زمانی که ایشان زنده بود، اجازه نقل این خاطره را نداشت.
آیت الله خویی می گفت: «در جوانی به نجف رفتم، شنیدم آقای قاضی استاد اخلاق و عرفان است؛ عده ای هم بدی او (مرحوم قاضی) را می گفتند که مثلا درویش است.»
« من شک کردم که بروم یا نروم، تا این که ناگهان پیکی از طرف خود مرحوم قاضی پیغامی آورد که فلانی ! تو که بچه نیستی، گول بخوری، درس خوانده ای، پس به مجلس ما بیا.دیدم درست می گویند، برای همین رفتم و در جلسه درس مرحوم قاضی شرکت کردم.»
بعد از این آیت الله خویی چند سالی شاگردی مرحوم قاضی را می کند و در یک ماه رمضان از ایشان دستور عملی را می خواهد تا بتواند ماه رمضان را به طور کامل درک کند. مرحوم قاضی هم دستوری می دهند و می گویند شب بیست و سوم ماه رمضان بیا.
وقتی آیت الله خویی پیش مرحوم قاضی می رود، ایشان دستشان را بالا می گیرند، آیت الله خویی می گوید «ناگهان آن طرف دست ایشان، شبح خودم را دیدم. سنم بالا رفت و شاگردانم بیشتر شد، سوالات فقهی را از سرتاسر جهان اسلام از من می پرسیدند. گذران زندگی ام را آن طرف دست مرحوم قاضی می دیدم که ناگهان از ماذنه های بعضی مساجد صدا آمد که آیت الله خویی رحلت کرد، یعنی مرگ خودم را هم دیدم. مرحوم قاضی به من گفت، این ها را نشان دادم که یقین پیدا کنی.»
مرحوم قاضی بعدا می گوید که اگر این سید طاقت داشت، بعد از مرگش را هم نشان می دادم.
مرحوم قاضی این چنین آدمی بود. ایشان به قاسم که لات محله شان بود گفت: «قاسم، مگر محبت من را نداری، پس امشب بلند شو و قبل از نماز صبح، نماز شب بخوان و بخواب». اگر ما می بودیم اول می گفتیم، نمازهای واجب را بخواند، ببینید مرحوم قاضی کجا را دیده است.
قاسم می گوید: «من نماز صبح بلد نیستم، چه برسد به نماز شب؛ نمی توانم آن موقع صبح بیدار شوم، چرا که تا ظهر می خوابم.» مرحوم قاضی جواب می دهد که «تو نیت کن، من بیدارت می کنم.» بیدار کردن مرحوم قاضی مثل این نبوده است که برود درب خانه اش رو بزند.
قاسم یک ساعتی را نیت می کند و همان ساعت هم بیدار می شود، وقتی بیدار شد دید چه حال خوشی دارد، خیلی از ماها در نماز شب بیدار می شویم؛ اما حال نداریم.
قاسم رفت وضو بگیرد و در همین که آستین ها را بالا می زد، می گفت:« خدایا در این دنیا کسانی هستند که صدایشان برای ملائکه و تو آشناست؛ اما صدای من آشنا نیست، دیر به درگاهت آمده ام، مرا بپذیر»
لاتی که مردم از نیم خوره غذایش برای تبرک می بردند
قاسم بعد از این قضیه جز شاگردان آیت الله قاضی می شود؛ به طوری که مردم نیم خورده غذایش را برای تبرک می بردند.
شاگردان گفتند: ” کسی چیزی به شما گفته؟ لاتی، چاقو کشی چیزی شما را اذیت و آزار کرده؟“
شیخ جعفر در میان گریه ها گفت: ”آری... یکی از لات های این اطراف حرفی به من زد“
همه نگران شدند که بی احترامی به ایشان کرده باشد. گفتند ”چه گفت؟ چه کسی بود؟ چه شد؟“
شیخ جعفر گفت: ”یکی از لات های این اطراف آمد و به من گفت: ”شیخ جعفر! من همونی هستم که همه میگن،...
تو هم همونی هستی که همه میگن؟“
و باز صدای گریه های شیخ جعفر بلند شد..
شاید بتوان یکی از مصادیق "شر الوسواس الخناس "را بتوان همین چشم زخم برشمرد لذا برای رهایی از آن توصیه هایی نیز وارد شده است. امام رضا علیه السلام برای رهایی از چشم زخم چنین توصیه ای دارند راوی می گوید:از آن حضرت پرسیدم:چشم زخم واقعیت دارد؟ایشان فرمودند:آری ،هرگاه تو را چشم زنند،کف دستت را مقابل صورتت قرار ده و سوره حمد و قل هو الله احد و معوذتین را قرائت کن و هر دو کف را به صورتت بکش .خداوند تو را از گزند آن حفظ می کند. مکارم الاخلاق ص 474
چرا ما مدعی هستیم دفاع هشت ساله ما مقدس بود؟ چرا آن جنگ خونین با هزاران کشته و مجروح و آواراه ، گنج می نامیم ؟ ...
هیچ قومی را نمیتوان یافت كه جنگ را برتر از صلح و سلامت بداند یا آن را تقدیس كند. جامه قداست، برازنده جنگی است كه ذات دفاعی یا الهی دارد، و جز این نوع را هرگز نباید ستود و گرامی داشت... میتوان صدها جنگ و ستیز خونبار بشری را نام برد كه همگی در پی احمقانهترین علل و عوامل بودهاند. اما جنگهایی را هم میتوان شمرد و یاد كرد كه گریزی از آنها نبوده است و به همین دلیل، میسزد كه جامه قداست بر تن خونینشان كرد. هر جنگ یا نزاع یا ستیزی كه زیر پرچم دفاع باشد، مقدس است ... برای باورمندی بیشتر به قداست هشت سال دفاع مردم مظلوم و مسلمان ایران اسلامی، هزار راه كوتاه و بلند وجود دارد. بسیاری از این راهها را دیگران رفتهاند و البته برخی ناتمام و برخی هنوز بكر و خاكی مانده است. یكی از این راهها كه رهرو چندانی نداشته است، مقایسه جنگ تحمیلی با جنگهای بزرگ و تاریخی جهان است. در شناسنامة جنگها، تاریخ شروع و پایان، میزان تلفات، گستره، مراحل، تاكتیكها و مانند آنها را مینویسند. اما كمتر به انگیزههای مضحك و دلایل حماقتبار شروع آنها توجه میكنند. اگر با این نگاه به مجموعة درگیریهای نظامی ملتها بنگریم، خواهیم دید كه دفاع هشتسالة مردم ایران در برابر ارتشهای زورگوی جهان تا چه اندازه مظلومانه و سزاوار تقدیس و تكریم است. نام و انگیزة پارهای از مهمترین جنگهای ملل جهان را اشارهوار یاد میكنیم تا شرافت طلائیه ، فكه و شلمچه و چزابه بیش از پیش آشكار گردد ... آنچه در پی میآید، نه تاریخ است و نه حتی فهرستی ناقص از كارنامة خونین بشر در جنگهای بیثمر. مشتی است از خروارها حمله و ستیز كه نه مبدأ آبرومندی داشتند و نه پایانی خوش یافتند...
* جنگ سیساله (48ـ 1618): این جنگ طولانی، میان كشورهای اروپایی رخ داد و علت اصلی آن اختلافهای خانوادگی میان چند خاندان سلطنتی بود.
* جنگ انتقال (1667 میلادی): جنگ لویی فرانسه برای گرفتن و تصرف هلند و اسپانیا * جنگ هفتساله (63ـ1756): طرفهای درگیر عبارت بودند از: فرانسه، اتریش، روسیه و سوئد. پس از دو سال از شروع جنگ، انگلیس و اسپانیا نیز به میدان آمدند. رقابتهای استعماری، مهمترین دلیل آغاز و ادامه این جنگ هفتساله است.
* جنگ تریاك (42ـ 1839): میان انگلیس و چین بر سر محدودیتهای تجاری
* جنگ داخلی آمریكا (65ـ1861): این جنگ چهارساله را به نامهای «انفصال»، «جنگ ایالات» و «جنگ سرپیچی» هم میخوانند. مهمترین علت آن را مسئله بردهداری و حقوق سیاسی ایالات دانستهاند(؟). 750 هزار تا یك میلیون كشته، آمار تخمینی این نزاع داخلی است.
* جنگ صدساله (1453ـ 1337): عنوان جنگهای متوالی و طولانی فرانسه و انگلیس بر سر اراضی اطراف دریای مانش و نزاعهای سلطنتی است.
* جنگ جهانی اول (18ـ 1914): میان دولتهای اروپایی، با ده میلیون كشته و بیست میلیون مجروح. علل نخستین این جنگ ویرانگر، مسئله مرزهای قدرت سیاسی و قلمرو حكومتها بود. با پیوستن ژاپن به این جنگ بزرگ، ابعاد آن جهانی و بسیار وحشتناكتر شد.
* جنگ جهانی دوم (45ـ 1939): هر یك از دو محور جنگ شامل چندین كشور اروپایی و آسیایی میشدند. جبهه متفقین عبارت بود از: انگلیس، فرانسه، چین و متحدان آنها. در جبهه متحدین نیز كشورهای آلمان، ایتالیا و ژاپن قرار داشت. مداخلات نظامی و سیاسی در اوضاع داخلی همدیگر و مرزبندی مستعمرات، از عمدهترین دلایل جنگ جهانی دوم است. به دلیل پیشرفت تجهیزات جنگی در این جنگ بزرگ و گسترده، و استفادة فراوان از تسلیحات كشتار جمعی، تلفات مالی و انسانی آن از حساب بیرون است.(1) این هشت قطعة تاریخی، نمونههایی از صدها جنگی است كه دولتمردان جهان در چند قرن اخیر به راه انداختند و هنوز مردم دنیا از آسیبهای آن در امان نیستند. اگر به چند قرن عقبتر برگردیم، شاهد نمونههای وحشتناكتر دیگری نیز هستیم كه جنگهای صلیبی یكی از آنها است. این درگیری تاریخی میان دول مسیحی و كشورهای اسلامی نزدیك به یك قرن به طول انجامید و سلسلهجنبان آن اسقفهایی بودند كه سودای توسعة اراضی و بسط اقتدار خود را داشتند... آنگاه كه نگاه خود را از این وحشیگریهای متمدننما، به هشت سال دفاع مقدس مردم مظلوم و مسلمان ایران بازمیگردانیم، بیش از پیش به اصالت و ضرورت آن حضور سرخ و بشكوه پی میبریم. جوانان و انسانهای بزرگی كه جبهههای اسلامی را از حضور خود تیمن و تبرك بخشیده بودند، نه سودای زر در سر داشتند و نه خیال مكنت و سروری در سویدای دل خویش میپروراندند. آنها حتی به پیروزی و نتیجه نمیاندیشیدند. رزم دلاورمردان ایران اسلامی را با هیچ رزم و جنگ دیگری نمیتوان سنجید و قیاس كرد؛ مگر با آنچه در صدر اسلام و در قطعاتی كوتاه از تاریخ كشورهای مسلمان رخ داد... کمی دقت کنید می توانید دریابید که چرا ما بر تن این جنگ لباس تقدس می اندازیم ...
پی نوشت 1. اطلاعات مربوط به فهرست بالا برگرفته از: دائرهالمعارف فارسی، به سرپرستی مرحوم غلامحسین مصاحب است. (ر.ك: ج1، ص755 به بعد).
خداوند در سوره اسراء، آیه 44 می فرماید: آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آن ها هستند، همگی تسبیح خداوند می گویند، و هیچ موجودی نیست مگر این که تسبیح و حمد می گوید، ولی شما تسبیح آن را درک نمی کنید.
علاوه بر قرآن در سخنان ائمه اطهار (ع) فراوان به این امر برمی خوریم، به نحوی که حضرت امام صادق (ع) می فرمایند: هر چیزی تسبیح و حمد خداوند را می گوید، حتی هنگامی که دیواری می شکافد و صدایی از آن به گوش می رسد، آن نیز تسبیح خداوند است و همچنین در روایات مفصلی درباره ی اصوات و اذکار حیوانات از امام حسین (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: اذا صاحَ الشاهین، یقولُ: سبُحانَ الله حَقاً حَقاً؛ وقتی شاهین صدا می کند، می گوید: سبحان الله، و هنگامی که هُدهُد صدا می زند می گوید: ما اَشقی مَن عَصَی الله؛ چه مجرم و جنایتکار است کسی که به نسبت خداوند عاصی و گنهکار شود، و هنگامی که بلبل نغمه سر می دهد می گوید: لا اله الا الله. (موسوعة کلمات الامام الحسین (ع): 28)
همچنین آمده است، چکاوک که پرنده ای است کوچک و خوش آواز و شبیه گنجشک ولی کمی بزرگتر از او، برای خداوند بسیار تسبیح و ذکر می گوید به نحوی که ذکر و تسبیح آن برای خداوند متعال، لَعن و نفرین کردن بر دشمنان آل محمد (ص) است که می گوید: خداوند دشمنان آل محمد (ص) را لعنت نماید (سفینة البحار، ج2: 299)، و از امام حسین (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: وَ اِذا صَهَلَ الفَرَسُ یَقولُ: سُبحانَ رَبَّنا سُبحانَه؛ وقتی اسبی شیهه می کشد می گوید: پاک و منزه است پروردگار ما. (موسوعة کلمات الامام الحسین (ع): 32)
در روایتی دیگر نیز آمده است که امام باقر (ع) روزی صدای گنجشکانی را شنیدند و فرمودند: می دانید این ها چه می گویند؟ ابوحمزه ثمالی که همراه امام بود می گوید: عرض کردم: نه! سپس امام فرمودند: یُسَبحِنَ رَبهُنَ عَزَّوَجَل وَ یسئلنَ قُوتَ یَومِهِنّ؛ این ها تسبیح خداوند بزرگ را می گویند و روزی خود را از او می خواهند (تفسیر المیزان، ج13: 122)، و همچنین اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل کرده است که ایشان فرموده اند: هیچ پرنده ای در صحرا و دریا صید نمی شود، و هیچ حیوان وحشی به دام صیاد نمی افتد، مگر به خاطر ترک نمودن تسبیح خداوند. (نورالثقلین، ج3: 168؛ آمال الواعظین، ج1: 81، 83).
در ایات و احادیث Tفراوان به علم آموزی و تلاش در این راه تاکید شده است و شاید یکی از مزایای علم آموزی، اجر و ثواب آن باشد، و از این رو پیامبر اکرم (ص) درباره ی این امر به ابوذر فرموده اند: همانا آگاه باش؛ یک ساعت در مجلس مذاکره و مباحثه ی علم نشستن، نزد خداوند محبوب تر است:
از هزار شب نماز خواندن که در هر شب هزار رکعت خوانده شود،
و از هزار جهاد و از دوازده هزار ختم قرآن
و از عبادت یک سال که روزها را روزه بگیرد و شب ها را اقامه نماز نماید بهتر است
و هر کس جهت طلب علم و یادگرفتن یک باب علم از خانه اش خارج شود، خداوند برای او به هر گام و قدمی که برمی دارد، ثواب یک پیامبر از پیامبران و هزار شهید از شهدای جنگ بَدر را می نویسد،
و برای او هر حرفی که می شنود و یا می نویسد، خداوند شهری در بهشت به او عطا خواهد نمود.
همانا طالب علم محبوب خدا و ملائکه و تمام انبیاء است، و نگاه کردن به صورت عالم بهتر است از آزاد نمودن هزار بنده، و هر کس علم و دانش را دوست بدارد، بهشت بر او واجب می شود و از دنیا نمی رود مگر اینکه از آب کوثر می آشامد و از میوه های بهشت تناول می نمایند و همانا کرم ها بدن او را در قبر پس از مردنش نمی خورند (و جسمشان در قبر نپوسیده و تازه می ماند). (جامع السعادات، ج1: 103؛ آمال الواعظین، ج1: 173)
البته پرواضح است ککه مراد پیامبر اعظم از چنین عالمانی ،کسانی هستند که دانش آنها در مسیر ارتقای بشر به سمت خدا و هدایتگر همگان در جهت ذات باری تعالی است علاوه بر اینکه خود متصف به اوصاف خلیفة اللهی می شوند دیگران را نیز الهی تربیت کنند.
[ خداوند] فرمود: «من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه
کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: « اخطأت فارحمنی »
حضرت عیسی شیطان را صدا زد و گفت
شیطان] گفت: « نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!
حضرت عیسی گفت:« برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو
می گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟ »
مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن،
عالم بودن و جاهل بودن، دور می زند. اصل مطلب، از جهل این بدبخت
است
برای توضیح این مطلب و پاسخ به معترضان باید گفت: یکی از اموری که در نزد فقهای همهٔ مذاهب از مسلمات است این است که عبادات توقیفی است ۱؛ یعنی باید مقدار و کیفیت آن به اذن شارع باشد و خروج از آن اندازه بدعت و تشریع محرم به شمار میآید.
در حاشیه مغنی ابن قدامه آمده: عبادات توقیفی است و هیچ جزء یا شرطی از آن با قیاس یا علت تراشی ثابت نمیشود به ویژه نماز. ۲
رسول الله (ص) نیز فرمود: این نماز صلاحیت ندارد که چیزی از کلام انسانها به آن افزوده شود. ۳
بنابراین اهل سنت که جزء اضافی (یعنی آمین گفتن پس از حمد) را مستحب میشمرند، باید دلیلی برای آن اقامه کنند نه شیعیان که به سنت پیامبر عمل میکنند.
نظر اهل بیت علیهم السلام درباره آمین گفتن بعد از حمد
اهل بیت علیهم السلام که نزدیکترین افراد به پیامبر اکرم (ص) هستند، به چنین سنتی فرمان نداده بلکه آن را نفی کردهاند. جمیل بن دراج از امام صادق (ع) نقل میکند: هرگاه پشت سر امام جماعت مشغول نماز بودی هنگامی که امام از خواندن حمد فارغ شد بگو: الحمدلله رب العالمین و آمین مگو. ۴
در روایت دیگری از محمد حلبی نقل شده که از امام صادق (ع) پرسیدم: هنگامی که از فاتحة الکتاب فارغ شوم آمین بگویم؟ حضرت فرمود: نه ۵.
امام باقر (ع) نیز به گونهای دیگر به ترک این سنت ناپسند فرمان میدهد. زراره از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمود: هرگز هنگامی که از خواندن فارغ شدی آمین مگو و اگر خواستی بگو: الحمدلله رب العالمین. ۶
براساس نظر اهل بیت (ع) آمین گفتن پس از خواندن سوره حمد موجب بطلان نماز میشود؛ زیرا آمین گفتن کلام آدمی است و دلیلی بر استحباب آن در نماز وجود ندارد. به همین جهت فقهای شیعه دربارهٔ آن چنین گفتهاند:
شیخ مفید: پس از خواندن حمد نباید آمین گفت. ۷
شیخ طوسی: گفتن آمین موجب بطلان نماز میشود چه پنهانی و چه آشکار. چه قبل از پایان حمد و چه بعد از آن برای ماموم و امام در هر حال. ۸
علامه حلی هم میگوید: آمین در آخر حمد نزد امامیه حرام است و با گفتن آن نماز باطل میشود. ۹
اختلاف در دیدگاه سایر مذاهب اسلامی
اما از نظر مذاهب دیگر فقهی درباره آن اختلاف است. نووی در این باره میگوید: رای ابوحنیفه آن است که امام «آمین» را بلند و ماموم آهسته بگوید.
از مالک دو روایت است. یکی مثل رای ابوحنیفه است و دیگر آن که اصلا در نماز گفته نشود.
رای شافعی آن است که ماموم به حدی بگوید که تنها خودش بشنود. ولی کلام دیگری از او نقل شده است که باید بلند بگوید. رأی احمد بن حنبل آن است که برای نمازگزاران مستحب است آمین به جهر (بلند) بگویند. ۱۰
اهل سنت برای اثبات مدعای خود به روایاتی متوسل شدهاند که همگی خدشه پذیرند و نمیتوانند چنین عمل مستحب موکدی را که با این شدت در صفوف جماعت خود اجرا میکنند اثبات کنند.
ابوهریره و مستند اصلی برای این کار!
مستند اصلی برای چنین کاری روایاتی است که از ابوهریره نقل شده است. وی میگوید که رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه امام به «ولا الضالین» رسید بگویید: آمین ۱۱.
همچنین روایات دیگری از وی به همین مضمون نقل شده است.
ابوهریره متهمترین راویان حدیث است. ذهبی نقل میکند که عمر بن خطاب ابوهریره را از نقل حدیث منع کرد. حتی او را با تازیانه زد و به او گفت: زیاد از پیامبر (ص) نقل حدیث کردی… اگر دست از نقل حدیث از پیامبر (ص) بر نداری تو را به قبیلهات (دوس) تبعید خواهم کرد یا به سرزمین قرده خواهم فرستاد. ۱۲
ابوحنیفه میگوید: تمام اصحاب پیامبر (ص) نزد من ثقة و عادلاند و حدیثی که از طریق آنان به من رسیده صحیح و پذیرفتنی است مگر احادیثی که از طریق ابوهریره رسیده است (که مورد قبول من نیست، بلکه همه آنها نزد من مردود است.) ۱۳
اهل سنت در روایاتی دیگر آمین گفتن را از امام علی (ع) نقل میکنند. چنانکه ابن ماجه به سند خود از علی (ع) نقل میکند که فرمود: از رسول خدا (ص) شنیدم که بعد از «ولاالضالین» آمین گفت. ۱۴
باید دانست در سند این روایت، محمد بن ابی عبدالرحمن بن ابی لیلی وجود دارد که حافظهاش جدا ضعیف است. ۱۵
شعبه هم میگوید: من کسی بدحافظهتر از ابن ابی لیلی ندیدم. ۱۶
همچنین در سند این حدیث ابن عدی هست که ابوحاتم در حق او میگوید: او شخصی است که به حدیثش احتجاج نمیشود. ۱۷
براستی با این ضعف سند چگونه میتوان آن را مستند یک حکم فقهی قرار داد؟
اهل سنت از ابی داود روایتی نقل کردهاند که به سندش از ابی زهیر نقل میکند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: دعای خود را به آمین ختم کنید زیرا در این صورت به اجابت نزدیکتر است. ۱۸
در سند این حدیث هم ابومصبح مقرائی قرار دارد که مجهول است پس سند حدیث ناتمام است. ۱۹ و همچنین از نظر دلالت هم اضطراب دارد؛ زیرا مربوط به آمین گفتن بعد از فاتحة الکتاب در نماز نیست و اصلا ذکری از نماز در این روایت نشده است. تنها مطلبی که این روایت دارد، آمین گفتن پس از دعا است بدین ترتیب میبینیم که همه روایات وارد شده در این باب که در آنها ذکری از آمین گفتن آمده است اشکال سندی دارند.
منابع:
۱- عاملی، سیدجواد حسینی، مفتاح الکرامه، ج۸ص۲۳۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، اول، ۱۴۱۹
۲- مغنی ابن قدامه، ج ۱، ص ۵۰۶.
۳- صحیح مسلم، کتاب المساجد و مواضع الصلاه، باب تحریم الکلام فی الصلاه، ص۲۵۲ح۱۰۸۶.
۴- وسائل الشیعه، کتاب الصلاه باب عدم جواز التامین، ج ۷ ص ۶۷، . ح۷۳۶۲.
۵- همان، ح۱۰۸۴.
۶- همان، ح۱۰۸۵.
۷- شیخ مفید، محمد، المقنعه، ص ۱۰۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، .
۸- طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج ۱، ص ۳۳۲، قم دفتر انتشارات اسلامی، .
۹- حسن بن مطهر حلی، تذکرة الفقهاء، ج ۳ص۱۶۲، مساله ۲۶۵. قم موسسه آل البیت، اول، ۱۴۱۴.
۱۰- المجموع، ج ۳، ص ۳۷۳.
۱۱- بیهقی، سنن کبری، ج۲ص۵۵
۱۲- سیراعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۳۳.
۱۳- عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۸.
۱۴- سنن ابن ماجه، ج ۱ ص ۲۷۸.
۱۵- همان
۱۶- دارقطنی، علی بن عمر، علل الدار قطنی، ج ۳، ص ۱۸۶.
۱۷- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۹۰.
۱۸- سنن ابی داود، ص۱۸۰کتاب الصلاه بان التامین، ح۹۳۸.
۱۹- عظیم آبادی، محمد، عون المعبود، ج۳، ص ۱۵۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۱۵.
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند . . . ! »
( و یا فرمودند: به صورت من تف بیاندازد! )
اول وقت، سرّ عظیمی است، " حافظوا علی الصلواة " خود یک نکته ای است غیر از " أقیموا الصلاة " !
اینکه انسان اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند، فی حد نفسه آثار زیادی دارد " ولو حضور قلب هم نباشد " . . .
·٠•●
:نماز، نماز، نماز را بپادارید. در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهر اسید، خداوند کفایت
میکند شما را از کسی که به شما آزار رسانده یا بر شما ظلمی روا داشته است
♥•٠· دل نوشت:
ای ماه سر به مهر،سر از سجده بر مدار پشت سرت کسی است که شق القمر کند
به علی بگویید مسجد نرود
شما را به خدا بهانهای جفت و جور کنید
چه میدانم!
بگویید در منزل بماند تا اهلِ منزل از فیضِ نمازِ جماعت محروم نمانند
یا روضهٔ پهلوی شکسته زهرا(س) را برایش بخوانید
بلکه در سوگِ مادر به گریه بنشیند
و یا بچهٔ یتیمی بیاورید تا جلوی علی(ع) به گریه و زاری بپردازد
علی(ع) یتیمنواز است
شاید به مسجد نرود
شاید فرقِ کعبه نشکافد
شاید...
شما را به خدا به در و دیوار بزنید برای نرفتن علی(ع) به محرابِ خون...
اي عزيز غايب از نظر! هر هفته را به آن اميد ميآغازيم كه جمعهاش به عطر حضور تو عطرآگين خواهد شد. صبحهاي جمعه با شوق بيدار ميشويم، چشم به همه جا ميدوزيم، خيره ميشويم و گوشهايمان را جلا ميدهيم شايد خبر آمدنت را بشنويم. دقايق جمعه به سختي ميگذرد. ظهر ميشود اما خبري از آمدنت نميشود! باز به انتظار مينشينيم.
به دلهاي منتظر و سرگردانمان اميدواري و دلداري ميدهيم كه «او حتماً خواهد آمد». به ساعت خيره ميشويم. ثانيهها بالا ميآيند و فرو ميافتند؛ خبري نيست! امان از بالا آمدن دقايق نفسگير غروب جمعه! غروب ميرسد، خبري نميشود. دلهايمان عجيب ميگيرد. سنگين ميشويم. احساس خفگي و بيكسي تمام وجودمان را احاطه ميكند. بغض ميكنيم: «غروب شد و مهدي(عج) نيامد!»
دستهاي آرزومندمان را به سوي آسمان روانه ميكنيم و تمنايمان را با بيقراري به دعا مينشينيم: « خدايا! در ظهور حجت و وليات تعجيل فرما.»
اي رمز اصالت و هويت ما! بيتو برگهاي زردي هستيم آواره و رها در باد. بيا كه از آمدنت همه «نبود»هاي ما «بود» و همه «بود»هاي ما «شد» خواهد شد.
سراي ظلمتيان را فضاي نور كني
به ذهن ظلمت اگر لحظهاي خطور كني
نشستهام به عزاي چراغ مرده خود
بيا كه سوگ مرا، اي ستاره! سور كني
براي ما همه آن لحظه است، لحظه قدر
كه چون شهاب در آفاق شب عبور كني
هنوز ميشود از شب گذشت و روشن شد
اگر تو- طالع موعود من!- ظهور كني
نه از درنگ، ز تثبيت شب هراسانم
اگر در آمدنت بيش از اين قصور كني
بيا كه جهان تشنه چشيدن طعم عدالت مهدوي توست. بيا كه همه به هواي تو ميگرديم تا دمي نفس تازه كنيم در هواي پاكت.
اي اميد جانهاي خسته و غبار گرفته! اين انتظار توست كه پيروانت را در برابر پليديهاي ماكياوليستي و «ايسم»هاي نابودگر كرامت انسان، شجاعت ايستادگي بخشيده است.
اي منجي آخرالزمان(عج)! انتظارت را شكيبا خواهيم بود كه انتظار كشيدن براي تو، تمام سرمايه ماست. بيا كه والههاي حقيقي تو، ذكر لبشان، هر شب و هر روز اين شده است:
«در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم/ بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم.»