تـرانـه زیـبـا و بـه یـاد مانـدنی ِ "یـار دبـسـتـانی مـن"
بـا صدا و اجرای خواننده اصلی ِ آن، جـمـشـیـد جـم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یـار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بـیـداد و ستـم ، مونده هنـوز رو تـن مـا
دشت ِ بی فرهنگی ِ ما ، هرزه تموم ِ علفاش
خوب اگه خوب ، بد اگه بد ، مـُرده دلای آدماش
دست مـن و تـو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تـو درد ما رو چاره کنه؟

سلام، در اذهان اکثر ما این سوال وجود دارد که نشانه خواب هایی که می توان آن ها را صادقانه دانست چیست؟آیا خواب قابل اعتماد است؟ و به طور کلی، چه خواب هایی را می توان قبول کرد؟ متن زیر سعی دارد به این گونه سوال ها پاسخ دهد. آیا شما با نگارنده هم نظرید؟
خوابیدن و خواب دیدن، یكی از اسرار عجیب خلقت است. و در قرآن كریم و احادیث رسول اكرم و ائمه معصومین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هم در مورد رؤیا مطالب زیادی هست كه حقانیت رؤیا را ثابت میكنند.1
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبیعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجرّدی كه دارد، در خواب با آن دو عالم (عالم مثال و عقل) ارتباط پیدا میكند و به میزان استعداد و امكان، حقایقی را درك میكند. اگر روح كامل باشد، در فضای صاف، حقایق را درك میكند و اگر در كمال به آخرین درجه نرسیده باشد، حقایق را در قالبهای دیگر میبیند. همانطور كه در بیداری، شجاعت را در شیر و حیله را در روباه و بلندی را در كوه میبینیم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانی را به صورت تاریكی مشاهده میكنیم. ما نتیجه مقدمه را با ذكر مثالهایی بیان میكنیم، كسانی كه خواب میبینند چند دستهاند:
دسته اوّل: كسانی كه روح كامل و مجردی دارند، و بعد از خواب رفتن، حواس با عالم عقل مرتبط شده و حقایقی راصاف و روشن از دنیای دیگر دریافت میكنند. (نظیر تلویزیونهای سالم با آنتنهای مخصوص جهتدار كه برفراز قلهها و بلندی ها امواج ماهوارهای را از نقاط دور دست میگیرد (این گونه خواب ها كه دریافت مستقیم و صاف است نیازی به تعبیر ندارد).
دسته دوّم: خواب كسانی است كه دارای روح متوسط هستند، كه در عالم رؤیا حقایق را ناصاف و همراه با تشبیه و تخیل دریافت میكنند (كه باید مفسری در كنار دستگاه گیرنده، ماجرای فیلم را به دور از برفكها توضیح دهد و به عبارتی عالمی آن خواب را تعبیر كند).
دسته سوّم: خواب كسانی است كه روح آنها به قدری متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومی ندارد. (چنان كه آشنایان با فیلم هم، از صحنههای مختلف و پر برفك تلویزیونی، چیزی سردر نمیآورند) این نوع رؤیاها قابل تعبیر نیستند، كه در قرآن به اضغاث احلام (خوابهای آشفته) تعبیر شده است.2
سه عالم وجود دارد؛ عالم طبیعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجرّدی كه دارد، در خواب با آن دو عالم (عالم مثال و عقل) ارتباط پیدا میكند و به میزان استعداد و امكان، حقایقی را درك میكند. اگر روح كامل باشد، در فضای صاف، حقایق را درك میكند.
علامت های رؤیای صادقانهكسی كه میخواهد با دلیل و علامت صحیح از درستی خواب خود آگاه شود اموری را باید رعایت كند از جمله این كه:
1. وضو داشته باشد؛ 2. بر پهلوی راست بخوابد؛ 3. در هنگام خواب خداوند متعال را یاد كند؛ 4. شكمش نه زیاد پر شده باشد و نه گرسنه باشد.3
همچنین اموری كه احتمال صادق بودن رؤیا را تقویت میكند از این قرارند:
1. خواب. در ثلث آخر شب دیده شود، كه آن وقت نزول ملائكه است.4
2. خواب در حالت ناپاکی و بیوضویی دیده نشده باشد.5
در حدیثی از رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین نقل شده است: خواب بر سه قسم است: یا بشارتی از سوی خداوند است، یا غم و اندوهی از طرف شیطان است و یا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آن را میبیند.6 خواب صادق از دو قسم آخری نمیباشد.حدود حجت رؤیا
رؤیا در مورد ما انسانها كه معصوم نیستیم در صورتی حجت است كه بدانیم از نوع رؤیاهای صادق است و افرادی كه كارشناس این فن هستند، حجیت رؤیا را تأیید كنند. امّا به هر حال باید دانست كه رؤیا امری قائم به شخص (بیننده خواب) میباشد و نمیتوان آن را در مورد دیگران تعمیم داد.خلاصه بحث
رؤیا از مسائل پیچیده خلقت است، كه خداوند متعال به وسیله آن عنایتهایی را شامل حال انسان میسازد. و از جمله علامات رؤیای صادق عبارت است از این كه خواب در ثلث آخر شب دیده شود، و اضغاث احلام نباشد، و با شكم پر و بدون طهارت دیده نشده باشد، و برای اولیاء الهی میتواند تا حدود زیادی حجت باشد.7
1. از جمله آن روایات: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : «انّ الرویا الصادقه جزءمن سبعین جزء من النبوه» رؤیای صادقانه و حقایقی كه از آن راه الهام میشود ارزش یك جزء از هفتاد جز نبوت دارد. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 14، ص 435.
2. قرائتی، محسن، تفسیرنور، قم، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن. 1378، ج 6، ص 23.
3. ابوالفضل جیش بن ابراهیم تفسیلی، تعبیر خواب كامل، مترجم عبدالله موسوی، ایران، انتشارات فؤاد، 1378، ص 5.
4. مجلسی، محمد باقر، حلیة المتقین، قم، انتشارات هجرت، 1373، ص 246.
5. ابوالفضل جیش بن ابراهیم تفسیلی، تعبیر خواب، همان.
6. قرائتی، محسن، تفسیر نور، قم، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1378، ج 6، ص 23.

ذكر، بر زبانى، قلبى و عملى تقسیم مى شود هرگز نباید تصور كرد كه منظور از ذكر پروردگار با این همه فضیلت تنها ذكر زبانى است، بلكه در روایات اسلامى تصریح شده است كه منظور علاوه بر این ذكر قلبى و عملى است، یعنى هنگامى كه انسان در برابر كار حرامى قرار مى گیرد به یاد خدا بیفتد و آن را ترك گوید.
هدف این است كه خدا در تمام زندگى انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگى او را فرا گیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصب العین سازد.
مجالس ذكر مجالسى نیست كه گروهى بى خبر گرد هم آیند و به عیش و نوش پردازند و در ضمن مشتى اذكار اختراعى عنوان كنند و بدعتهایى را رواج دهند و اگر در حدیثى میخوانیم كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «بادِرُوا اِلى ریاضِ الْجَنَّةِ؟; به سوى باغهاى بهشت بشتابید» یاران عرض كردند: وَ ما رِیاضُ الْجَنَّةِ؟; باغهاى بهشت چیست؟ فرمود: «حَلْقُ الذِّكْرِ; مجالس ذكر است».1
منظور جلساتى است كه در آن علوم اسلامى احیاء شود و بحثهاى آموزنده و تربیت كننده مطرح گردد، انسانها در آن ساخته شوند و گنهكاران پاك گردند و به راه خدا آیند.2
بهترین اذكار:
1 - اذكارى در صبح و شام:
در تفسیر قرطبى،3 و تفسیر ابوالفتوح رازى،4 در ذیل آیه 64 سوره زمر، حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است كه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تفسیر «مقالید» را پرسیدم، فرمود: «یا على! لَقَدْ سَئَلْتَ عَنْ عَظیمِ الْمَقالیدِ، هُوَ اَنْ تَقُولَ عَشْراً اِذا اَصْبَحْتَ، وَ عَشراً اِذا اَمْسَیتَ، لاْ اِلهَ اِلاَّ اللّه وَ اللّه اَكْبَر، وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ، وَ اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَلا قُوةَ اِلاّ بِاللّهِ (هُوَ) اَلاْوَّلُ وَ الاْخَرَ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ لَهُ اَلْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ (یُحْیى وَ یُمیتُ) بِیَدِهِ الْخَیْرِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَدیر; از كلیدهاى بزرگى سؤال كردى آن این است كه هر صبح و شام ده بار این جمله ها را تكرار كنى لا اله الا الله... تا آخر حدیث.
سپس افزود «كسى كه هر صبح و شام ده بار این كلمات را تكرار كند خداوند شش پاداش به او مى دهد كه یكى از آن ها را این مى شمارد كه خداوند او را از شیطان و لشكر شیطان حفظش مى كند تا سلطه اى بر او نداشته باشند».
ناگفته روشن است كه گفتن این كلمات به صورت لقلقه لسان براى این همه پاداش نیست بلكه ایمان به محتوى و تخلّق به آن نیز لازم است.
این حدیث ممكن است اشاره لطیفى به اسماء حسناى خداوند بوده باشد كه مبدأ حاكمیت و مالكیت او بر عالم هستى است. (دقت كنید)5
2ـ ذكر یا فتّاح:
در بعضى از روایات روى ذكر (یا فتّاح) براى حل مشكلات تكیه شده است، چرا كه این صفت بزرگ الهى كه به صورت صیغه مبالغه از «فتح» آمده بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن هر مشكل و از میان بردن هر اندوه و غم، و فراهم ساختن اسباب هر فتح و پیروزى است در واقع جز او فتاح نیست و «مفتاح» و كلید همه درهاى بسته در دست قدرت او است».
واژه «فتح» به طورى كه «راغب» در «مفردات» مى گوید: در اصل به معنى از بین بردن پیچیدگى و اشكال است، و آن بر دو گونه است: گاهى با چشم دیده مى شود، مانند گشودن قفل، و گاه با اندیشه درك مى شود مانند گشودن پیچیدگى اندوه ها و غصه ها، و یا گشودن رازهاى علوم و همچنین داورى كردن میان دو كس و گشودن مشكل نزاع و مخاصمه آن ها.6
3ـ ذكر یونسیّه:

وقتى حضرت یونس(علیه السلام) خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترك اولى خویش استغفار كرد و در پیشگاه مقدسش تقاضاى عفو نمود.
در اینجا ذكر معروف و پر محتوایى از قول یونس(علیه السلام) نقل شده كه در آیه87 سوره انبیاء آمده، و در میان اهل عرفان به ذكر «یونسیّه» معروف است: «فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ; او در میان ظلمت هاى متراكم فریاد زد كه معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمكاران بودم بر خویشتن ستم كردم و از درگاهت دور افتادم، و به عتاب و سرزنش تو كه جهنم آتش سوزانى براى من است گرفتار شدم.
این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت كار خود را كرد و همان گونه كه در آیه88 سوره انبیاء آمده «فَاسْتَجَبْنالَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ; ما دعاهاى او را اجابت كردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات مى دهیم»7
4 - ذكر لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ:
در تفسیر مجمع البیان،8 آمده است كه: یكى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)بنام «عوف بن مالك» بود، دشمنان اسلام فرزندش را اسیر كردند او به محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستى شكایت كرد، فرمود: تقوا را پیشه كن و شكیبا باش و بسیار ذكر لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، را بگو، او این كار را انجام داد، ناگهان در حالى كه در خانه اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد كه از یك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار نموده، و حتى شترى از دشمن را نیز با خود آورده بود.9
و حقیقت ذكر:
در یاد خدا بودن و پیوسته در قدم ها و حركات و اعمال خود خدا را فراموش نكردن است، و اثر این گونه ذكر، اطاعت پروردگار و از صراط عقل و دین بیرون نرفتن و از تكالیف الهى و از اوامر و نواهى پیروى كردن و وعد و وعید و ثواب و عقاب را در نظر گرفتن و از معاصى و راههاى خلاف دورى كردن است.
آرى وظیفه سالك این است كه: همیشه خطاها و معاصى و بدی ها و جهات ضعف و عیوب و نواقص خود را ببیند، و این دیدن از دو راه حاصل مى شود:
اول - به واسطه توجه به جزئیات و خصوصیات اعمال و كارهاى خود در مقابل عظمت و جلال حق و هم نسبت به حقیقت وظائف خود به آن طورى كه لازم است، كه در این صورت همه را ناقص و معیوب خواهد دید
دوم - از لحاظ توجه به لطف و احسان و كرم و مهربانى و فضل و نعمتهاى فعلى و گذشته حق تعالى است كه; در قابل این الطاف نامتناهى، آنچه به جا آورده و یا انجام داده شود، همه ناقص و كم و بى ارزش خواهد بود.
و اندرین صورت شمارى بس حقیر
طاعت خــود گــر چه بنمایــد كثیــر
كى بود لایـق زما كار حســن
در بر الطاف وفضل ذو المنن
این است كه چون به این دو قسمت توجه بیشتر شود; بر خضوع و محبت و خشوع و بندگى و معرفت و حیاء و تواضع و انكسار انسان افزوده مى شود.
ثنا گفتن پروردگار متعال خود را تكوینى است، و ذكر هم أعم از تكوینى و لفظى و ثنا و غیر آنها مى باشد. پس أثناء پروردگار عبارت از خلق و تدبیر و نظم و تقدیر و رحمت و سایر صفات فعلیه او است كه هر یك دلالت كامل بر مقام عظمت او دارد، و أثناء لفظى بندگان هرگز به كمترین حدّ آن نرسد.
پس در این جمله شریفه: رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) ذكر خود را (لا احصى ثناء) كه ذكر خالص است نفى فرموده، و تنها ارزش و واقعیت را به ذكر پروردگار (أثنیت على نفسك) قائل شده است. آرى این ذكر اگر چه در مرتبه اول به طور تكوین و به حدّ تمام از جانب پروردگار متعال است كه خود را با آن صفات فعلى معرفى فرموده است، ولى در مرتبه دوم كه بندگان خدا به آن مقامات متوجه شده و اطلاع پیدا مى كنند، از جانب آنان صورت گرفته، و عنوان ذكر قلبى و توجه باطنى و یا ذكر لفظى دارد.10
تخلیص: گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی
برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
پی نوشت ها:
1.سفینة البحار، ج 1، ص 486.
2.تفسیر نمونه، ج 17، ص 266ـ 267.
3.ج 8، ص 5719.
4.ج 9، ص 417.
5.تفسیر نمونه، ج 19، ص 524 ـ 525.
6.تقسیر نمونه، ج 18، ص 85.
7.تفسیر نمونه، ج 19، ص 156ـ157.
8.ج 10، ص 306 .
9.تفسیر نمونه، ج 24، ص 237.
10.مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ص 20ـ25.
مرحوم نراقى در معراج السعاده نقل كرده است كه در بصره زنى به نام شعوانه زندگى مىكرد كه خواننده و موسیقىدان بسیار خوبى بود و سه هنر داشت: خوب نى مىزد، خوب مىرقصید و خوب مىخواند. طبیعتاً، چند شاگرد هم داشت و مجلسى در بصره براى خوشگذرانى ترتیب داده نمىشد مگر اینكه این خانم در آن دعوت بود.
نقل است روزى براى شركت در یكى از همان مجالس مىرفت كه دید صداى ناله شدیدى از داخل خانهاى بلند است. به یكى از شاگردانش گفت: برو ببین در این خانه چه خبر است! دختر رفت و هر چه آنها منتظر ماندند برنگشت. به شاگرد دیگرش گفت: چرا او نیامد؟ برو ببین چه خبر است! این یكى هم رفت و دیگر نیامد. به سومى گفت: تو برو و زود برگرد! سومى هم رفت و نیامد. لاجرم، خودش داخل شد و پرسید: اینجا چه خبر است؟ گفتند: خانم اینجا نه مجلس مردگان است نه زندگان؛ اینجا مجلس روح است؛ مجلس معناست. گفت: اینها چرا گریه مىكنند؟ گفتند: گوش بده متوجه مىشوى! گوش داد و دید یك نفر براى مردم صحبت مىكند. اتفاقاً، سخنان گوینده به این دو آیه قرآن رسیده بود:
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً».
وقتى [آن آتش سوزان] آنان را از مكانى دور ببیند، از آن، خشم و خروشى هولناك بشنوند.
در روز قیامت، هنگامى كه چشم مردم از دورترین راه به جهنم بیفتد، با اینكه فاصلهشان با جهنم زیاد است، صداى خشم آتش و فریاد عذاب را مىشنوند. بعد، این آیه را خواند:
«إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ».
هنگامى كه در آن افكنده شوند از آن، در حالى كه در جوش و فوران است، صدایى هولناك و دلخراش مىشنوند.
آرى، وقتى جهنمىها را داخل جهنم بریزند، فریاد بر مىآورند اینجاست كه باید بر سر خود بزنیم، واى بر ما!
شعوانه لحظاتى در این دو آیه تأمّل كرد و به خود گفت: اگر الان قیامت باشد و من جزو جهنمىها باشم و در آتشم بیندازند كارم تمام است. یك دفعه، از این فكر منقلب شد و در جا غش كرد. بعد كه به هوش آمد به گوینده مجلس گفت: من زن معصیتكارى هستم. اگر با خدا آشتى كنم، توبهام پذیرفته است؟ گوینده گفت: خانم، هر چه هم گناهت فراوان باشد قبول است، گرچه به اندازه گناهان شعوانه باشد. وقتى فهمید در شهر بصره بدترین زنان و انسانها را به او مثل مىزدند دوباره غش كرد.
مرحوم نراقى مىگوید: آخرین بار، شعوانه به گونهاى به هوش آمد و كارش به جایى رسید كه مایه عبرت زنان و مردان بصره شد. در اثر توبه، گوشت و پوستش آب شد و بدن جدیدى پیدا كرد، اما مانند تركه خشك شده بود. یك شب كه سر به سجده گذاشته بود و اشك مىریخت، مىگفت: من كه در این دنیا به دلیل پشیمانى از گناه مانند تركه شدم، در قیامت چه خواهم شد؟ تا نصف شب در این فكر بود و گریه مىكرد. نیمه شب بود كه در همان اتاق و حال سجده صدایى شنید كه مىگفت: به همین حال باش و بگذار قیامت بیاید تا ببینى چگونه با كَرَمم با تو رفتار مىكنم.
این تحوّل تأثیر یك لحظه فكر كردن بود.
سحر و جادو و طلسم و بستن بخت از اموری است که واقعیت دارد البته انجام دادن آن حرام است. وجود چنین نیروها به مقتضای نظام دنیا میباشد که تزاحم میان زشتیها و پلیدیها وجود دارد و همچنان که انسانهای شیطان صفت و زشت کار وجود دارد جنهای پلید و آزاردهنده نیز وجود دارد.

آنچه که از آیات قرآن بر میآید این است که سحر در شهرهای کهن همانند کلدان و مصر در زمان حضرت موسی و فرعون و پیش از آن در زمان حضرت نوح (ذاریات، 52) رواج داشته است.(تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج 5، ص 688)
سحر و جادو و طلسم از نظر قرآن کریم و احادیث واقعیت دارد. به این امر در آیه 102 سوره بقره و 4 سوره فلق اشاره شده است. از این آیات و برخی روایات استفاده میشود که برخی از سحرها واقعا اثر گذارند. همچنان که آیه 102 سوره بقره میفرماید: مردم سحرهایی را فرا میگرفتند که میان مرد و همسرش جدایی میافکند.
علامه طباطبایی در وجود داشتن چنین اموری میفرمایند: «... در این میان افعال خارق العاده دیگری است که مستند به هیچ کدام از سبب از اسباب طبیعی و عادی نیست، مانند خبر دادن از پنهانیها و مانند ایجاد محبت یا دشمنی و گشودن گرهها و گره زدنها و خواب کردن و احضار و حرکت دادن اشیاء با اراده و از این قبیل کارهایی که مرتاضها انجام میدهند که به هیچ وجه قابل انکار نیست، یا خودمان بعضی از آنها را دیدهایم و یا برایمان آن قدر نقل کردهاند که دیگر قابل انکار نیست».
تأثیر تکوینی سحر به اذن خداوند
یکی از اصول اساسی توحید، این است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه میگیرد، حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن فرمان او نمیباشد. منتها مفهوم این بیان مجبور بودن افراد در کار خود نیست.
توضیح این که: جهان آفرینش، جهان اسباب و مسببات است. البته برخی سببها مادی است و برخی غیر مادی است. اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که هر پدیده و حادثه ای از علت ویژه خود صادر گردد و در عین حال، نظام علت و معلولها همگی به خدا منتهی شده و از او قدرت و نیرو میگیرند. او است که سبب را میآفریند و به آن قدرت و نیرو میبخشد و آن را برای ایجاد معلول ویژه خود آماده میسازد.
در حقیقت مؤثر واقعی، در تمام نظام جهان یکی است و نظام جهان که به صورت اسباب و مسببات جلوه گری دارند، همگی از او استمداد گرفته و به او منتهی میشوند (اصالت روح، ایت الله سبحانی، ص 241، مؤسسه امام صادق).
در تأثیر سحر و جادو نیز وضع چنین است. خداوند متعال با قدرت خویش، چنین اراده و نیرویی را در افراد به ودیعت نهاده است. انسانها با بهره گیری از این اراده و تقویت آن میتوانند به کارهای شگفت انگیزی دست زنند. برخی مانند اولیای خداوند از آن نیرو و در مسیر مناسب، استفاده میکنند و عده ای دیگر، با سوء استفاده از آن به کارهای ناشایست اقدام میکنند؛ پس، در واقع اصل وجود این نیرو در نهاد آدمی از آن خداوند و به فرمان او است، منتها چگونگی بهره گیری از آن به عهده خود انسان نهاده شده است و او در چگونگی بهره گیری از آن مسؤول است.
شایان ذکر است: گرچه سحر و جادو واقعیت دارد ولی غالب آنچه امروزه در میان مردم در این باره شایع است بیاساس میباشد و اکثر کسانی که به این امور میپردازند کلاه بردارانی هستند که از این طریق قصد اخاذی و پر کردن جیب خود را دارند. ولی اگر بر فرض موردی پیدا شد که سحری در کار بود راههایی برای بطلان آن وجود دارد:
1- استعاذه به خداوند و خواندن سورههای فلق و ناس.
2- خواندن و نوشتن آیات 75 تا 82 سوره یونس.
3- دعا و تضرع به درگاه خداوند.
4- درخواست دعا از اولیای واقعی خداوند.
5- صدقه دادن.
از نظر تاریخی، سر منشأ اصلی اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاه های گوناگون درباره رهبری جامعه اسلامی، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت و در سقیفه بنی ساعده پدیدار گشت .

در اجتماع سقیفه چه گذشت؟
روز وفات حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) یا روز بعد از آنست. مصیبت و بلا از سراسر خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بارد. اشکهای فاطمه(سلام الله علیها) بی وقفه در هجران پدر بر گونه های مبارکش میریزد. جای آن دارد که دنیا را سیلاب اشک ببرد. بزرگترین مصیبت تاریخ روی داده و برترین آفریده خدا چشم از جهان فروبسته است...
ببینیم در وانفسای رحلت پیامبر چه میگذرد. امیرالمؤمنین مشغول غسل و تجهیز پیکر مطهر رسول الله(صلی الله علیه وآله) است و ابوبکر نیز در خانه است و جمعی از مسلمین در خانه پیامبر اجتماع کردهاند. عمر پنهانی به گونه ای که دیگران مطلع نشوند ابوبکر را از خانه صدا میزند تا او را برای به سقیفه ببرد. همان سقیفه ای که اساس بدبختیهای اسلام از آنجا آغاز شد. بهتر است مستندتر سخن بگوییم. نگاهی به تاریخ میاندازیم و صفحات تاریخ طبری، بزرگترین مورخ اهل سنت را ورق میزنیم. در صفحه 456 از جلد دوم قضیه را چنین نقل میکند:
واتی عمر الخبر، فاقبل الی منزل النبی(صلی الله علیه وآله)، فارسل الی ابی بکر و ابوبکر فی الدار و علی ابن ابی طالب دائب فی جهاز رسول الله(صلی الله علیه وآله)، فارسل الی ابی بکر ان اخرج الی، فارسل الیه انی مشتغل، فارسل الیه قد حدث امر لابد لک من حضوره، فخرج الیه، فقال: اما علمت ان الانصار قد اجتمعت فی سقیفه بنی ساعده.( کامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص13) چون خبر اجتماع انصار در سقیفه به گوش عمر رسید، بسوی خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد. ابوبکر در خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و علی(علیه السلام) به جد مشغول تجهیز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. کسی را سراغ ابوبکر فرستاد که بیرون آید. ابوبکر گفت: برو بگو من مشغول کاری هستم و نمیتوانم بیرون بیایم. عمر پیغام فرستاد که کاری پیش آمده که حتماً باید ترا ببینم. ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت نمیدانی که انصار در سقیفه اجتماع کردهاند؟
بازی موش و گربه برای چه بود؟ چرا بقیه باید از قضیه بی خبر باشند؟ چرا به علی(علیه السلام) چیزی گفته نمیشود؟ چرا عباس بن عبدالمطلب نباید چیزی از قضیه بفهمد؟ به فرض كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آنقدر توصیه و سفارش به وصایت علی(علیه السلام) نكرده بود. گیرم كه همه قضیه غدیر دو ماه پیش را فراموش كرده باشند. به فرض كه پیكر مطهر رسول خدا بی غسل كفن رها شود و كسی حتی برای تسلیت به فاطمهاش(سلام الله علیها) نیاید اهمیتی نداشته باشد.
به راستی در آن لحظات حساس مشورت با اهل بیت پیامبر لازم نبود؟ آنها اینقدر غریبهاند؟ عمر در سقیفه هم دست بردار نیست و خشونت همیشه چاشنی كارش میباشد. در سقیفه نیز دست از تهدید و ارعاب برنمیدارد. حباب بن منذر به عمر و دار دستهاش اشاره میکند و خطاب به انصار میگوید: فانه باسیافكم دان لهذا الدین من دان ممن لم یكن یدین( كامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص3؛ تاریخ طبری، ج2، ص443) اینان همان كسانی هستند كه حاضر نبودند در مقابل این دین سر تسلیم فرود آورند و از ترس شمشیرها شما بود كه تسلیم شدند.
مشاجرات لفظی بین عمربن خطاب و حباب بین منذر آغاز می شود. عمر فریاد زد خدا ترا بكشد حباب ابن منذر گفت بلكه خدا ترا بكشد. فاخذ و وطیء فی بطنه و دسوا فی فمه التراب (السقیفه، ج6، ص 459) عمر او را گرفت و لگدی بر شكمش زد و دهان وی را پر از خاك كرد.
جالب است نه؟ شما این رفتار عمر را چگونه تفسیر می كنید؟ شنیده اید كه خدا در قرآن چگونه از مؤمنین یاد می كند؟اشداء علی الكفار و رحماء بینهم: بر كفار سخت گیرند ولی بین خود با رافت ورحمت برخورد می كنند. عمر كه به گواهی تاریخ همیشه از میدان ها جنگ فرار می كرد و هرگز كسی را در هیچ جنگی نكشت غیر از عموی خود را كه داستانش مشهور است، با برادر مسلمان خود چنین می كند!
طبری ادامه می دهد: فحامله عمر فضرب یده، فنذر السیف، فاخذه ثم وثب علی سعد و وثبوا علی سعد وتتابع القوم علی البیعه(تاریخ طبری، ج2، ص 459) آنگاه عمر به جانب حباب بن منذر حمله برد، بر دست او ضربه ای زد كه شمشیر از دست او افتاد. عمر شمشیر او را برداشت و از روی سعد بن عباده( كه نشسته بود) پرید و دست بیعت به ابوبكر داد، بقیه هم از روی سعد می پریدند و چنین می كردند!
براستی كه عجب بیعتی! بقیه داستان را بشنوید:

فبایعه عمر و بایعه الناس فقالت الانصار: لا نبایع الا علیاً(تاریخ طبری، ج2، ص 443؛ كامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص 10) پس عمر با دار و دسته اش با ابوبكر بیعت كردند، اما انصار می گفتنند: ما جز با علی(علیه السلام) با كس دیگری بیعت نخواهیم كرد.
فلما ذهبا لیبایعاه، سبقهما الیه بشیر بن سعد فبایعه : ناگهان بشیر بن سعد از قبیله خزرج در مخالفت و رقابت با پسر عمویش( سعد بن عباده) برای بیعت با ابوبكر بپا خواست.
فنادا الحباب المنذر: یا بشیر بن سعد! عقتك عقاق، ما احوجك الی ما صنعت، انفست علی ابن عمك الاماره؟
پس حباب بن منذر فریاد برآورد كه ای بشیر بن سعد! چرا چنین كردی؟ آیا می خواستی بر پسرعمویت امارت كنی؟
و لما رات الاوس ما صنع بشیر بن سعد، قال بعضهم لبعض: ولله لان ولیتها الخزرج علیكم مرة لازالت لهم علیكم بذلك الفضیله، و لا جعلوا لكم معهم فیها نصیباً ابداً، فقوموا فبایعو ابابكر.
هنگامی كه قبیله اوس بیعت بشیر بن سعد را دیدند، به یكدیگر گفتند اگر قبیله خزرج بواسطه این بیعت بر شما برتری یابند نمی گذارند نصیبی از حكومت به شما برسد، لذا بپا خواستند و با ابوبكر بیعت كردند! (تاریخ طبری، ج2، ص 485)
ببینید این اجماع امتی كه اهل سنت مدعی آن هستند چگونه صورت گرفته است! دعواهای تاریخی- قبیله ای اوس و خزرج!
فقال الناس من اصحاب سعد: اتقوا سعداً لا تطیوه، فقال عمر: اقتلوه قتله الله! ثم قام علی راسه، فقال لقد هممت ان اطاك حتی تندر عضدك(تاریخ طبری، ج2، ص 457) جمعی كه اطراف سعد بن عباده بودند فریاد زدند: مواظب باشید كه سعد را لگدمال نكنید، عمر بانگ برآورد كه سعد را بكشید، خدا او را بكشد! آنگاه بر بربالین سعد ایستاد و گفت: می خواهم چنان ترا پایمال كنم كه اعضایت در هم شكند!
سرانجام نیز سعد بن عباده بجرم بیعت نكردن با ابوبكر ترور شد! باور نمی كنید؟ بلاذری و ابن عبد ربه از بزرگان اهل سنت چنین آورده اند:
عمر شخصی را به شام فرستاد و به وی دستور داد كه از سعد بن عباده به هر نحو ممكن بیعت بگیر واگر بیعت نكرد از خداوند یاری بخواه. آن مامور به سمت شام حركت كرد و سعد را در میان باغی یافت و وی را به بیعت دعوت نمود. سعد گفت هرگز با فردی از قریش بیعت نخواهم كرد. فرستاده گفت اگر بیعت نكنی ترا می كشم! سعد گفت حتی اگر مرا بكشی. مامور گفت: مگر تو از آنچه ملت بر آن اتفاق كرده اند، بیرونی؟ سعد پاسخ داد اگر منظور تو بیعت است، بله. پس مامور تیری رها نمود و سعد را كشت. (العقد الفرید، ابن عبدربه، ج5، ص 14؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص 558)
این است مفهوم شورایی که اهل سنت بدان معتقد هستند؟ آیا تهدید و ارعاب بخشی شورا است؟! آیا ابوبکر را مردم انتخاب کردند یا او را برای مردم انتخاب کردند؟ بزودی از هجوم وحشیانه به خانه امیر المومنین(علیه السلام) برای بردن او جهت گرفتن بیعت خواهم گفت. براستی که عالیترین شکل دموکراسی جهت انتخاب خلیفه صورت گرفت!! آن هم کجا؟ در سقیقه بنی ساعده نقطه ای خارج مدینه. تا بحال اهل سنت از خود نپرسیده اند که اگر عمر می خواست کاری قانونی را انجام دهد چرا مسجد النبی(صلی الله علیه وآله) را انتخاب نمی کند؟ مگر نه این است که همیشه آن مسجد محل اصلی تصمیم گیری های مسلمین بوده است؟
بالاخره در حالی که هنوز جسد مطهر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دفن نشده بود به هر شکل ممکن از مردم برای ابوبکر بیعت گرفتند. زبیر ابن به کار مورخ اهل سنت می نویسد:
فلما بویع ابوبکر اقبلت الجماعه التی بایعته تزفه زفاٌ الی المسجد رسول الله(صلی الله علیه وآله): چون بیعت با ابوبکر انجام شد ابوبکر را هلهله و شادی به مسجد رسول الله(صلی الله علیه وآله) آوردند.(الموفقیات؛ زبیر ابن بکار؛ به نقل ابی الحدید: ج6 ص 19.)
براستی که وای به حال کسانی که هنوز آب غسل پیکر پیامبرشان خشک نشده فریاد هلهله و شادیشان به آسمان می رود. ای کاش تعصب اهل سنت این چنین چشم حقیقت خواهی شان را نبسته بود تا وقایع تاریخ را آنگونه که باید می نگاشتند تا همه می دانستند که بعد رسول الله(صلی الله علیه وآله) با خاندان او چه کردند اما افسوس... هر چند با وجود آن همه پنهان کاری، بودند کسانی که از اهل سنت که بخشی از تاریخ را آوردند. کسانی که امروزه تنها کاری که بزرگان اهل سنت با این تاریخ و روایاتشان می کنند این است که یا به کل آن بخش ها را تحریف شده می دانند یا اتهام تشیع به مورخین خود می زنند!
خداوندا ! دلهای ما را در برابر حقیقت خاشع کن و ما را جزء عناد کنندگان با حقیقت قرار مده. آمین.
منابع :
کامل فی التاریخ
تاریخ طبری
السقیفه
آنچه در این جا میخوانید، رهنمودهایی است از عارف واصل حضرت آیة الله العظمی بهجت (مدظله) كه آنها را در مناسبتهای گوناگون افاضه فرمودهاند.
رفع فراموشی و یافتن گم شده با توسل به قرآن
برای پیدا كردن چیز گم شده، این دعا خوانده شود، خوب است: « أَللَّهُمَّ إِنّی أَسْألُكَ – یا مُذَكِّرَ الْخَیْرِ وَ فاعِلَهُ وَ الآمِرَ بِهِ - أنْ تُصَلِّیَ عَلَی محمّد وَ آلِ محمّد، وَ تُذَكِّرَنی ما أنْسانیِه الشّیطانُ ؛ خدایا، ای به یاد آورنده خیر و انجام دهنده آن و فرمان دهنده به آن، از تو میخواهم بر محمد و آل او درود فرستی و آنچه را كه شیطان از یاد من برده است، به یادم آوری.»
همچنین این دعا، برای به یاد آوردن چیزهایی كه فراموش شده مؤثر است. روایتی نیز در این باره از امام حسن عسكری علیه السلام نقل شده است. چه استبعادی دارد كه آیه «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی» (اعلی/6)؛ به زودی بر تو فرا خواهیم خواند، تا فراموش نكنی. نیز، برای دفع فراموشی خوانده شود؛ زیرا كه در روایت است:
«خُذْ مِنَ الْقُرْآنِ ما شِئْتَ لِما شِئْتَ؛ هر بخش از قرآن را برای هر چه خواستی، برگیر و بهرهمند شو.»
و این روایت، تذكر و نسیان را نیز شامل میگردد. همچنین به نظرم در روایت است كه : «یُسْتَشْفَی بِهِ لِكُلِّ دآءٍ ؛ با قرآن می توان برای بهبودی هر بیماری توسل جست.»
با داشتن قرآن و عترت و علمای معاصر، باز این قدر به آمریكا و شوروی گدایی میكنیم، تا تفضّلاً چیزی به ما بدهند. حاضریم صبح تا شام، سر راه آنها بنشینیم تا پنج قِران به ما بدهند. صورتِ ظاهرِ ریالها را میبینیم، ولی باطن آن را كه استعباد(به بند دیگران در آمدن) و نوكری است، درك نمیكنیم.
اهمیت حفظ قرآن
خدا میداند حفظ قرآن، چقدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی مدخلیّت دارد. آیا از این بالاتر میشود تعبیر كرد كه: «مَنْ خَتَمَ [قَرَأ، یا: حَفِظَ] الْقُرْآنَ، فَكَأنَّمَا اُدْرِجَتِ النَّبُوَّةُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ [بَیْنَ كِْتفَیْهِ] وَ لَكِنَّه [إلاّ أنَّه] لاَ یُوحیَ إلَیْهِ ؛ هر كس قرآن را ختم كند [یا بخواند یا حفظ كند]، گویی كه نبوت در وجود او گنجانده شده است، با این تفاوت كه به او وحی نمیشود»
یعنی قرآن، غایت كمالِ غیر انبیاء علیهم السلام را به او میرساند. ما آنگونه كه باید و شاید از قرآن استفاده نمیكنیم .
... شخصی میگفت: در عرض دو یا سه ماه، دو ختم یا سه بار به صورت عادی، قرآن را ختم نمودم و دیدم كه حافظ كل قرآن هستم. حتی به قصد حفظ هم نخوانده بودم.
سادگی حفظ قرآن و ضرورت تكرار برای حافظان
قاعدتاً حفظ قرآن خیلی آسان است و تكرار هم لازم ندارد: «سَهَّلَ اللهُ حِفْظَهُ لاُُمَّتِهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ خداوند، حفظ آن را بر امت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آسان نموده است»، ولی ابقاء و نگهداری از آن، تكرار لازم دارد؛ زیرا كه فرمود: «تَعاهَدُوا هَذَا الْقُرآنَ، فَاِنَّهُ وَحْشِیٌّ ؛ قرآن را تكرار كنید، كه زود از خاطر میرود.»
البته اگر حافظ قرآن در هر شبانه روز، كمتر از یك جزء بخواند، فراموش میكند؛ و خواندن بیش از یك جزء در شبانه روز هم، خستگی آور است .
منبع:
در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، محمد حسین رخشاد .

![[تصویر: owaagi34d91brwovdaxy.jpg]](http://www.up.iranblog.com/images/owaagi34d91brwovdaxy.jpg)
![[تصویر: 2k8eluj82z4rv5jdm6y5.jpg]](http://www.up.iranblog.com/images/2k8eluj82z4rv5jdm6y5.jpg)

![[تصویر: d2t938jzdisv4dq9vy6.jpg]](http://www.up.iranblog.com/images/d2t938jzdisv4dq9vy6.jpg)
![[تصویر: 4tc6hmo8y5eqf1bqsfcx.jpg]](http://up.iranblog.com/images/4tc6hmo8y5eqf1bqsfcx.jpg)