نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

شهید سید مرتضی آوینی

 

بهاران، از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه در تن خاک مرده پدید می

 

آید؟ و از کجاست که روح شکفتن ناگاه از تنِ چوب خشک چندین برگ های سبز

 

و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی آورد؟

 

بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستان ها مزارعی هستند که در

 

آنها بذر مردگان افشانده اند و جسم تا نمیرد، کجا رستاخیز پذیرد؟...

 

با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که

 

جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر

 

رسد؟ و یحی الارضَ بعد مَوتِها...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

سخنرانی تلخ اما زیبای

حاج سعید قاسمی

"حتما بخوانید"

 

 

 

حاج سعید قاسمی از همرزمان سید مرتضی آوینی با اشاره به قوت مجموعه روایت فتح گفت: آوینی می‌دانست که زمانی همه برای یک فریم عکس و یک لحظه تصویر از جبهه و جنگ له‌له می‌زنند و حتی ممکن است که تاریخ را عده‌ای اشتباه بنویسند. برای همین او به ثبت تصویری جبهه و جنگ پرداخت؛ چرا که به خوبی می‌دانست در آینده عده‌ای به حرف امام (ره) گوش نمی‌دهند و برخلاف آن‌که امام گفته بود بخش‌هایی از زمین‌های سوخته‌ی جنگ را برای آیندگان نگه دارید، آنها گوش به این حرف ندادند.


قاسمی افزود: سید مرتضی حاضر نبود دروغ بگوید. الان فیلم‌سازها اگر بخواهند مستندی از آن روزها بسازند به بهانه‌ی نداشتن وقت کافی، به جای رفتن به مناطق عملیاتی، راهی شهرک سینمایی دفاع مقدس می‌شوند و در آنجا با فضاسازی سعی می‌کنند آن روزها را برای مخاطب تداعی کنند. اما سید زیر بار اینها نمی‌رفت. باید در منطقه‌ی عملیاتی و لوکیشن واقعی فیلم می‌گرفت. در خود قتلگاه.


وی ادامه داد: او دوربینش را همان‌جایی می‌کاشت که رزمندگان جانانه مقاومت کردند و شهید شدند تا حرف و حدیث آخرش را همانجا بزند. و حدث ما حدث... سید حاضر نبود دروغ بگوید. نمی‌دانم رمزش چیست اما صیاد هم قصد داشت که واقعیت عملیات ثامن‌الائمه را به تصویر بکشد که عمرش کفاف نداد. باید که عمر قرن‌هایی سر بیاید/ تا مثل یک آوینی دیگر بیاید.


این همرزم شهید اظهار داشت: فکر می‌کنم که روشنفکر واقعی کسی‌است که تا 20 سال آینده را ببیند. این روزهایی که بحث ولایت پذیری در فتنه خدشه دار شد، خیلی از کسانی که در فتنه ناباورانه فریب خوردند، رفیقان او بودند. فتنه‌ای که از بیرون طراحی شد اما مجریان داخلی در قصه‌ی فتنه خیلی مقصر بودند.


وی در ادامه با خطاب قرار دادن آن شهید گفت: چقدر خوب شد آقا سید مرتضی که نبودی ببینی! نمی‌توانم بگویم که چقدر خوب شد ندیدی، چون شهید شاهد، ناظر و حی است. اما خیلی سخت بود آقا سید مرتضی! رفقایی که تو با دیدن اولین زاویه‌های انحراف در آنها به ایشان نامه زدی، یکی یکی فریب خورند.


او با یادآوری برخی از آثار بهروز افخمی و محمد نوری‌زاد گفت: بعد از 20 سال دیدیم که فرزند صبحی با بودجه‌های میلیاردی ساخته شد که در آن هنرپیشه‌ی معلوم‌الحالی(هدیه تهرانی) با شلوار جین نقش مادر امام را بازی می‌کند. چه کسانی از او پشتیبانی می‌کنند؟ کسانی که به نوعی به خود ما منتسب هستند. چگونه است که ما برای ساخت یک مستند چند میلیونی گیر می‌کنیم اما بودجه های میلیاردی در اختیار اینها قرار می‌گیرد. در اختیار چهل سرباز! چقدر خوب شد آقا سید مرتضی که نبودی! چقدر خوب شد!


قاسمی درباره ولایتمداری سید شهیدان اهل قلم گفت: یادت هست آقا سید مرتضی وقتی که بعد از رحلت امام(ره) در یک جمع خصوصی کسی گقت که هیچ کس دیگر امام نمی‌شود؟ یادت هست که یقه‌ی او را گرفتی؟ یادت هست که چقدر ناراحت شدی و اولین بار برای حمایت از ولایت آقا شمشیر کشیدی؟ و بعد از آن نامه‌ای نوشتی و در انتهای آن گفتی که "حضرت آقا! سر ما و فرمان شما" و با آن نامه اولین اظهار ارادت را به آقا کردی؟


وی در ادامه خطاب به شهید آوینی گفت: آقا سید! شما جنگ نرم را خوب می‌فهمیدی و می‌شناختی! یادت هست که سر قصه‌ی ماهواره شما تذکر دادی که برادران! اینترنت به مراتب می تواند خطرناک‌تر از ماهواره باشد. حالا همه این جنگ‌های فیس‌بوکی و توئیتری را می‌بینند. من مدتی قبل در سوریه بودم در یکی از روستاهای حاشیه‌ی شهر حلب، نصف مردم "ندا آقاسلطان" را می‌شناختند. در یک روستا! آقای موسوی و کروبی با گرفتن پول از محمود عباس و عبدالله اردنی و ... می خواستند جنگ‌های فیس‌بوکی راه بیاندازند.


قاسمی با اشاره به انقلاب‌های کنونی منطقه، افزود: اگر امروز بودی آقا سید مرتضی، تویی که جنگ در بوسنی اهل تسنن را تحمل نیاورده بودی، هر جا که جنگ می‌شد -در افغانستان، عراق، پاکستان و تاجیکستان- حضور داشتی، امروز با دیدن حوادث بحرین، یمن و مصر چه می کردی؟ بالاخره حتما یک تیم فیلمبرداری به این کشورها می‌فرستادی، دغدغه‌ی گروه‌های فیلمبرداری امروز کجا ودغدغه‌های آوینی کجا!


وی افزود: آقا سید! بعضی از لبنانی ها در این هشت ماه فتنه خواب راحت نداشتند! زنگ می‌زدند و می‌گفتند اگر نمی‌توانید جمع کنید ما بیاییم! به خاطر همین است که حضرت آقا فرمودند اگر از همه‌ی اشتباهات سران فتنه بگذریم، از گناه خدشه دار شدن آبروی نظام نخواهیم گذشت.


سعید قاسمی خاطرنشان کرد: آقا سید! ندیدی که در قلب حادثه در وسط خیابان انقلاب، به کریسیتن امانپور اجازه داده شد رو به دوربین بایستد و بگوید: «this ih the end of the road» اگر تو بودی تحمل نمی‌کردی! تو بودی بعد از فتنه لااقل دو تا مستند می‌ساختی تا فرزند من متوجه شود که از کجا ضربه خورده! بفهمد که به فرموده‌ی حضرت آقا برای این فتنه 20 سال برنامه‌ریزی شده بود! همه چیز برنامه ریزی شده بود و فقط خدا خواست که نشد.


وی در ادامه گفت: اگر تو بودی دو تا مستند کار می‌کردی تا فرزند من بفهمد که در این 16 سال چه بلایی بر سر او در دانشگاه آزاد اسلامی آوردند. دانشگاهی که هنوز دست همان‌هاست. یا دانشگاه هنر که خود فارغ التحصیل آن هستی! دانشگاهی که وقتی باران می‌زند، دختر و پسر می‌ریزند بیرون و ترانه‌ی "بارون بارون" می‌خوانند. سید! حسب ظاهر کار به دست حزب‌اللهی‌هاست اما درواقع آنها سوار کار نیستند.


قاسمی سخنانش را با این جملات به پایان برد: اگر تو امروز بودی قطعاً دغدغه‌ات دغدغه‌ی ما نبود. تو به هنگام شهادت روی برانکارد، مدام استغاثه می‌کردی و نام مادرت فاطمه را صدا می‌زدی. ناگهان سه بار روی همان برانکارد گفتی "اللهم اجعل مماتی فی سبیل الله"، تو حسرت خوب مردن را داشتی! و آخرین صحبتم از نوشته‌های خود سید مرتضی: «راستی برای مرگ آماده‌ای؟ اگر الان ملک الموت سر رسد و تو را به عالم باقی فراخواند هر چند با شهادت، آماده‌ای؟ دیدم که نه! شهوت زیستن مرا به خاک بسته است، چنگ در خاک زده و ریشه دوانده است و می دانستم که شهدا را پیش از این که مرگشان سررسد، دعوت می کنند و آنان لبیک می‌گویند و تا چنین نشود، اجل سر نمی‌رسد. راستی برای مرگ آماده‌ای؟»

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

سلام امروز مهمان یک مرد خدا بودیم

یکی از اولیائ الله مردی از جنس نور

چندساعت درکنار ایشان بودم و واقعا خدا راشاکرم که توفیق پیدا کردم درفضایی نفس

بکشم که ایشان هم آنجا حضور داشتند

عارف وارسته ایه الله سید حسن عاملی

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که در خرمن مجنون دل افکار چه کرد

 

زآن پیشتر که عالم فانی شود خراب مارا زجام باده گلگون خراب کن

 

عرفا به دو دلیل سفر میکنند یا قرار است بلایی به جایی بیاید که این سفرجهت دفع

بلاست یاجهت بیداری افراد

 

چند سئوال از استاد

معرفی کتاب اخلاقی؟کتابهای استاد مرحوم دولابی

معرفی مرجع تقلید؟ مقام معظم رهبری

بهترین ذکر؟هرذکری که حال معنوی ایجاد کند اما ذکر شریف یونسیه از بزرگان تاکید شده

است

چرا پیامبر با عایشه که سنش کوچک بود ازدواج کرد؟

عرف ازدواج درآن زمان به همین منوال بودوطبیعی بود در ضمن ایه الله مرحوم میانجی

میفرمودند:اکثر ازدواجهای پیامبر سیاسی بوده است

مشکل ازدواج راچگونه حل کنیم ؟-کم کردن هزینه های ازدواج٢- کم کردن مهریه ٣-ساده

برگزار کردن مراسمات ازدواج

خاطرهای از استاد:در سفری که به یکی از کشورها کرده بودم به کلیسایی رفتم دیدم

کشیش ترجمه دعای کمیل را درآنجا میفروشد وقتی پرسیدم گفت نمیدانم دعا از کیست

اما از تمامی کتابهای ما بهتر است واین دعا با این مضمون عالی در هیچ یک از کتابهای ما

نیست

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی عکسهای جالب و با نمک علی صادقی

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

حد و مرز شوخي و مزاح

مؤمن باید بشاش و خوش رو باشد و در عین حال نباید از مرز ادب و سنگینی و وقار خارج شود. شخص با ایمان و باتقوا باید مراقب خود باشد كه از مرز اعتدال بیرون نرود و هرگز گفتار رسول خدا(ص) كه فرمود: "من مزاح و شوخی می‌كنم، اما سخنی جز حق نمی‌گویم" را فراموش نكند.


اعتدال به معنای رعایت حد متوسط و میانه در بین دو حال(افراط و تفریط) است از جهت كمیت و مقدار و از جهت كیفیت و چگونگی. تعادل از نظر بعضی روایات به این معناست كه از سویی انسان به كارهای خیر اشتغال و اهتمام داشته باشد و از سویی دیگر، از اموری كه شر است، اجتناب و احتراز نماید. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: "به درستی كه خداوند كتابی را فرستاد كه هدایت‌كننده و راهنماست (برای انسانها) كه در آن نیكی و بدی را آشكار كرد. بنابراین، راه خیر را در پیش گیرید كه هدایت می‌شوید و از شر و بدی دوری كنید تا اینكه میانه رو بوده باشید". در بیان دیگری می‌فرمایند: "هر كجا كار نیكی بود به آن كمك كنید و هر جا شری مشاهده كردید از او دوری كنید؛ زیرا پیامبراكرم(ص) همواره می‌فرمودند: ای فرزند آدم، عمل نیك انجام ده و شر و بدی را كنار بگذار، اگر چنین عملی را انجام دهی در جاده مستقیم و راه وسط قرار خواهی داشت و به این واسطه به قرب الهی دست پیدا خواهی كرد".
البته روشن است كه حتی نسبت به كارهای خیر نیز باید میانه‌روی و اعتدال رعایت شود و به تعبیر دیگر زیاده‌روی و یا سستی كردن در امور خیر، در واقع خود یك نوع شر است، شری است كه از ابتدا خیر بوده، اما به سبب استفاده نادرست و غلط به شر تبدیل شده است. حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم از ویژگی‌های بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانكه از رسول خدا(ص) آمده است: "برترین شما نیكوكارترین شما از نظر اخلاق است، آنان كه خود را آماده خدمت كرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی می‌كنند". "مزاح و شوخی" یكی از موارد حسن خلق و حسن سلوك است؛ همان‌گونه كه از پیامبر اعظم(ص) روایت شده است: "از محبوب‌ترین كارها نزد خداوند متعال، وارد ساختن سرور و شادمانی بر دل مومنان است". امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: "شوخی و مزاح جزئی از خوش رفتاری و حسن‌خلق است" و همچنین فرمودند: "هیچ مومنی نیست مگر اینكه در او "دعابه" است. راوی از امام(ع) پرسید: منظور از دعابه چیست؟ حضرت فرمودند: مزاح و شوخی".
مزاح امری معقول و مورد حمایت شرع و دین است؛ البته با مراعات شئونات و آداب اسلامی. در تعالیم دینی برای مزاح و شوخ طبعی حد و مرزی مشخص شده است كه تعدی از آن حدود، و افراط و تفریط در امر مزاح و شوخ‌طبعی آثار سوء و عواقب نامطلوبی به همراه خواهد داشت. از مجموع روایاتی كه از ائمه معصومین(ع) رسیده، می‌توان دریافت كه پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نكرده‌اند، بلكه شوخ طبعی و مزاح را به طور نسبی و در شرایط خاص ستوده‌اند و حتی خود آن بزرگواران گاهی مزاح می‌كردند و دیگران را نیز به این امر ترغیب می‌نمودند؛ چنانكه رسول خدا(ص) می‌فرمایند: "انی لامزح و لا اقول الا حقاً؛ من مزاح می‌كنم ولی سخنی جز حق نمی‌گویم". این روایت مؤید این معنا است که اگر شوخی همراه با سخن غیر حقی باشد، مورد تأیید شرع مقدس نیست، به عبارت دیگر شوخی و مزاحی که آمیخته با یک امر منکر و ناپسند همچون تمسخر دیگران، غیبت دیگران و ... باشد هیچ‌گاه مورد قبول و تأیید دین اسلام نبوده است.
امام صادق(ع) به شخصی فرمود: "آیا با یكدیگر مزاح می‌كنید؟ آن مرد گفت: كم مزاح می‌كنیم. امام(ع) فرمودند: این طور نباشید، زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال می‌كنی. سپس فرمود: رسول خدا(ص) برای اینكه كسی را خوشحال كند با او مزاح می‌كرد". امیرالمؤمنین علی‌(ع) نیز فرمودند: "رسول خدا (ص) هرگاه یكی از اصحاب خود را اندوهگین می‌دید او را با شوخی‌و مزاح خوشحال می‌كرد". از امام‌باقر(ع) نیز روایت شده است كه: "خداوند انسان شوخ طبع را دوست دارد به شرط آنكه از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد".‏
علی‌رغم روایات فوق كه ترغیب و تشویق به مزاح و شوخ طبعی دارد، روایات دیگری نیز وجود دارد كه از مزاح و شوخی نهی كرده است؛ از جمله: رسول خدا به امیرمومنان علی(ع) فرمودند: "از مزاح بپرهیز كه شخصیت تو را از بین می‌برد". حمران بن اعین می‌گوید: خدمت امام صادق(ع) شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا كردم مرا توصیه و سفارش كند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمودند: "از شوخی بپرهیز، زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین می‌برد و موجب ریختن آبروی او می‌شود". ایشان در سفارش به شخص دیگری فرمودند: "تو را به تقوا سفارش می‌كنم و توصیه می‌كنم كه از مزاح بپرهیز زیرا مزاح و شوخی ابهت و سنگینی تو را از بین می‌برد". از امیرمومنان علی(ع) روایت شده: "شوخی نكنید، زیرا شوخی موجب كینه و دشمنی است و مزاح دشنام كوچك است". در حدیث دیگری آن حضرت، مزاح و شوخی را موجب كم شدن عقل شمرده، می‌فرماید: "هر شوخی كه انسان می‌كند مقداری از عقل خود را با آن از دست می‌دهد". همچنین فرمودند: "از مزاح خودداری كن زیرا نور ایمان را می‌برد و مروت انسان را كم می‌كند".
از جمع بندی این دو دسته از روایات درمی‌یابیم كه خوبی و بدی مزاح امری نسبی است و درباره آن نباید به طور مطلق قضاوت كرد. از طرفی لازم است مسلمانان در معاشرت‌ها و برخورد با یكدیگر بشاش و گشاده رو باشند و از طرف دیگر برخوردها باید مؤدبانه و در چارچوب دستورات دینی باشد. بنابراین افراط و تفریط در مزاح و شوخی مطلوب نیست لکن اعتدال و میانه‌روی در این امر مورد سفارش است. اگر كسی مؤدب به آداب دینی بوده و حد و مرز سخن را خوب فرا گرفته باشد مسلماً در برخوردهای اجتماعی و خانوادگی نه آن‌قدر خشك و جامد است كه موجب ملال دیگران شود و نه آن‌گونه است كه با شوخی‌های ناپسند و سخنان هرزه و زشت، هم شخصیت خود را تخریب كند و هم دیگران را آزرده خاطر نماید.
مؤمن باید بشاش و خوش رو باشد و در عین حال نباید از مرز ادب و سنگینی و وقار خارج شود. شخص با ایمان و باتقوا باید مراقب خود باشد كه از مرز اعتدال بیرون نرود و هرگز گفتار رسول خدا(ص) كه فرمود: "من مزاح و شوخی می‌كنم، اما سخنی جز حق نمی‌گویم" را فراموش نكند. بنابراین مزاح كردن تا وقتی خوب است كه به حقوق دیگران تجاوز نشود و موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نكند. از این رو، نباید برای خوشحالی عده‌ای، افراد دیگری را آزار داد كه اگر این جهات در نظر گرفته نشود، همین صفت نیكو تبدیل به صفتی نكوهیده خواهد شد. نباید انسان به حدی در شوخی زیاده روی كند كه به تعبیر روایت تبدیل به حماقت شود و مردم او را آدمی كم عقل و بی‌خرد بشمارند، همان گونه كه
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: "الإفراط فی المزاح خرق؛ زیاده‌روی در شوخی، نادانی و حماقت و كم عقلی است".
كسی كه روح شوخی و مزاح بر او غلبه كند و در این امر افراط نماید، حس واقع بینی را از دست می‏دهد و آن گونه كه باید حقایق را درك نمی‏كند و دیگران نیز مطالب او را جدی تلقی نمی‏كنند. شوخی و مزاح مذموم در وقتی است كه كسی افراط در آن كند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد، یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود. اما مزاحی كه از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث سرور گردد، مذموم نیست. در شوخی کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده روی پرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و استهزای دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت خودِ شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‌ها به قیمت خرد کردن شخصیت یک انسان و ایجاد شادی در عده‌ای به بهای غمگین ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. بنابراین اعتدال در هر امری پسندیده است، در مزاح و شوخی نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطه‌ها صمیمی و برادرانه باشد.‏
سخن را با کلام استاد علامه جعفری به پایان می‌بریم: "با این فرض که همه عقلای عالم به وجود یک عده امور جدی معتقدند، بایستی شوخیهای ما به صورت استراحتهایی باشد که برای تکاپو در کار و فعالیت لازم می‌دانیم.
آری، بایست شوخی کنیم، اما ضمناً باید بدانیم که این شوخی در حقیقت مانند بیرون آمدن از کشتی است که در سطح اقیانوس زندگی در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق مقوایی است که در روی امواج اقیانوس بی اختیار جست‌و‌خیز می‌کند.
ممکن است این کار خنده آور، تلخی یکنواخت بودن حرکت کشتی و تماشا به دستگاه و ساکنین کشتی را به دست فراموشی بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتی مجهز دارد که حتی کوچکترین پیچ و مهره‌اش هم به طور جدی منظور شده است".‏

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

مشخصات سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت او


یكی از پیامبران بزرگی كه هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حكومت بی‎نظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ـ علیه السلام ـ است كه نام مباركش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ می‎رسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل می‎باشد.
سلیمان ـ علیه السلام ـ حكومت وسیعی به دست آورد كه در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی می‎نمود.
خداوند در تمجید او می‎فرماید:

«وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما سلیمان را به داوود ـ علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بندة خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت می‎كرد و به یاد او بود.»[1]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی كردند كه دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از كافران. مؤمنان عبارت بودند از سلیمان و ذو القرنین ـ علیهما السلام ـ ، و كافران عبارت بودند از بخت النصر و نمرود.[2]
قرآن در آیه 12 و13 سورة سبأ، گوشه‎ای از عظمت و امكانات وسیع سلیمان را بازگو كرده و چنین می‎فرماید:
«و برای سلیمان ـ علیه السلام ـ باد را مسخّر كردیم كه صبحگاهان مسیر یك ماه را می‎پیمود، و عصرگاهان مسیر یك ماه را، و چشمة مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش كار می‎كردند، و هر كدام از آنها كه از فرمان ما سرپیچی می‎كرد، او را عذاب آتش سوزان می‎چشاندیم. آنها هر چه سلیمان ـ علیه السلام ـ می‎خواست برایش درست می‎كردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (كه از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: ) ای آل داوود! شكر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عدة كمی از بندگان من شكر گزارند.[3]
آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مركبی بسیار سریع و تندرو كه با آن می‎توانست در مدتی كوتاه، سراسر كشور پهناورش را سیر كند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال كافی برای شكل دادن به این مواد معدنی به او عطا كرد. او با بهره گیری از این وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یكتا ترغیب نمود، و برای پذیرایی از لشكریان و مستضعفان، امكانات وسیعی در اختیارش قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شكرگزاری داد.
حضرت سلیمان در سیزده سالگی حكومت را به دست گرفت و چهل سال حكومت كرد و در سن 53 سالگی از دنیا رفت.[4]
عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ بسیار وسیع و بی‎نظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونة زیر توجه كنید:

1. دعای مورچه

در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد. ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شكایت كردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.
سلیمان ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حركت می‎كنیم.
فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حركت كردند. ناگهان سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسیر راه مورچه‎ای را دید كه پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و می‎گوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بی‎نیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاكت نرسان.»
سلیمان ـ علیه السلام ـ رو به جمعیت كرد و فرمود: «به خانه‎هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب كرد!»
در آن سال آن قدر باران آمد كه سابقه نداشت.[5]
آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.

2. گریز از مرگ!!

در زمان حكومت حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ ، مردی ساده اندیش، در حالی كه سخت ترسیده و وحشت كرده بود و چهره‎اش زرد و لبهایش كبود شده بود به سرای سلیمان ـ علیه السلام ـ پناهنده شد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان به من پناه بده».
سلیمان به او گفت: «چه شده؟»
او عرض كرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه كرد، وحشت كردم، از شما تقاضای عاجزانه دارم كه به باد فرمان بدهی كه مرا به هندوستان ببرد تا از بند عزرائیل رهایی یابم.
سلیمان به تقاضای او توجه كرد.[6]
باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاك هندستان بر آب
روز بعد، سلیمان ـ علیه السلام ـ ، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا، با دیدة خشم آلود، نگاه كردی كه از وطن، آواره و بی‎خانمان شد».
عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود كه من جان او را در هندوستان قبض كنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فكر فرو رفتم و حیران شدم؛ با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز كند، به آن جا نمی‎رسد:
چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم[7]
به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»

3. پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان

حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ از پیامبرانی بود كه خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یكی از جنّهای بزرگ و گردنكش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش كنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان كنید.
آنها همراه آن جنّ سركش حركت كردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:
1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه كرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تكان داد.
2. از آن جا عبور نمودند تا به خانه‎ای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می‎كنند. آن جنّ وقتی كه آن منظره را دید خندید.
3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند كه سیر را با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) می‎فروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.
4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذكر خدا می‎گویند و به یاد خدا به سر می‎برند، ولی گروه دیگری در كنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم می‎باشند. آن جنّ سرش را تكان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان ـ علیه السلام ـ ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند.
سلیمان ـ علیه السلام ـ آن جنّ را احضار كرد و از او از چهار موضوع مذكور پرسید:
1. وقتی كه به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه كردی و سرت را تكان دادی؟
جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم كه اعمال آنها را با شتاب می‎نوشتند. تعجّب كردم كه آنها این گونه با شتاب می‎نویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.
2. وقتی كه به خانه‎ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می‎كردند، چرا خندیدی؟
جنّ گفت: خنده‎ام از این رو بود كه آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه می‎كردند.
3. چرا وقتی كه دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن می‎فروشند خندیدی؟
جنّ گفت: ازاین رو كه دیدم سیر را با آن همه ارزش، كه كیمیای درمان است با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را كه مایة بیماری است با وزن دقیق به فروش می‎رسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.
4. چرا در مورد آن دو گروه كه یكی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تكان دادی و خندیدی؟
جنّ گفت: زیرا تعجب كردم كه دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.[8]

قضاوت سلیمان، و جانشینی او از داوود ـ علیه السلام

حضرت داوود ـ علیه السلام ـ (از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر) از طرف خدا به او وحی شد: «از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین كن».
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت. یكی از پسرانش نوجوانی بود كه مادر او نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به سر می‎برد، و داوود ـ علیه السلام ـ مادر او را (كه یكی از همسرانش بود) دوست داشت.
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از دریافت وحی مذكور، نزد آن همسرش آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی كرده تا از خاندانم، یكی از آنها را برای خود وصی و جانشین قرار ‎دهم.»
همسر داوود: خوب است كه آن وصی، پسر من باشد.
داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته كه وصی من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.
از سوی خدا وحی دیگری به داوود ـ علیه السلام ـ شد كه قبل از رسیدن فرمان من شتاب نكن.
از این وحی، چندان نگذشت كه دو مرد كه با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داوود ـ علیه السلام ـ برای قضاوت آمدند. آنها به داوود ـ علیه السلام ـ گفتند: یكی از ما دامدار است، و دیگری باغدار می‎باشد.
خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی كرد: پسران خود را نزد خود جمع كن و به آنها بگو هر كس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحیح كند او وصی تو بعد از تو است.

پی نوشتها:

[1]. سورة ص، 30.
[2]. سفینة البحار، ج 1، ص 60 (واژة بخت).
[3]. سورة سبأ، 12 و 13.
[4]. محاسن البرقی، ص 193؛ بحار، ج 14، ص 73. مطابق بعضی از روایات،‌حضرت سلیمان 712 سال عمر كرد (اكمال الدین صدوق، ص 289؛ بحار، ج 14، ص 140).
[5]. روضة الكافی، ص 246.
[6]. سلیمان در توجّه به مستضعفان به گونه‎ای بود كه وقتی صبح می‎شد از اشراف و رجال ثروتمند روی بر می‎گرداند و نزد مستمندان و تهیدستان می‎آمد و با آنها می‎نشست و می‎فرمود: «مِسكینٌ مَعَ المَساكین؛ مستمندی همراه مستمندان است.» (بحار، ج 14، ص 83).
[7]. دیوان مثنوی، دفتر 1، ص 28 (به خط میرخانی).
[8]. اقتباس از بحار، ج 14، ص 79.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

شما دو نفر از خدا معذرت بخواهید!



حكیمی همراه با بعضی از دوستانش كه در بین آنها افراد ثروتمند و مسئول نیز بودند، از مسیری می گذشت. آنها پیرمرد فقیر و بیماری را دیدند كه قدرت كاركردن نداشت و در گوشه ای نشسته بود و از رهگذران طلب كمك می كرد.
حكیم به پیرمرد نزدیك شد به او سلام كرد و مقداری پول را به آرامی در دست پیرمرد نهاد و با لبخندی با او خداحافظی كرد و به راه خویش ادامه داد.
در بین همراهان حكیم یكی از مسئولین حضور داشت. حكیم به او رو كرد و گفت: اگر همكارانت خوب عمل می كردند، او كه پیرمرد بیمار و فقیری است نباید در زیر آفتاب سوزان تابستان گدایی كند و هم شخص و هم شخصیت خویش را با اینكار ملكوك نماید. چرا به داد این بیچارگان نمی رسید؟!
مسئول اظهار داشت: اینها گدایی را شغل خویش كرده اند، معلوم نیست نیازمند باشند، عادت كرده اند و خصلت گدایی دارند و...

حكیم گفت: اتفاقاً چون شماها دقیقاً به اینها رسیدگی نمی كنید و راستگو را از حقه باز و دروغگو جدا نمی كنید، چنین شده است! چرا بررسی نمی كنید تا معلوم شود چه كسی واقعاً نیازمند است و باید به او كمك كرد و چه كسی نیازمند نیست و با او باید برخورد شود؟
مسئول سر به زیر انداخت و خاموش شد.
مرد ثروتمند كه شاهد گفت وگوی حكیم و مسئول بود ایستاد و به عقب برگشت و فریاد زد:
آی پیرمرد! بیا اینجا ببینم!
پیرمرد لنگان لنگان و با آه و ناله حركت كرد.
مرد ثروتمند گفت: زودباش دیگر! اوضاع و احوالش را ببین! آدم رغبت نمی كند نگاهش كند و...
حكیم با چهره ای متغیر و ناراحت به مرد ثروتمند نگاه كرد و گفت: آقاجان! چرا با این بنده خدا، اینطور برخورد می كنی؟
مرد ثروتمند در حالیكه اسكناس دوهزارتومانی از جیب درآورده بود و به سوی پیرمرد گرفته بود گفت: می خواهم یك كمك درست و حسابی به این آدم بدبخت كنم!
حكیم گفت: اولاً خوشبختی و بدبختی واقعی انسانها در روز قیامت معلوم می شود كه چه كسی بهشتی و چه كسی دوزخی است. ثانیاً بدان و آگاه باش كه: انفاقی كه همراه با غرور و منت گذاری باشد ارزشی ندارد! مرد گفت: چرا؟
حكیم اظهار داشت: مگر سخن حضرت حق را نشنیده ای؟
مرد گفت: كدام سخن را؟
حكیم گفت این آیات را: یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذی
ای كسانی كه ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منت و آزار، باطل نسازید...(1)
سپس ادامه داد: قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذی...
گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از خشونتهای آنها) از بخششی كه آزاری به دنبال داشته باشد بهتر است.(2)
مرد ثروتمند گفت: معذرت می خواهم!
حكیم اظهار داشت: از این مرد فقیر معذرت بخواه و به درگاه خداوند متعال نیز استغفار و طلب بخشش كن. سپس رو به مسئول كرد و گفت: شما هم! سپس زیرلب نالید: ایحسب الانسان ان یترك سدی. آیا انسان گمان می كند بی هدف رها می شود...؟(3)

پی نوشتها :
1- بقره/ 264
2- بقره/ 263
3-قیامه/
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

دکتر چمران در لبنان .

http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112353.jpg


http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112354.jpg


http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112350.jpg

http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112359.jpg

http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112361.jpg

http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112363.jpg

http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112364.jpg


http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112365.jpg


http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112367.jpg


http://navideshahed.com/attachment/1387/03/112368.jpg

 
  •  

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

[
 
ویدیو های مشابه
1 دقیقه پیش
 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |


حجاب و عفاف

« وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ »(2)



و به زنانى كه مى‏خواهند اهل خدا باشند بگو: چشم از نامحرم بپوشید. جلوى شهوت خودتان را نگاه دارید، مملكت و خانواده‏ها را به لجن نكشید. زینت خود را ظاهر نكنید.


مگر آن یك تكه از صورت كه دیگر نمى‏توانید كامل بپوشانید، آن هم طورى بپوشانید كه اگر كسى چشمش افتاد، نفهمد شما جوان و زیبا هستید.

پارچه سراسرى بیاندازند كه بدن را كاملاً بپوشاند، و حجم بدن و زیبایى‏هاى آن را نشان ندهد.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

200px-Ayatollah_Ghazi_Near_50_Year_Old.jpg

 



یك روز به دكّان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول كاهو سوا كردن است؛ ولی به عكس معهود؛ كاهوهای پلاسیده و آنهایی كه دارای برگ‏های خشن و بزرگ هستند بر می‏دارد. من كاملاً متوجه بودم؛ تا مرحوم قاضی كاهوها را به صاحب دكان داد و ترازو كرد؛ و مرحوم قاضی آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد؛ مَن كه در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مُسنّ و پیر مردی بود به دنبال رفتم و عرض كردم: آقا من سؤالی دارم! شما به عكس همه چرا این كاهوهای غیر مرغوب را سوا كردید!؟

مرحوم قاضی فرمودند: آقاجان این مرد فروشنده است و شخصی بی بضاعت و فقیر؛ و من گاهگاهی به او كمك می‏كنم و نمی‏خواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرفِ آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت كند به مجانی گرفتن؛ و در كسب هم ضعیف شود.

و برای ما فرقی ندارد كاهوی لطیف و نازك بخوریم یا از این كاهوها؛ و من می‏دانستم كه این‏ها بالاخره خریداری ندارد؛ و ظُهر كه دكان خود را می‏بندد؛(1) بیرون می‏ریزد، لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر كردن او این‏ها را خریدم».(2)

 


 

1. در نجف اشرف در آخر تابستان به علت شدت گرمای هوا دكان‏ها را از ظهر می‏بندند. (به نقل از: مهر تابان، ص 20).

2. سیمای فرزانگان، ص 350 - 349.





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

شهید ادواردو آنیلی تنها پسر و وارث مولتی میلیاردر مشهور ایتالیایی سناتور جووآنی آنیلی بود. مادرش یک پرنسس یهودی و پدر وی قدرتمندترین مرد آن کشور محسوب می شد. فقط سود دارایی های خانواده او 60 یلیارد دلار در سال یعنی حدود 3 برابر درآمد نفتی ایران برآورد شده است. کارخانه ماشین سازی فیات، فراری،اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی ، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس تنها بخشی از اموال خانواده آنیلی است. اما ادواردو که دارای دکترای ادیان و فلسفه از دانشگاه پرینستون امریکا بود با مطالعه اتفاقی قرآن در دوران تحصیل و با تحقیق فراوان مسلمان و در نهایت تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران؛ شیعه می شود. او به آنچنان حقیقتی دست می یابد که در این راه حتی حاضر به تقیه نیز نشده و پس از تحمل رنج های فراوان ( سه بار بستری شدن در تیمارستان مولتی میلیاردرها برای شستشوی مغزی، تحریم شدید اقتصادی و تهمت های گوناگون)سرانجام در 15 نوامبر سال 2000 شربت شهادت را می نوشد. ادواردو تنها خارجی ای بود که امام خمینی(ره) پیشانی اش را بوسید.

 



 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

دیالمه شهید راه بصیرت و رسوا کننده فتنه گران

 

 

صفحه قبل 1 ... 17 18 19 20 21 ... 34 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.