نترس و نا امید نشو
چون اگر قرار بود در باز نشود
بجای آن دیــــــــــــــــــــــــــــوار می گذاشتند...
یا فتاح
یا مفتح الابواب
یا غیاث المستغیثین

گفتند: "حضرت پیغام دادند، در قنوت برای من دعا کنید."
=============
یادمون باشه در قنوت هامون برا فرج مولانا امام زمان (عج) دعا کنیم
حتی با گفتن «اللهم عجل لولیک الفرج»

خدا میداند حفظ قرآن، چقدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی مدخلیّت دارد. آیا از این بالاتر میشود تعبیر كرد كه: « مَنْ خَتَمَ [ قَرَأ، یا: حَفِظَ] الْقُرْآنَ ، فَكَأنَّمَا اُدْرِجَتِ النَّبُوَّةُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ [ بَیْنَ كِْتفَیْهِ] وَ لَكِنَّه [إلاّ أنَّه] لاَ یُوحیَ إلَیْهِ ؛هركس قرآن را ختم كند[ یا بخواند یا حفظ كند] ، گویی كه نبوت در وجود او گنجانده شده است ، با این تفاوت كه به او وحی نمیشود ». یعنی قرآن ، غایت كمالِ غیر انبیاءعلیهم السلام را به او میرساند.
ما آنگونه كه باید و شاید از قرآن استفاده نمیكنیم . ...شخصی میگفت: در عرض دو یا سه ماه، دو ختم یا سه بار به صورت عادی، قرآن را ختم نمودم و دیدم كه حافظ كل قرآن هستم. حتی به قصد حفظ هم نخوانده بودم.
قاعدتاً حفظ قرآن خیلی آسان است و تكرار هم لازم ندارد: «سَهَّلَ اللهُ حِفْظَهُ لاُُمَّتِهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ خداوند، حفظ آن را بر امت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آسان نموده است»
ولی ابقاء و نگهداری از آن تكرار لازم دارد؛ زیرا كه فرمود:
« تَعاهَدُوا هَذَا الْقُرآنَ، فَاِنَّهُ وَحْشِیٌّ ؛قرآن را تكرار كنید، كه زود از خاطر میرود».
البته اگر حافظ قرآن در هر شبانه روز، كمتر از یك جزء بخواند ، فراموش میكند ؛ و خواندن بیش از یك جزء در شبانه روز هم، خستگی آور است .
منبع : در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت، محمد حسین رخشاد
روزى قمر بنى هاشم چهار پنج ساله بود، در دامن امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بود و به او خیلى محبت مىكرد، یك مرتبه این بچه پنج ساله گفت: بابا در سینه شما چند قلب وجود دارد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عباس جان یك قلب و آن مال خدا است. عباس گفت: مرا هم دوست دارى، فرمود: بله، گفت: چرا مرا در قلب خود راه دادى؟ فرمود: پسرم! من تو را براى خدا دوست دارم؛ یعنى یك نفر در این خانه هست، بقیه را شئون صاحب خانه قرار دادم؛ چون محبت به تو، محبت به خدا است.
حبّ محبوب خدا، حبّ خداست |
این محبت از محبتها جدا است |
|
اگر پیغمبر صلى الله علیه و آله به خانواده خود علاقهمند است، این محبّتها همه للّه مىباشد،
«الحبُّ فى الله والبغض فى الله»
این را نمىگویند راه دادن بیگانه در قلب، راه دادن بهترین آشنا در قلب است.
ایزدى بود آشناییهاى ما |
آشنا داند صداى آشنا |
|
سلامت را باید حفظ كرد، اما بالاخره با حفظ سلامت همه جانبه، براى رهایى از مرگ چارهاى نیست، نباید سراغ دواى مرگ رفت، سراغ چه چیزى باید رفت؟
یك بابى اسلام باز كرده كه در آن باب، فرمایشهاى وجود مبارك رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام به نام باب «الاستعداد للموت» مىباشد، نمىگویند: جستجوگر دواى علاج مرگ باش، مىگویند بیا خودت را براى مرگ آماده كن؛ یعنى آیا انسان منتظر ملك الموت باشد؟ خیر. این معناى «الاستعداد للموت» نیست. چگونه خود را براى مرگ آماده كنیم.

حضرت استاد علاّمة طباطبائی(ره) نقل کردند از مرحوم آیة الحقّ عارف عظیم الشَّأن آقای حاج میرزا علی آقا قاضی رضوانُ الله عَلیه که میفرموده است:
در نجف أشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای أفندیها فوت کرد. [1]
این دختر در مرگ مادر بسیار ضجّه میکرد و جدّاً متألّم و ناراحت بود و با تشییع کنندگان تا قبر مادر آمد و آنقدر ناله کرد که تمام جمعیت تشییع کنندگان را منقلب نمود. تا وقتی که قبر را آماده کردند و خواستند مادر را در قبر گذارند فریاد میزد که من از مادرم جدا نمیشوم ؛ هر چه خواستند او را آرام کنند مفید واقع نشد.
دیدند اگر بخواهند اجباراً دختر را جدا کنند، بدون شک جان خواهد سپرد.
بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند و فقط روی آن را از تختهای بپوشانند و سوراخی هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه و سوراخ بیرون آید.
دختر در شب اوّل قبر، پهلوی مادر خوابید ؛ فردا آمدند و سرپوش را برداشتند که ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفید شده است. گفتند: چرا اینطور شده است؟
گفت: هنگام شب، من که پهلوی مادرم خوابیده بودم، دیدم دو نفر از ملائکه آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد.
آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد او شدند و او جواب میداد ؛ سؤال از توحید نمودند جواب داد: خدای من واحد است، و سؤال از نبوّت کردند جواب داد: پیغمبر من محمّد بن عبدالله است. سؤال کردند: امامت کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: لَسْتُ لَهُ بِإمامٍ ؛ من امام او نیستم.
در این حال آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش بهآسمان زبانه میکشید. من از وحشت و دهشت این واقعه به این حال که میبینید درآمدهام.
مرحوم قاضی رضوانُ الله عَلیه میفرمود: چون تمام طائفة دختر، سنّی مذهب بودند و این واقعه طبق عقائد شیعه واقع شد، آن دختر شیعه شد و تمام طائفة او که از أفندیها بودند همگی به برکت این دختر شیعه شدند.
منبع : کتاب معاد شناسی علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی
پی نوشت :
1- منظور از افندیها سنّیهای عثمانی بودند که از طرف دولت عثمانی در آن هنگام که عراق در تحت تصرّف آنها بود به مشاغل حکومتی اشتغال داشتند، و بعد از جنگ بین الملل اوّل که دولت کفر بر مسلمین غلبه کرد و کشور عثمانی را تجزیه نمود، عراق از تحت قیمومت عثمانی خارج شد .
حجت الاسلام محسن قرائتی در سلسله مباحث درسهایی از قرآن،به بحث امدادهای غیبی الهی پرداخت.در قسمتهایی از سخنرانی آمده است:
سلیمان یك روز سان میدید. اینكه سان میبینند در قوای مسلح، نیروهای انتظامی، سپاه، ارتش، بسیج، یك كسی میگفت: شما آخوندها از شاه یاد گرفتید. گفتم: چه؟ گفت: شاه سان میدید. شما آخوندها هم سان میبینید.
گفتم: اتفاقاً شاه از آخوندها یاد گرفت. گفت: به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل قرآن. قرآن میگوید: حضرت سلیمان سان میدید. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس» (نمل/17) سلیمان میآمدند در برابرش همه سان میدید. یكبار در لشگر دید كه... حالا این «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُُ» این معلوم میشود كه انسان میتواند بیاید زمانی كه حیوانها را تسخیر كند. حالا كی خواهد شد نمیدانم.
ما یكسری چیزها را در قرآن گفته ولی حالا... «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس» بعد گفت: «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُد» (نمل/20) هدهد نبود. هدهد را ندیدم. تازه نگفت: او نیست. گفت: من او را ندیدم. آخر یكوقت میگویند: كجا بودی؟ میگوید: من بودم تو مرا ندیدی. نگفت: نبودی. گفت: «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُد» من نمیبینم. بالاخره یك مدتی شد، هدهد آمد. گفت: كجا بودی؟ گفت: آقا یك چیزی بلد هستم كه تو بلد نیستی. این خیلی درس است. یعنی میشود در مملكت هدهد یك چیزی را بفهمد ولی سلیمان متوجه آن مسأله نشود. منتهی هدهدها باید با سلیمانها رابطه داشته باشند.
شما سرباز هستی. ممكن است آن امیر شما، سردار شما، تیمسار شما، سرلشگر شما، به یك موضوعی توجه نداشته باشد. نگویید چون ایشان فلان مقام را دارد، یا فلان تحصیلات را دارد، همه چیز را توجه دارد. گاهی آدم نمیداند
. هدهد گفت: یك چیزی را میدانم كه تو سلیمان هم نمیدانی. گفت: چه؟ گفت: از منطقهای پرواز میكردم. مردم خورشید پرست بودند. پادشاه آنها خانم بود. خانم هم روی تخت بزرگی نشسته بود. «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» (نمل/23) حضرت سلیمان نامهای به هدهد داد، گفت: برو به آن خانم بده. هدهد دو بار رفت و برگشت بالاخره آن خانم مسلمان شد. یعنی به سلیمان ایمان آورد. پس هدهد لشگر خداست.
.
.
.
.
.
عروس بغضش گرفت و بلند شد رفت. رفت در یك اتاق و در را بست. جانمازش را باز كرد، دستش را به مهر كربلا مالید.گفت:حسین خواستگار برای من نمیآید. من صورتم گیر دارد. هنرنمایی كن. دستش را به مهر كربلا مالید، نزد داماد رفت.
تا داماد این را دید، دید انگار خوشگلترین زنهاست. یكی از علمای بزرگ قم میگفت. میگفت: هفتاد سال با هم زندگی كردند، با این پسر. اینقدر هم این پسر این زن را دوست داشت كه وقتی این پیرزن میخواست بیرون برود، میدوید از زیر قرآن او را رد میكرد. می گفت: میترسم چشمش كنند اینقدر كه خوشگل است. یعنی زشت نزد انسان خوشگل میشود. ما نمیدانیم. نمیدانیم چه میشود. كارها دست خداست.
ما یك ماموریتی داریم، درس بخوانیم. تلاش كنیم، دقت كنیم، سرهم بندی نكنیم. كارمان را خوب انجام دهیم. اما باید بدانیم چند درصدی بیشتر نیستیم. مثل برق كشی، اما اصل برق كارخانه برق است. ممكن است همهی برقكشی خیلی فنی و استاندارد باشد، اما برق از كارخانه وصل نشود. همیشه كارهایمان را به خدا بسپاریم.
و میدانستیم که هر چه از او بخواهیم میدهد،
هیچ مشکلی نداشتیم و همۀ کارهایمان درست میشد.
العبــــــــــــــــــــد ــ محمدتقی بهجت

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ گفتم : اگر وقت داشته باشید . خدا لبخند زد وقت من ابدی است . چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
شمیم بهار

به مناسبت ورود پربرکت فاطمه معصومه علیهاالسلام به قم
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در سال 201 قمری در پی انتقال اجباری امام رضا علیه السلام به خراسان، بعد از یک سال تحمل دوری برادر بزرگوارش از مدینه منوره عازم خراسان گردید. از آن جایی که حضرت فاطمه معصومه علیها السلام پیام آور فرهنگ و معارف اهل بیت علیهم السلام و مدافع مظلومیت امامان شیعه و تداوم بخش راه پدر بزرگوارش در مبارزه با طاغوت های زمان بود، عوامل حکومتی بنی عباس، در شهر ساوه به کاروان حامل آن حضرت حمله کرده و همراهان آن حضرت را به شهادت رساندند. حتی طبق نوشته استاد محقق سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب حیاة الامام الرضا علیه السلام، آن حضرت را نیز مسموم نمودند.(1) حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بر اثر مسمومیت و شدت غم و اندوه در شهر ساوه بیمار گردید و فرمود: مرا به شهر قم ببرید; زیرا از پدرم شنیدم که می فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ماست.(2) برای همین حضرت معصومه علیها السلام در 23 ربیع الاول سال 201 قمری به شهر قم وارد شده و مورد استقبال عده زیادی از مردم مشتاق و شیفته اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت. آن بزرگوار بعد از 17 روز اقامت در منزل موسی بن خزرج که به «بیت النور» شهرت یافت، در دهم ربیع الثانی سال 201 هجری دیده از جهان فرو بسته و در «باغ بابلان » محل فعلی مزار آن حضرت دفن گردید.
نمی از آثار و برکات هجرت
ورود حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به شهر قم و دفن پیکر مطهر آن بانوی مجلله در این شهر، آثار و برکات فراوانی را به همراه داشته است. از لحظه ورود نبیره رسول الله صلی الله علیه و آله به قم، پیوسته این شهر از جهات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، عمرانی و اقتصادی رو به رشد و پیشرفت نهاد، تا اینکه در میان شهرهای شیعه نشین از شهرت جهانی برخوردار شد و یکی از شهرهای مهم جهان اسلام به شمار آمده و از مراکز مهم فرهنگی و فقهی شیعه گردید و از همه مهم تر به عنوان هسته مرکزی و پایگاه اصلی بزرگترین و باشکوهترین انقلاب در تاریخ جهان گردید. تاثیر این واقعه تاریخی را می توان با مطالعه زوایای تاریخی این شهر به دست آورد.
مهد علم و دانش
بعد از ورود حضرت معصومه علیها السلام به قم و دفن پیکر مطهر آن حضرت در این سرزمین مقدس، علویان و سادات بیشتری به این شهر روی آوردند، توجه شیعیان به این نقطه فزونی یافت و علما و مشاهیر شیعه در طول تاریخ به این مکان مقدس توجه نشان دادند، مهاجرت به این شهر زیاد شد و موقعیت مذهبی قم تثبیت و استحکام تاریخی یافت تا اینکه منجر به رونق گرفتن حوزه علمیه گردید.
تاریخ این کانون علم و فقاهت به قرن ها قبل بر می گردد. ابراهیم بن هاشم قمی، سعد بن عبدالله قمی، احمد بن اسحاق قمی، علی بن بابویه قمی و ده ها محدث و عالم شیعی از اوایل قرن سوم هجری به بعد، زمینه گسترش علم و ادب و حدیث را در این شهر ایجاد کرده بودند. این حوزه علمی کم و بیش تداوم داشت و ترویج علم در این شهر همچنان در طول تاریخ ثمرات پرباری به همراه می آورد تا آنکه مرحوم میرزای قمی عالم جلیل القدر عصر قاجار، به این شهر روی آورد و به حرکت علمی این دیار شتاب بخشید.
هجرت ملاصدرا فیلسوف نامی شیعه به قم چهره دیگری به این حرکت داد. سکونت مرحوم فیض کاشانی در قم و تاسیس مدرسه فیضیه در جوار حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام، رشد فکری و فضای علمی این شهر را دگرگون نمود.
این رشد علمی همچنان رو به بالندگی بود تا در سال 1315 شمسی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری پرچمدار علم و فضیلت از اراک به قم آمده و روحی تازه به کالبد این کانون فقاهت و معنویت دمید. اقبال آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله به قم، فعالیت های فرهنگی واجتماعی را در این شهر تسریع نموده و همچنین ورود مراجع و دانشمندان بزرگ شیعی و همراهی آنان با حرکت حوزه علمیه در شکوفائی آن نقش به سزایی داشت.
امروزه به برکت معنوی حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، مجمع بزرگی از مراجع، آیات عظام و فقیهان و مجتهدان در این شهر نورانی و ملکوتی ایجاد شده است که مورد توجه جهانیان می باشد. هم اکنون خیل عظیمی از طلاب و دانش پژوهان علوم اسلامی در این حوزه مقدسه به تحصیل و تدریس اشتغال دارند که این امر آینده روشن و بالنده تری را نوید می دهد. رونق علمی شهر قم را امام صادق علیه السلام ده ها سال قبل از ورود حضرت معصومه علیها السلام به شهر قم، پیش بینی کرده و فرموده بود: «زمانی می رسد که از قم علم و دانش به دیگر شهرها از شرق تا غرب عالم منتشر می شود، تا جایی که این شهر اسوه و الگوی شهرهای دیگر گشته و هیچ کس در روی زمین باقی نمی ماند که از قم به او بهره های علمی و دینی نرسد تا آنکه زمان ظهور حجت خدا و قائم ما فرا رسد». (3)
پایگاه باشکوه ترین انقلاب تاریخ
از مهم ترین ویژگی های شهر قم و آثار و برکات حضرت معصومه علیها السلام تشکیل هسته های مرکزی انقلاب اسلامی ایران در این نقطه حساس کشور می باشد. شهر قم بستر قیام و انقلاب و پرورشگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. اکثر حوادث انقلاب اسلامی با این شهر مرتبط بوده است و البته به وقوع چنین حادثه ای در شهر قم در گفتار ائمه اطهار علیهم السلام نیز اشاره شده است و روایت معروف حضرت کاظم علیه السلام در این مورد، قابل انطباق با انقلاب اسلامی ایران است.(4)
این نوشتار را با کلامی از حضرت امام خمینی رحمه الله - که به این شهر افتخار می کرد - به پایان می بریم:
«قم حرم اهل بیت است. قم مرکز علم است. قم مرکز تقواست. قم مرکز شهادت و شهامت است. از قم علم به همه جهان صادر شده است و می شود و از قم شهادت به همه جا صادر می شود. قم شهری است که در آن ایمان و علم و تقوا پرورش یافته، و... از زمان ائمه اطهار علیهم السلام مورد توجه اسلام بوده است، و از قم تقوا، شجاعت، شهامت، و همه فضایل به همه جا صادر می شد و صادر خواهد شد.
علمایی که در قم من ادراک کرده ام، کسانی بودند که در دنیا نمونه بودند، در علم و در تقوا و من امیدوارم که ادامه پیدا کند این علم و تقوا در شهر شما تا زمان ظهور امام زمان سلام الله علیه».(5)
پی نوشت:
1) حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص 428.
2) ودیعه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص 12.
3) بحارالانوار، ج 60، ص 213.
4) امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: «رجل من اهل قم یدعوا الناس الی الحق، یجتمع معه قوم کزبر الحدید، لاتزلهم الریاح العواصف و لا یملون من الحرب و لایجبنون و علی الله یتوکلون والعاقبة للمتقین; مردی از اهل قم [به پا می خیزد و] مردم را به حق فرا می خواند. گروهی به یاری او بر می خیزند که مانند قطعه های آهن هستند، تندبادها [ی حوادث و مشکلات] آنان را متزلزل نمی کند و از جنگ خسته نمی شوند و نمی ترسند و بر خدا توکل می کنند. پیروزی نهایی از آن پرهیزکاران است»؛ همان، ج 57، ص 216.
5) صحیفه امام، ج 13، ص 165.

1- اختصاص قلب به خدا
توصیۀ همیشگی شیخ این بود: «کوشش کن که قلب تو فقط برای خدا باشد. وقتی قلب تو برای خدا شد، خدا در آنجا است. وقتی خدا در قلب تو باشد، همه چیز در آنجا حاضر و ظاهر خواهد شد. و چون خدا در آنجا است، ارواح تمام انبیاء و اولیا آنجاست (امام زمان (عج) آنجا است) اراده کنی مکه و مدینه و ... همه نزد تو هستند ... پس کوشش کن قلبت فقط برای خدا باشد!»
2ـ دعا برای تعجیل فرج و کار برای امام زمان
جناب شیخ میفرمود: «اغلب مردم اظهار میکنند که امام زمان (عج) را از خویش تن نیز بیشتر دوست دارند، حال آنکه باید برای او کار کنیم؛ نه برای خود. همه دعا کنید که خداوند موانع ظهور آن حضرت را برطرف کند و دل شما را با آن وجود مبارک یکی کند!»
جناب شیخ خود همیشه متوجه آن حضرت بود و ذکر صلوات را هیچگاه بدون «و عجل فرجهم» نمیگفت و جلسات ایشان بدون یاد و تجلیل از وجود مقدس امام عصر (عج) و دعا برای تعجیل فرج آن حضرت برگزار نمیشد.
3ـ انس با قرآن و قرائت آیۀ 80 سورۀ اسراء شبی 100 مرتبه تا چهل شب
جناب شیخ بر تلاوت قرآن، به ویژه تلاوت سورۀ صافات در صبحگاهان و تلاوت سورۀ حشر در شبانگاهان، تأکید میورزید و تلاوت این دو سورۀ را در صبح و شام برای دست یافتن به صفای مفید میدانست. آن بزرگوار، برای تشرف به محضر حضرت ولی عصر(عج) و قرائت کریمه «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا» را تا 40 شب، شبی 100 مرتبه، توصیه میفرمود.
یکی از شاگردان شیخ به نزد شیخ میآمد و عرض مینماید: «این دستورالعمل را انجام دادم، ولی موفق نشدم!» جناب شیخ توجهی میکند و میفرماید: «هنگامی که در مسجد نماز میخواندید، سیدی به شما فرمود: «انگشتر به دست چپ کردن کراهت دارد و شما گفتید: «کل مکروه جائز» هم ایشان امام زمان بودند»
دو نفر مغازهدار عهده دار زندگی خانواده سیدی میشوند. یکی از آن دو، برای تشرف به محضر امام زمان (عج)، ذکر سفارش شده شیخ را شروع میکند. پیش از شب چهلم، یکی از فرزندان سید نزد او میآید و یک قالب صابون میخواهد. مغازه دار میگوید: «مادرت هم فقط ما را شناخته است فلانی هم هست. میتوانید از او بگیرید» این شخص میگوید: «شب که خوابیدم، ناگهان متوجه شدم از بیرون حیاط مرا صدا میزنند... در منزل را گشودم، دیدم سیدی روی خود را پوشانده است و میگوید: «ما خود میتوانیم بچههایمان را اداره کنیم، ولی میخواهیم شما به جایی برسید!»
شوق وصال در آخرین لحظه
و اما بشنوید آخرین لحظات عمر پر برکت جناب شیخ را از زبان فرزند گرامیاش: «... وضو گرفت و وارد اتاق شد و رو به قلبه نشست. به ناگاه از جا برخاست و با لبی خندان گفت: «آقا جان! خوش آمدید!» دست داد و دراز کشید و در حالی که آخرین خنده بر لب داشت، جان به جان تسلیم کرد.»
خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود
|
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود
|
خواست از فــردوس بیرونـــم كنــد خـــوارم كند
|
عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود
|
«حاج محمداسماعیل دولابی» و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره میسپرد. مركب سیر او جذبهای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبداللَّهعلیه السلام به او عطا شد. همان طریق آشنایی كه استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، از اسرار آن پرده برداشتهاند:
«سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهداعلیه السلام است و پیشكار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباسعلیه السلام است.1
و خود نیز اینگونه به علامه فرمودهاند كه: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت سیدالشهداعلیه السلام»2
درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمداسماعیل دولابی خود ایشان چنین میگوید:
«در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود كه طلبهها را میدیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم میخواست كه مشغول درس و بحث شوم ولی مشكلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود كه بسیار آزارم میداد.
هر چه به حرم امیرالمؤمنینعلیه السلام میرفتم خوب نمیشد، تا اینكه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداءعلیه السلام شدم در حالی كه توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را كه میخواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.
به ایران مراجعت كردم... در ایران اولین كسانی كه برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی كردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمیگشتم جلوی در اتاق پردهها كنار رفت و حالت مكاشفهای به من دست داد و در حالی كه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.
دیدم بالای سر ضریح امام حسینعلیه السلام هستم، به من حالی كردند كه آنچه را كه میخواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یكدیگر صحبت میكردند و می گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبداللَّهعلیه السلام بود و اشخاصی كه به آنجا میآمدند بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند میگریستند.
در اثر عنایات حضرت اباعبداللَّه علیه السلام كار به گونهای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیتاللَّه شیخ محمد بافقی و مرحوم آیتاللَّه شاه آبادی بدون اینكه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست كنم با علاقه خودشان به آنجا میآمدند.»3
1) دریای عرفان، شرح حال آیت اللَّه قاضی.
2) دریای عرفان، شرح حال آیت اللَّه قاضی.
3) نقل از كتاب «مصباح الهدی»، ص 15 و در «كوچههای عشق»، ص 45.
بسم الله الرحمن الرحیم
اعتدال و تنوع در غذا
یکی از توصیههای مرحوم آیت الله العظمی بهجت برای تندرستی این است که در غذا، اعتدال داشته باشیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم. ایشان در این باره میگویند: (1)
«اعتدال در غذا برای سلامتی مزاج خیلی مفید است. اگر انسان همیشه به نان خوردن عادت داشته باشد، بهتر است گاهی برنج بخورد؛ و اگر همیشه برنج میخورد، بهتر است گاهی نان و یا آش بخورد و تنوع در غذا داشته باشد.
شخصی دندانش درد میکرد، نزد طبیب رفت که آن را بکشد؛ طبیب گفت: «اگر سر درد گرفتی، سرت را هم میکشی؟! اعتدال معده، دنداندرد را هم برطرف میکند.» و بالاخره آن آقا دندانش را نکشید.»
عمل به طبّ مأثور از اهل بیت علیهم السلام
با توجّه به این که علم الهی معصومین علیهم السلام، محدود به امور معنوی نیست؛ قطعا اگر درباره مسائل طبّی و امور مربوط به تندرستی، توصیهای داشته باشند، بهترین توصیه است. اگر روایتی از معصوم (علیه السلام) صادر شده باشد، شکی در صحّت آن نیست. هرچند بسیاری از معارف اهل بیت به دست ما نرسیده است، اما در میان همین مقداری که در دسترس ماست گنجینههای گرانبهایی یافت میشود که عمل به آن نجاتبخش است.
از توصیههای برخی از بزرگان، عمل به دستورات طبّی است که از ایشان (علیهم السلام) به دست ما رسیده است.
آیت الله العظمی بهجت در این باره میفرمایند: (2)
«مرحوم مجلسی در یکی از مؤلَّفاتش نوشته است: «اگر انسان به طبّ مأثور از ائمّه اطهار علیهم السلام عمل کند، به بیماری مبتلا نمیشود؛ زیرا آنها عالِم به خواصّ مأکولات و سبزیها و چیزهای دیگر هستند.» بنده هم فیالجمله دیدهام شخصی به طبّ مأثور عمل کرد، حدود هشتاد سال داشت و مریض نشده بود. زمانی که ما در نجف بودیم و وبا زیاد شیوع داشت، ایشان به عیادت بیماران میرفت، با این حال به بیماری دچار نشد و فقط در اواخر عمر مرضش این بود که به نماز جماعت نمیآمد و به استراحت میپرداخت. البته برای کارهای دیگر بیرون میآمد و نمیدانم که آیا در وقت وفات مریض شد و یا خیر.»
و درجایی دیگر میفرمایند: (3)
«انسان میتواند با رعایت آداب شرعی و دستورهای دینی، از اطبّاء مستغنی شود.
آقایی به فرزندانش تذکّر میداد: سفارش در فلان دفتر نوشتهام و آن این است که هر روز صبح، یک عدد سیب میل کنید، و کاری به دکترها نداشته باشید.
آقایی که نود الی صد سال سن داشت، میگفت: هر صبح یک سیب رنده میکنند و من میخورم و میتوانم از جا بلند شوم و در طول سال، در خانه سیب نگه میداریم.»
در تأیید کلام بالای آیت الله العظمی بهجت(ره)، مطلبی را از شیخ محمدتقی بهلول (ره) نقل میکنیم: (4)
«نسبت به بقیه مردم خیلی کمترمریض میشوم... به دود محتاج نیستم، خوراکم را از روی طبالرضا میخورم...
بگذارید تاریخش را برایتان خلاصه کنم؛ خلاصهاش این است که خلفای عباسیه از بس که به حیات خود پابند بودند که صحیح و سالم باشند، هر کدام در پایتخت خود یک دکتر اروپایی دائمی داشتند که هر وقت محتاج شدند به او مراجعه کنند. مأمون هم یک دکتر داشت. وقتی که امام رضا(علیه السلام) را ولیعهد خود کرد، یک روز در مجلس مأمون، امام رضا (علیه السلام) با آن دکتر روبهرو شدند. آن دکتر از ایشان پرسید: «جدّ شما با اینکه تصدیق طبابت کرده و گفته: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان»، (5) پس چرا در طب کتابی ندارد؟ و خدایتان در قرآن چرا در باره طب چیزی نگفته؟»
امام رضا (علیه السلام) جواب دادند: «خدای ما همه طب را در قرآن در یک کلمه گفته: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا. (6) اگر کسی به این کلمه عمل کند، بیمار نمیشود و به طبیب هم احتیاج پیدا نمیکند. و جدم فرموده: المعدة بیت کل داع و الحِمیَة رأسُ کل دواء؛ (7) شکم مایه درد است و پرهیز مایه دوا».
مأمون گفت: «خیلی خوب است که شما این را یک کمی بسط بیشتری بدهید.» امام رضا (علیه السلام) قبول کردند و رسالهای در طبابت نوشتند و به مأمون دادند و او منتشر کرد. این رساله به «رسالهی ذهبیّه» مشهور شد و شاید الآن هم در بعضی از کتابفروشیهای مشهد پیدا شود. من «رسالهی ذهبیه» امام رضا (علیه السلام) را از بر دارم و یک عمر است که به دستورات آن عمل میکنم، مخصوصاً دستوری را که حضرت درباره وعدههای غذایی به مأمون دادند و از این بابت خیلی کم گرفتار مرض میشوم و حالم خوب است.»
هم غذا و هم دوا
آیت الله العظمی بهجت سه غذا را به عنوان موادّی که هم جنبه غذائیت دارند و هم دوا هستند، معرفی میکنند و در این باره میگویند: (8)
«خرما، شیر، ماست، زیت (9)، جامع بین غذا و دواست؛ در بسیاری از موارد انسان به غذایی میل دارد، ولی مظنون است که مضرّ و موجب مرض و یا مُبطِئ (10) است.»
خرما، علاج سرطان
آیت الله العظمی بهجت گفتهاند: (11)
«تعجب است که با این همه پیشرفتهای علمی و طبّی هنوز نتوانستهاند سرطان را علاج و یا از آن جلوگیری کنند و یا اینکه بفهمند از چه حاصل میشود. میگویند: عراق و مناطقی که نخلستان دارد و خرماخیز است، مبتلایان به سرطان خیلی کم و نادر هستند. یکی از اطبّاء مدّعی بود که دارویی کشف کرده است که میتواند سرطان را درمان کند و گفته است که آن را از «قانون» شیخ ابنسینا برگرفته و عمدهی اجزای آن شیره خرماست.»
ضرر غذای سرخ کرده
در بسیاری از اوقات، ممکن است برای غذاهایی که دوست داریم، خواصّی بتراشیم و از ضررهای آن غفلت کنیم؛ مانن غذاهای سرخکردنی. گاهی هم برخی غذاها را با وجود اینکه خواص مفیدی دارند، به دلیل این که لذیذ نیستند، رها میکنیم. مرحوم آیت الله العظمی بهجت میگویند: (12)
«ما غذاهای لذیذ را خوب و مفید و غذاهای غیر لذیذ را بد میدانیم در حالی که چه بسا غذاهایی که با روغن سرخ شده مضرّ باشند ولی غذای آبپز نظیر آب گوشت مفید باشد.»
رعایت نظم در غذا خوردن و خوابیدن
از توصیههایی که از معصومین و بزرگان به ما رسیده است، حفظ نظم در همه کارها و از جمله در خواب و خوراک است. شاید مشغلههای روزانه، خیلی از وقتها باعث بینظمی در این امور شود.
آیت الله العظمی بهجت میفرمایند: (13)
«اخلال در نظم خوردن غذاو هضم آن، و نیز اخلال در نظم خواب و دیگر کارها، موجب تأخیر تأثیر در آنها است؛ لذا درباره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، آمده است: «کانَ إدامُهُ الْجوعَ» (14)؛ جوع و گرسنگی، خوراک و غذای ایشان بود.
...آری قرآن و عترت –علیهم السلام- دنیای ما را نیز تأمین کردهاند.»
تا گرسنه نشدید نخورید، پیش از سیر شدن، از غذا دست بردارید

آیت الله العظمی بهجت رحمه الله: (15)
«یکی از مصریها نوشته است: یَجِبُ أنْ یَتَجَنّبَ المریضُ الدواءَ، کَما یَتَجَنّبُ مِن السّمّ (16)
... در روایات ما آمده است: تا گرسنه نشدید نخورید، و پیش از آنکه سیر شوید از غذا دست بردارید.
شیخ الرئیس هم کلمهای دارد که خیلی عجیب است. میگوید:
الطّبُّ مجموعٌ فی هذه الکلمة:
اجْعَلْ طعامَکَ کلَّ یومٍ مرّةً
وَ احْذَرْ طعاما قبلَ هضمِ طعامٍ
[در هر روز، یک وعده غذا بخور و پیش از اینکه غذای اولی هضم شود، از خوردن غذا بپرهیز.]
یعنی: گرسنگی کشیدن بیشتر موجب صحّت است تا پرخوری و سیری.
...گویا معروف است که اگر کسی چهل ساله بشود و دوای صحّت خود را نیابد، [خیری در او نیست].
نقل شده است: وقتی مار چشمش نابینا میشود، از محلّی که زندگی میکرد به محلّی دیگر میرود و بینا میشود.
انسان اگر داء و دوای خود را تشخیص دهد، هیچ ضرری به او نمیرسد، و لا اقلّ من الاحتیاط (17)»
درمان «دیابت»
درباره درمان بیماری قند (دیابت) پرسشهایی از مرحوم آیت الله العظمی بهجت شده است، که ایشان این پاسخها را (در سه جای مختلف) گفته اند: (18)
«شاید باید زیاد به مسافرت بروی و ورزش کنی.»
در پاسخ جوانی که همین بیماری را داشت: «بینالطلوعین در هوای آزاد قدم بزنید.»
«هندوانه ابوجهل (حنظل) بخورید، البته بسیار کم، زیرا زهر است.»
لذت طعام را روزهداران میدانند
اگر انسان طعم گرسنگی را بچشد، در این صورت است که غذا برای او بسیار لذیذ خواهد بود و قدر این نعمتهای الهی را بهتر خواهد دانست. از جمله شخص روزهدار که افطار برایش بسیار لذّتبخش است، هم از نظر لذّت جسمی و هم معنوی؛ البته هنگام افطار و سحری خوردن، آنقدر شکمش را پر نکند که اصلا گرسنگی را احساس نکند.
آیت الله العظمی بهجت در این باره میفرماید: (19)
«همچنین در روایت است که:
لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ (20)؛ [روزهدار دو خوشحالی دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام دیدار پروردگار.]
البته این در صورتی است که در فطور و سحری، نخوردنِ در روز را تدارک نکند.
دوازده روز از رمضان گذشته بود، روزهداری در مسجد کوفه میگفت: تا به حال گرسنه نشدهام، صوم هم برای او جوع آور نیست!
با اینکه بعضی طالب چلو مرغ و غذاهای لذیذند، [اما] درباره مقدار خوردن در روایات آمده است «وقتی که گرسنه شدی بخور». اگر انسان گرسنه باشد نان خالی هم برای او لذیذ است، لذت طعام را صائمین میدانند.»
ایشان در جایی دیگر میگویند: (21)
«امتحان شده و مجرّب است در وقت افطار، نان و چای برای صائم از طیّباتی که دیگران میخورند، بیشتر لذّت دارد.
آری قرآن و عترت –علیهم السلام- دنیای ما را نیز تأمین کردهاند.»
روایت بالا که آیت الله العظمی بهجت بیان کردند، از امام صادق علیه السلام نقل شده است. مشابه روایت مذکور، حدیث قدسی هم داریم که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم و در حدیث دیگری امام سجاد علیه السلام از خداوند متعال نقل فرمودهاند که: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ وَ لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ حِینَ یُفْطِرُ وَ حِینَ یَلْقَى رَبَّهُ... (22)
مایعات خواب آورند
آیت الله العظمی بهجت درباره علاج بیخوابی گفتهاند: (23)
«خوردن مایعات و ماست و خیار، برای زود خوابیدن خوب است؛ البته شاید هضم خیار سنگین باشد ولی آبدوغ –هرچند یک لیوان در شب خورده شود- برای خواب مفید است.»
البته توصیههای دیگری هم درباره علاج بیخوابی دارند، که ما فقط بخشی را که مربوط به خوردنیها بود، آوردیم. (24)
پی نوشت ها:
(1) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص338
(2) پرسشهای شما، پاسخهای آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص175و 176
(3) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص238
(4) شیعه آنلاین
(5) بحار الانوار، ج1، ص220؛ بحار الانوار، ج30، ص414؛ بحار الانوار، ج62، ص122؛ کنز الفوائد، ج2، ص107
(6) سوره اعراف/ آیه31
(7) بحار الانوار، ج59، ص290؛ طب النبی، ص19
(8) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146
(9) روغن زیتون
(10) بهبودی از بیماری را به تأخیر بیاندازد
(11) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص158
(12) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج2، ص248
(13) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146
(14) نهج البلاغة/227؛ بحار الانوار، ج14، ص238
(15) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج3، ص238
(16) بیمار، همانگونه که از خوردن زهر اجتناب میکند، باید از خوردن دارو بپرهیزد
(17) حد اقل باید احتیاط کند
(18) پرسشهای شما، پاسخهای آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص175و 176 / گوهرهای حکیمانه، ص17
(19) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص226
(20) الكافی، ج4، ص65؛ منلایحضرهالفقیه، ج2، ص76؛ وسائلالشیعة، ج10، ص397 و ص403
(21) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص146
(22) منلایحضرهالفقیه، ج2، ص75؛ وسائلالشیعة، ج10، ص400؛ مستدركالوسائل، ج7، ص498
(23) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج2، ص14
(24) همان

روی نیمکتی چوبی
روبروی یک آبنمای سنگی :
پیرمرد از دخترک پرسید : غمگینی؟!!
- نه ...
- مطمئنی؟! ......
- نه ...
- چرا گریه می کنی؟ !
- دوستام منو دوست ندارن ...
- چرا؟
-چون قشنگ نیستم ...
- قبلاً اینو بهت گفتن؟
- نه ...
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم ...
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره ...
- دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد ...
چند دقیقه بعد پیرمرد اشکاشو پاک کرد کیفش رو باز کرد،
عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت ...
بعضی وقتا یه خرده سعی کنیم: چیزی رو ببینیم که اطرافیان میخوان ...
چیزی رو بشنویم که اطرافیان میخوان ...
چیزی رو بگیم که اطرفیان میخوان ....
ماها نمی دونیم که شاد کردن دل مومن یا اصلا یه انسان چقدر پیش خدای عزیزمون دوست داشتنیه !

ارزیابی عملکرد خود
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.
پسر جوان جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در درس اخلاق خود در خصوص توجه به اعمال و رفتارهای روزانه می گوید:
رُوِیَ عَنِ الصّادق (علیه السلام) قال:
إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَانْظُرْ مَا سَلَکْتَ فِی بَطْنِکَ وَ مَا کَسَبْتَ فِی یَوْمِکَ وَ اذْکُرْ أَنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَنَّ لَکَ مَعَاداً.
ترجمه: آنگاه که در بسترت مأوا می کنی دقّت کن که امروز از چه چیزهایی بهره گرفتی و چه چیزی گرد آوردی و به یاد بیاور که می میری و قیامتی هم داری که آنجا باید حساب پس بدهی.
شرح حدیث: روایت از امام صادق(صلوات الله علیه) منقول است که حضرت فرمودند: «آنگاه که در بسترت مأوا می کنی»، این کنایه است از شب که انسان معمولاً استراحت می کند و کارهای روزانه اش تمام می شود و می خواهد بخوابد. «إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ»، آنگاه که در بسترت مأوا می کنی، «فَانْظُرْ مَا سَلَکْتَ فِی بَطْنِکَ»؛ آنجا دقّت کن ـ تعبیر به نظر یعنی دقّت ـ بررسی کن که چه در شکمت کردی.
این هم کنایه است؛ یعنی امروز از امور دنیایی از چه چیزهایی بهره گرفتی؛ «مَا سَلَکْتَ فِی بَطْنِکَ» یعنی از چه چیزهایی بهره گرفتی؛ از صبح که بلند شدی تا حالا از چه چیزهایی بهره گرفتی؟ این یک فکر. فکر دوم، «وَ مَا کَسَبْتَ فِی یَوْمِکَ»؛ امروز چه به دست آوردی؟ چه چیزی گرد آوردی؟ این هم فکر دوم هم آنهایی را که مصرف کردی و هم آنهایی را که به دست آوردی، فکرش را بکن. چه چیزی مصرف کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟
می گویند شب که شد، دخل و خرجهایت را حساب کن. اولی خرج بود «مَا سَلَکْتَ فِی بَطْنِکَ» دومی هم دخل بود «مَا کَسَبْتَ فِی یَوْمِکَ». دخل و خرجهای امروزت را حساب کن.
دو چیز هم بعدش می گویند که فکر کن. وقتی انسان دخل و خرجها را کردی چه چیزهایی را مصرف کردی و چه چیزهایی را هم بدست آوردی. از کجا بود. حالا بعد «وَ اذْکُرْ أَنَّکَ مَیِّتٌ»، تو می میری؛ وقتی دخل و خرجهایت را حساب کردی، بعدش این فکر را بکن و به یاد بیاور که می میری. اینجا تعبیر به «وَ اذکُر» می کند؛ یعنی این مسأله ای نیست که من بخواهم به تو بگویم که می میری؛ بلکه خودت می دانی که می میری، اما یادت رفته است.
«ذکر» یعنی یاد آوری؛ یعنی آدم یک چیزی را می-دانسته و فراموش کرده، لذا می گوید به یادت بیاور. مُردن یک امر وجدانی است؛ اما امروز مثل اینکه مُردن یادت رفته بود! چه چیزهایی خوردی؟ چه چیزهایی بردی؟ «وَ اذْکُرْ أَنَّکَ مَیِّتٌ». اول به یادت بیاور که می میری، دوم «وَ أَنَّ لَکَ مَعَاداً»؛ تو قیامت هم داری که آنجا باید حساب پس بدهی.
یک محاسبه روزانه بسیار ساده را امام صادق (علیه السلام) می فرمایند که هر کس باید این محاسبه را انجام دهد. وقتی رفتی در بسترت، آنجا این یادت نرود که امروز چه خوردی؟ چه بردی؟ چه چیزهایی را مصرف کردی؟ چه چیزهایی را به دست آوردی؟ از کجا آوردی خوردی؟ خیلی روشن و ساده اش کردم.
بعد هم این دو چیز یادت نرود؛ یک: می میری؛ دو: قیامت هم داری که باید حساب هم پس بدهی. این غیر از آن حساب سالانه است. همین برای انسان نقش سازندگی دارد.
منبع: دفتر اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی