نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

Untitled-21.jpg


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

 

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .

  •  
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

آیت الله بهجت

نشریه خلق وابسته به موسسه دارالهدی است که تحت اشراف آیت الله ناصری است مصاحبه خواندنی را با یکی از شاگردان آیت الله بهجت انجام داده که شاید برای شما هم جالب باشد.

 

ضمن عرض ادب و تشكر از جنابعالی! بفرمایید مشی آیت الله العظمی بهجت قدس سره چگونه بود؟ و بیشتر به چه سفارش می‌فرمود؟‌

 

آقای قائمی: ما هر موضوعی را كه بررسی می‌كنیم، باید ببینیم بزرگان و ‌اولیای ما در مورد آن چه فرموده‌اند. همان مشی را پیش می‌گیریم تا ان شاء الله به نتیجه برسیم. روش حضرت آقای بهجت قدس سره و سفارش اكید ایشان عمل به این رهنمود سه وجهی بود: «بندگی خدا»، «طاعت خدا» و «ترك معصیت». قریب سی سال پیش به من فرمود: شما خیال نكنید كه ما می‌خواهیم مطالبی به شما بگوییم كه تا به حال به احدی گفته نشده، چنین چیزی پیش من نیست. من هم همان‌هایی را به شما می‌گویم كه دیگران فرموده‌اند، آن هم بندگی خالصانه خدا و در یك كلمه، «تقوای حقیقی» است.

 

آیت الله بهجت قدس سره می‌فرمود: كسی در حرم حضرت رضا علیه السلام برای برآورده شدن حوائجش ختمی گرفت و گویا یكی از حاجاتش درخواست «طی الارض» بوده! توفیق زیارت امام رضا علیه السلام را ، در عالم رؤیا و یا مكاشفه ، پیدا می‌كند. به او می‌فرمایند: «هر چه هست، در تقوا است».

روزی به اتفاق یكی از عباد صالح خدارحمه‌الله رفتیم خدمت حضرت آیت الله بهجت. یكی از دوستان از این بنده صالح خدا سؤال كرد: شما «طی الارض» دارید؟ در جوابش فرمود: بالاتر از «طی الارض» دارم! پرسید: چیست؟! فرمود: «محبت خدا» را دارم كه بالاتر از طی الارض است. آقای بهجت نیز عاشق خدا بود. قلب نورانی‌اش مملوّ از محبت خدا بود. آن بندگی و آن تقوا، حاصلش این می‌شود.

 

بنده از ایشان خیلی كرامت دیده‌ام، اما به نظر این حقیر رو سیاه، كرامتی بالاتر از این در ایشان سراغ نداشتم كه در این سی و چند سال آشنایی، حتی یك مكروه از این بندة خدا ندیدم. چه كرامتی بالاتر از این؟! و ما خدای نكرده نرویم این طرف و آن طرف. راه اصلی همان راه بندگی خداست. اذكار و چیزهای دیگر، همه فرع تقوا هستند. اصل این است، آنها در صورتی اثر می‌كنند كه این را انسان داشته باشد. اگر شما ظرفی داشته باشید كه در آن قدری نجاست ریخته باشند، برای پاك شدن آن لازم است كه كاملاً آن را بشویید تا ازالة نجاست شود و ظرف شما تطهیر گردد. حال اگر قبل از تطهیر، در داخل ظرف، گلاب بریزید، نه تنها ظرف شما پاك نخواهد شد، بلكه گلاب را هم به نجاست آلوده كرده‌اید. گفتن ذكر، با دل‌های پاك اثر بخش است، نه آلوده، و برای پاكیزه كردن دل‌ها باید متقی شد و در زندگی تقوای الهی را پیشة خود كرد. راه اصلی ایشان این بود و معتقد بودند كه با تقوا می‌توان مراحل كمال را طی كرد. آقای بهجت می‌فرمود كه خواندن روایات وارده از حضرات معصومین علیهم السلام و عمل كردن به آنها، مثل این است كه انسان پای منبر رسول خدا و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته است. عمل به اصول كافی به منزلة این است كه پای منبر امام صادق علیه السلام زانو زده‌ای و یا محضر امام باقر علیه السلام را درك كرده‌ای.

 

 

 

خلق: آیت الله بهجت از چه كسی بیشتر تأثیر پذیرفته بودند؟

تا آنجا كه من خبر دارم، در اخلاق از مرحوم آیت الله آسید علی قاضی قدس سره تأثیر گرفته بود كه آقای بهجت می‌فرمود: تا همین اواخر با هم مرتبط بودیم. جالب است بدانید كه چون مرحوم علامه طباطبایی قدس سره آقای بهجت را به آقای قاضی قدس سره معرفی كرده بودند، برای ادای وظیفة حق‌شناسی هر سال در همان روز آشنایی، به ملاقات علامه طباطبایی می‌رفتند. روزی از ایشان سؤال كردم: طریق آسید علی قاضی چه بوده؟ یك بار فرمود: «استغراق در ذكر». یك بار دیگر فرمود: «راه محبت به خدا». اما ظاهراً این دو جمع‌شدنی است. از قضا وقتی این دو با هم جمع شدند، شیرینی خاصی دارد. چون در وجود مبارك ایشان چنین چیزی بود، وقتی كه از خدا و حب خدا صحبت می‌كرد، گاهی اشكش جاری می‌شد. كأنّه این مرد كس دیگری را جز خدا در باطن خود راه نداده است.

من خدمت ایشان عرض كردم كه بعضی‌ها می‌گویند این علوم مانع می‌شوند، حتی مثلاً می‌گویند اصول تاریكی می‌آورد. از این مباحث، سنگینی به انسان دست می‌دهد. نظر شما چیست؟ فرمود: اگر مشكلی باشد، این از خود ما است و ربطی به درس و بحث ندارد. حتی من خدمت ایشان عرض كردم كه آقا شما با قبول این مرجعیت و اشتغال زیادی كه دارید، بحث اصول را تعطیل كنید. فرمود: از خدا خواسته‌ام تا هستم تیمناً و تبركاً مباحثه را ترك نكنم و ملاحظه می‌فرمایید تا دو سه روز قبل از فوتشان این مباحثه را داشتند و اگر انسان بندة خدا شد، درس و بحثش همه برای خداست. ایشان سفارش اكید می‌كرد كه سعی كنید از خدا هیچ وقت غافل نشوید. اگر كسی بخواهد از خدا غافل نشود، درس و مباحثه را چه كار كند؟ محاورات روز مره را چه كار كند؟ اشتغال به امور دیگر را چه كار كند؟ كسی كه می‌رود پای درس یك عالمی، باید گوش بدهد كه آقا چه دارد می‌گوید؟ یا اگر درس می‌خواهد بگوید، بایستی بفهمد كه چی دارد می‌گوید. برای من این سؤال مطرح بود كه اینها چگونه با هم قابل جمع است؟ شیرینی مطلب اینجا است. ایامی كه چشم آقا را عمل كرده بودند و مسجد تشریف نمی‌بردند، همان شب قرار شد كه بنده به دیدن ایشان بروم. هوا خیلی سرد بود. در مسیر نابینایی كنار خیابان ایستاده بود. ماشین‌ها به سرعت می‌رفتند، گفت می‌خواهم بروم آن طرف خیابان كوچة ارك. دستش را گرفتم بردم به كوچة ارك. بعد از آن او راه خودش را رفت و من هم راه خودم را. لحظات بعد كه خدمت آقا رسیدم، عرض كردم آقا! اینكه شما قبلاً فرمودید: هیچ‌گاه از خدا غافل نشوید، حقیقتش این است كه نمی‌شود؛ به خاطر اینكه درس، بحث و یا كارهای دیگری مانع می‌شود. آقا فرمود: نه، منافاتی ندارد. اینها «ذكر عملی» است؛ مثل اعمایی1 كه دستش را بگیری از آن طرف خیابان بیاوری این طرف خیابان. اینها ذكر عملی است و منافات با آنچه من گفتم، ندارد.

 

خُلق: فرمودید كه آیت الله بهجت با مرحوم آسید علی آقای قاضی تا این اواخر هم ارتباط داشتند، ولی معروف است مدتی كه آیت الله بهجت از آسید علی آقای قاضی استفاده كرده‌اند، محدود بوده. كدام درست است؟

آیت الله بهجت

یكی از چیزهایی كه خدای تعالی به حضرت آیت الله بهجت عطا فرموده بود، این بود كه «قدرت دستگیری» داشت؛ یعنی اگر شما در حالت بیداری از ایشان سؤال داشتی و به پاسخ آن نیاز مبرم داشتی، خدا این قدرت را به او داده بود كه در عالم خواب، جواب سؤال شما را بدهد. یكی دیگر هم اینكه می‌توانست با خیلی از بزرگان ارتباط برقرار كند. بله، خودش به من فرمود: به یكی از اساتیدم گفتم كه من هر شب، شما را دعا می‌كنم. گفت: بله، می‌دانم كه هر شب مرا دعا می‌كنی. او هم مثل اینكه چنین اِشرافی به شاگردش آقای بهجت داشته است. این قدرت را خدا به او داده بود و ایشان تا این اواخر با بزرگان و اساتید خودش ارتباط داشت.

خلق: بعضی از طلبه‌های جوان كه علاقه‌مند به معنویات هستند، وقتی می‌بینند به برخی افراد یك مقامات معنوی داده شده كه اهل حوزه و درس و بحث نبودند، اینها تحت تأثیر قرار می‌گیرند كه برای رسیدن به مقامات شامخ معنوی لازم نیست به تحصیل علوم دینی بپردازند. خواستم ببینم كه در خصوص این مطلب، از آیت الله بهجت رهنمودی شنیده‌اید؟

 

پاسخ شما را با این قضیه عرض می‌كنم: با یكی از علمای معروف و مشهور - كه به رحمت خدا رفت و البته مقاماتی هم داشت - خدمت آقای بهجت رفتیم و ایشان گفت كه آقا برای رسیدن به مقامات، تحصیل این علوم لازم نیست و ما احتیاج به این حرف‌ها نداریم. فلانی خیلی مقامات دارد، خیلی چیزها را خدا به ایشان داده، عالم هم نیست و هیچ یك از این درس‌ها را هم نخوانده. ایشان عجیب ناراحت شد و فرمود: اگر فلانی درس می‌خواند، چه می‌شد! اگر عالم بود، چه می‌شد! مسلّماً به مراتب شامخ‌تری از معنویت نایل می‌آمد، [هرچند ارزش انسان‌‌ها به معرف است و هدف خلقت بندگی است و هدف و معیار انسانی كشف و كرامت و اعمال خارق العاده نیست] آیت الله بهجت در این باره می‌فرمود: «معمولاً ما وقتی این گونه كرامت‌ها را می‌بینیم با خود می‌گوییم ای كاش ما هم می‌توانستیم این كارها را انجام دهیم و حال آنكه چنین كرامات كجا و امكان معرفت و خداشناسی كه خدا به ما داده است كجا؟! درباره اصحاب كهف خداوند می‌فرماید: «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِم إذَا قَامُوا فَقَالُوا رَبَّنَا رَبّ السَّمواتِ وَ الأرض...»2 و درباره مادر حضرت موسی می‌فرماید: «لَولَا أن رَبطنَا عَلَی قَلْبِها لَتَكُون مِن الْمُؤْمِنِین...»3 و در مورد حضرت یوسف: «لَولا أنْ رَءَا بُرْهَانَ رَبِّه...»4 این نوع معرفت‌ها كجا و شرق و غرب عالم را در یك لحظه طی كردن كجا!»

در مورد آن موضوع این را هم باید افزود كه بین بزرگان ما، علمای عامل سعی در كتمان حالات خود داشتند و مقامات معنوی خود را ابراز نمی‌كردند، مگر در موارد لزوم. به آقا نورالدین اراكی گفتند: آقا! فلان كس فوت كرده است و مساجد و تكیه‌ها را سیاه‌پوش كرده‌اند و او لحظه‌ای فكر می‌كند و می‌گوید: نه، فوت نكرده است. می‌گویند: آقا این چه حرفی است. همه آماده‌اند برای اقامة مجلس عزا، ولی ایشان باز تكرار می‌كند كه: فلانی نمرده است! علت اصرار ایشان را سؤال می‌كنند، در پاسخ می‌گوید: از فرشته‌ای كه مرگ مؤمن را خبر می‌دهد، دو بار در این باره سؤال كردم، گفت: هنوز در قید حیات است. بعداً كه تحقیق كردند، معلوم شد كه شایعه بوده است.

آقای بهجت قدس سره به من فرمود: ما هفتصد سال عقب افتاده‌ایم. گفتم: چطور آقا؟ فرمود: آن وقت‌ها اگر كسی چیزی نداشت انگشت‌نما می‌شد، ولی حالا اگر كسی چیزی داشته باشد، انگشت نما می‌شود! قضیه برعكس شده.

 

خلق: مرحوم آیت الله بهجت شخص خاصی را هم مدّ نظر داشتند تا بعضی از شاگردانشان را به او ارجاع بدهند؟

 

یك بار در این مورد از ایشان سؤال شد. كسی را معرفی نكردند، فرمودند: كسی هست كه خودش استاد كل است، و هم خودش كتاب دارد و هم كتابش چقدر شیرین و خوب است؛ منظورش این بود كه خداوند عالم ما را كفایت می‌كند و باید به دستورهای او و روایات اهل‌بیت علیهم السلام عمل كنیم. آن مرحوم تكیه بر این داشت كه استاد، علم تو است. اول كسی كه به شما می‌گوید كه مثلاً این كار را نكن، باطن توست كه ای عزیز! تو كه می‌دانی این كار، خلاف است، چرا می‌خواهی مرتكب آن شوی؟ تو كه می دانی این واجب است، پس چرا ترك می‌كنی؟

 

خلق: در مورد تقریب مذاهب یا حفظ وحدت بین شیعه و سنی، آیا ایشان نظری داشتند؟

ایشان خیلی تأكید می‌فرمود كه ما با اهل سنت اگر اختلافی داریم، باید آنها را با ادله و برهان بیان كنیم و اگر قول علمای خودشان را بیان كنیم، بهتر به مقصد می‌رسیم، تا اینكه خدای نكرده طریق دیگری را پیش بگیریم كه منجر به اختلاف ناخوشایندی گردد. یادم می‌آید كه كسی در مسجد، با صدای بلند شیخین را لعن می‌كرد. ایشان پیغام داد كه به این آقا بگویید این حرف‌ها را نزند. من اطمینان ندارم از اهل‌سنت در این مسجد نباشد.

 

خلق: در پایان، اگر نكتة لطیفی درباره ایشان به یاد دارید، ما را بهره‌مند فرمایید.

روزی به ایشان عرض كردم: نقل شده كه پدر شما در حال احتضار صدایی شنیده كه ایشان را برگردانید، چون پدر محمد تقی است! پرسیدم آیا این محمد تقی جنابعالی هستید یا كس دیگری بوده؟ در پاسخ فرمود: برادری داشتم كه در دریا غرق شد. اسم او محمد تقی بود. بعداً كه خدا مرا به والدینم مرحمت می‌كند، اسم برادرم را روی من می‌گذارند. آقای بهجت از جمله ویژگی‌هایشان این بود كه مقامات معنوی خود را كتمان می‌كرد و این كار را با زیركی هر چه تمام‌تر انجام می‌داد و به اصطلاح ردّ گم می‌كرد. بعد می‌فرمود: نمی‌دانم آن محمد تقی كه پدرم شنیده بود، او را برگردانید، برادرم بوده یا من؟

خلق:‌ از اینكه وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما قرار دادید، متشكریم.

" پی‌نوشت‌ها

ــــــــــــــــــ

1. نابینا.

2. سوره كهف: 14.

3. سوره قصص: 10.

4. سوره یوسف: 24.


 

نشریه خلق 11 - مصاحبه با حجت الاسلام شمس الله قائمی

  •  
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
93750_634629153639347292_l.jpg

هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می‌دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی – هر چند ضعیف – خدمتش می‌فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!

*
علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمۀ این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.

*
انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!

*
چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!

*
خداوند کام همۀ شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.

*
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.

*
افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

*
امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤن جزیرۀ خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا می گذارد.

*
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!

*
اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!

*
به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه.

*
آری، تشنگان را جرعۀ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند. آیا ما تشنۀ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آن که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟!

*
ائمه (علیهم السلام) فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!

*
تا رابطۀ ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطۀ ما با ولیّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است.

*
چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!

*
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.

*
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!

*
آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!

*
اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!

*
با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها – اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی – می توان به آن واسطۀ فیض؛ حضرت حجّت (علیه السلام)، رجوع کرد.

*
حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!

*
راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان… بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
  •  
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 30 3'd «'3*:a1 'ddg» (g .'71 ¯a*f j© «'d-e/ ddg»

نقل است که یكی از عرفا به نام " سری سقطی " می‏گفت : من سی سال است كه‏ استغفار می‏كنم به خاطر یك " الحمد لله " كه گفته ام . گفتند چطور ؟ گفت: من در بغداد دكاندار بودم یكوقت خبر رسید كه فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت . دكان من هم در آن بازار بود .

به سرعت رفتم ببینم دكان من سوخته یا نه ؟ یك كسی به من گفت : آتش به دكان تو سرایت نكرده، گفتم : الحمدلله. بعد با خودم فكر كردم كه آیا تنها تو در دنیا بودی ؟ بالاخره آتش چهار تا دكان را سوخته دكان تو را نسوخته یعنی‏ دكان دیگری را سوخته، " الحمدلله " معنایش این است كه الحمدلله آتش‏ دكان مرا نسوخت ، دكان او را سوخت پس من راضی شدم به اینكه دكان او سوخته بشود و دكان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم : او لا تهتم للمسلمین‏ سر ! تو غصه مسلمین در دلت نیست ؟ (1) و من سی سال است كه‏ دارم استغفار آن الحمدلله را می‏كنم .

..........................................................................................................

پی نوشت:

1 ) اشاره است به حدیث پیغمبر : « من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم »: هر كس كه صبح كند و همتش خدمت به مسلمانان نباشد ، او مسلمان نیست اصول كافی ، ج 3 ، باب 258 ، ص 239 ، حدیث 5 ، و سفینه البحار ، ج 2 ص . 723

+ این داستان را هم سعدی به‏ شعر در آورده است.

+ منبع داستان: استاد شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 17-18

  •  

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |


 


 

حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم از ویژگی‌های بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانکه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: "برترین شما نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است، آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی می‌کنند".

 

 


 

شوخی

 

اعتدال به معنای رعایت حد متوسط و میانه در بین دو حال(افراط و تفریط) است از جهت کمیت و مقدار و از جهت کیفیت و چگونگی. تعادل از نظر بعضی روایات به این معناست که از سویی انسان به کارهای خیر اشتغال و اهتمام داشته باشد و از سویی دیگر، از اموری که شر است، اجتناب و احتراز نماید. امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: "به درستی که خداوند کتابی را فرستاد که هدایت‌کننده و راهنماست (برای انسان‌ها) که در آن نیکی و بدی را آشکار کرد. بنابراین، راه خیر را در پیش گیرید که هدایت می‌شوید و از شر و بدی دوری کنید تا اینکه میانه رو بوده باشید".

در بیان دیگری می‌فرمایند: "هر کجا کار نیکی بود به آن کمک کنید و هر جا شری مشاهده کردید از او دوری کنید؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) همواره می‌فرمودند: ای فرزند آدم، عمل نیک انجام ده و شر و بدی را کنار بگذار، اگر چنین عملی را انجام دهی در جاده مستقیم و راه وسط قرار خواهی داشت و به این واسطه به قرب الهی دست پیدا خواهی کرد".

البته روشن است که حتی نسبت به کارهای خیر نیز باید میانه‌روی و اعتدال رعایت شود و به تعبیر دیگر زیاده‌روی و یا سستی کردن در امور خیر، در واقع خود یک نوع شر است، شری است که از ابتدا خیر بوده، اما به سبب استفاده نادرست و غلط به شر تبدیل شده است.

حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم از ویژگی‌های بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانکه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: "برترین شما نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است، آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی می‌کنند".

"مزاح و شوخی" یکی از موارد حسن خلق و حسن سلوک است؛ همان‌گونه که از پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است: "از محبوب‌ترین کارها نزد خداوند متعال، وارد ساختن سرور و شادمانی بر دل مومنان است". امام صادق(علیه السلام) نیز می‌فرمایند: "شوخی و مزاح جزئی از خوش رفتاری و حسن‌ خلق است" و همچنین فرمودند: "هیچ مومنی نیست مگر اینکه در او "دعابه" است. راوی از امام(علیه السلام) پرسید: منظور از دعابه چیست؟ حضرت فرمودند: مزاح و شوخی".

حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم از ویژگی‌های بارز اهل ایمان است و جایگاه خاصی در اخلاق اسلامی دارد، چنانکه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: برترین شما نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است، آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبت زندگی می‌کنند

 

 

مزاح امری معقول و مورد حمایت شرع و دین است؛ البته با مراعات شئونات و آداب اسلامی. در تعالیم دینی برای مزاح و شوخ طبعی حد و مرزی مشخص شده است که تعدی از آن حدود، و افراط و تفریط در امر مزاح و شوخ‌طبعی آثار سوء و عواقب نامطلوبی به همراه خواهد داشت. از مجموع روایاتی که از ائمه معصومین(علیهم السلام) رسیده، می‌توان دریافت که پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نکرده‌اند، بلکه شوخ طبعی و مزاح را به طور نسبی و در شرایط خاص ستوده‌اند و حتی خود آن بزرگواران گاهی مزاح می‌کردند و دیگران را نیز به این امر ترغیب می‌نمودند؛ چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می‌فرمایند: "انی لامزح و لا اقول الا حقاً؛ من مزاح می‌کنم ولی سخنی جز حق نمی‌گویم".

 

این روایت مؤید این معنا است که اگر شوخی همراه با سخن غیر حقی باشد، مورد تأیید شرع مقدس نیست، به عبارت دیگر شوخی و مزاحی که آمیخته با یک امر منکر و ناپسند همچون تمسخر دیگران، غیبت دیگران و ... باشد هیچ‌گاه مورد قبول و تأیید دین اسلام نبوده است. امام صادق(علیه السلام) به شخصی فرمود: "آیا با یکدیگر مزاح می‌کنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح می‌کنیم. امام(علیه السلام) فرمودند: این طور نباشید، زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال می‌کنی. سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح می‌کرد". امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز فرمودند: "رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هرگاه یکی از اصحاب خود را اندوهگین می‌دید او را با شوخی ‌و مزاح خوشحال می‌کرد". از امام‌باقر(علیه السلام) نیز روایت شده است که: "خداوند انسان شوخ طبع را دوست دارد به شرط آنکه از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد".

علی‌رغم روایات فوق که ترغیب و تشویق به مزاح و شوخ طبعی دارد، روایات دیگری نیز وجود دارد که از مزاح و شوخی نهی کرده است؛ از جمله: رسول خدا به امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمودند: "از مزاح بپرهیز که شخصیت تو را از بین می‌برد".

مؤمن باید بشاش و خوش رو باشد و در عین حال نباید از مرز ادب و سنگینی و وقار خارج شود. شخص با ایمان و باتقوا باید مراقب خود باشد که از مرز اعتدال بیرون نرود و هرگز گفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: "من مزاح و شوخی می‌کنم، اما سخنی جز حق نمی‌گویم" را فراموش نکند

 

 

حمران بن اعین می‌گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمودند: "از شوخی بپرهیز، زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین می‌برد و موجب ریختن آبروی او می‌شود". ایشان در سفارش به شخص دیگری فرمودند: "تو را به تقوا سفارش می‌کنم و توصیه می‌کنم که از مزاح بپرهیز زیرا مزاح و شوخی ابهت و سنگینی تو را از بین می‌برد".

 

از امیرمومنان علی(علیه السلام) روایت شده: "شوخی نکنید، زیرا شوخی موجب کینه و دشمنی است و مزاح دشنام کوچک است". در حدیث دیگری آن حضرت، مزاح و شوخی را موجب کم شدن عقل شمرده، می‌فرماید: "هر شوخی که انسان می‌کند مقداری از عقل خود را با آن از دست می‌دهد". همچنین فرمودند: "از مزاح خودداری کن زیرا نور ایمان را می‌برد و مروت انسان را کم می‌کند".

شوخی و مزاح

 

از جمع بندی این دو دسته از روایات درمی‌یابیم که خوبی و بدی مزاح امری نسبی است و درباره آن نباید به طور مطلق قضاوت کرد. از طرفی لازم است مسلمانان در معاشرت‌ها و برخورد با یکدیگر بشاش و گشاده رو باشند و از طرف دیگر برخوردها باید مؤدبانه و در چارچوب دستورات دینی باشد. بنابراین افراط و تفریط در مزاح و شوخی مطلوب نیست لکن اعتدال و میانه‌روی در این امر مورد سفارش است. اگر کسی مؤدب به آداب دینی بوده و حد و مرز سخن را خوب فرا گرفته باشد مسلماً در برخوردهای اجتماعی و خانوادگی نه آن‌قدر خشک و جامد است که موجب ملال دیگران شود و نه آن‌گونه است که با شوخی‌های ناپسند و سخنان هرزه و زشت، هم شخصیت خود را تخریب کند و هم دیگران را آزرده خاطر نماید.

مؤمن باید بشاش و خوش رو باشد و در عین حال نباید از مرز ادب و سنگینی و وقار خارج شود. شخص با ایمان و با تقوا باید مراقب خود باشد که از مرز اعتدال بیرون نرود و هرگز گفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: "من مزاح و شوخی می‌کنم، اما سخنی جز حق نمی‌گویم" را فراموش نکند.

بنابراین مزاح کردن تا وقتی خوب است که به حقوق دیگران تجاوز نشود و موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نکند. از این رو، نباید برای خوشحالی عده‌ای، افراد دیگری را آزار داد که اگر این جهات در نظر گرفته نشود، همین صفت نیکو تبدیل به صفتی نکوهیده خواهد شد. نباید انسان به حدی در شوخی زیاده روی کند که به تعبیر روایت تبدیل به حماقت شود و مردم او را آدمی کم عقل و بی‌خرد بشمارند، همان گونه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: "الإفراط فی المزاح خرق؛ زیاده‌روی در شوخی، نادانی و حماقت و کم عقلی است".

حمران بن اعین می‌گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمودند: "از شوخی بپرهیز، زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین می‌برد و موجب ریختن آبروی او می‌شود". ایشان در سفارش به شخص دیگری فرمودند: تو را به تقوا سفارش می‌کنم و توصیه می‌کنم که از مزاح بپرهیز زیرا مزاح و شوخی ابهت و سنگینی تو را از بین می‌برد

 

 

کسی که روح شوخی و مزاح بر او غلبه کند و در این امر افراط نماید، حس واقع بینی را از دست می‌دهد و آن گونه که باید حقایق را درک نمی‌کند و دیگران نیز مطالب او را جدی تلقی نمی‌کنند. شوخی و مزاح مذموم در وقتی است که کسی افراط در آن کند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد، یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود. اما مزاحی که از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث سرور گردد، مذموم نیست.

 

در شوخی کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده روی پرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و استهزای دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت خودِ شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‌ها به قیمت خرد کردن شخصیت یک انسان و ایجاد شادی در عده‌ای به بهای غمگین ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. بنابراین اعتدال در هر امری پسندیده است، در مزاح و شوخی نیز همچنین، تا معاشرت‌ها پاک و دوستی‌ها با دوام و رابطه‌ها صمیمی و برادرانه باشد.

سخن را با کلام استاد علامه جعفری به پایان می‌بریم: "با این فرض که همه عقلای عالم به وجود یک عده امور جدی معتقدند، بایستی شوخی های ما به صورت استراحتهایی باشد که برای تکاپو در کار و فعالیت لازم می‌دانیم.

آری، بایست شوخی کنیم، اما ضمناً باید بدانیم که این شوخی در حقیقت مانند بیرون آمدن از کشتی است که در سطح اقیانوس زندگی در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق مقوایی است که در روی امواج اقیانوس بی اختیار جست‌وخیز می‌کند.

ممکن است این کار خنده آور، تلخی یکنواخت بودن حرکت کشتی و تماشا به دستگاه و ساکنین کشتی را به دست فراموشی بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتی مجهز دارد که حتی کوچک‌ترین پیچ و مهره‌اش هم به طور جدی منظور شده است".‌


 


 

منبع : روزنامه رسالت ، نوشته علی خانی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
attachment.php?attachmentid=1086026&d=1266887745



حكایتی از مناقب العارفین

لاشک، با هر چه نشینی و با هر چه باشی، خویِ او گیری.

در کُه نگری، در تو پَخسیدگی در آید.

در سبزه و گُل نگری، تازگی درآید.

زیرا همنشین تو را درعالَمِ خویشتن کشد.

و از این روست که تلاوت قرآن دل را صاف می کند.

زیرا از انبیا یاد کنی و احوالِ ایشان، صورتِ انبیا بر روحِ تو جمع شود و همنشین شود.

  •  
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

90486641047017931262.gif


زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد.


بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و... سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند. حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد.


مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1628/4883734-b.jpg

 

 

 
به رضای خدا رضا بودن
با تمام غریبه ها این جا
مهربان بودن، آشنا بودن
شکر یعنی که زیر چتر دعا
باز جاروکش حرم باشیم
در جوار کریم اهل البیت
دست و دل باز با کرم باشیم
شکر یعنی به دست مهر و وفا
گره از کار بسته وا کردن
با نشانی که روی سینه ی توست
خدمت خلق بی ریا کردن
شکر یعنی که با تمام وجود
به خلوص عقیده افزودن
مثل ایینه های پاک حرم
حرف دل با زبان یکی بودن
شعر یعنی همین که گفتی تو
اشهد انک تردّ سلام
خویش را بنگری بدون حجاب
در همان حال در حضور امام
شکر یعنی برای سرمه ی چشم
ذره ای از غبار فرش بگیر
گر که دلبسته ی زمین هستی
اوج تا آسمان و عرش بگیر
شکر تنها نباشد آن که سحر
بگذاری به خاک پیشانی
شکر یعنی پناه مردم باش
در گرفتاری و پریشانی
شکر یعنی که در حریم حرم
با خودت عشق آن چه هست آور
در حرم دلشکسته بسیار است
تا توانی دلی به دست آور
شکر یعنی به خانه ی فقرا
گاه گاهی چو ماه سر بزنی
شکر یعنی به آشیان یتیم
چون کبوتر همیشه پر بزنی
شکر یعنی اگر خطا کردی
توبه کن عذرخواه و نادم باش
لحظه ای غفلت از امام مکن
در حضور و غیاب خادم باش
شاید آن جا که می گذاری پای
پر و بال فرشته ای باشد
شاید اشکی که می چکد به زمین
نامه ای دل نوشته ای باشد
شکر یعنی که در کنار ضریح
چشم دل باز کن که جان بینی
شاید از پیش رو و بالاتر
جلوه ی صاحب الزمان بینی
(غفورزاده«شفق»)
  •  
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

[http://www.aparat.com/v/5c9e1d4f227986c2ca6f071baba7711b156746]
ویدیو های مشابه
نوشته شده در تاريخ شنبه 5 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سلسله جلسات درسهایی از قرآن با عنوان «انفاق و كمک به دیگران»گفت:«بنده طلبه جوانی بودم، یک تاجری افطاری دعوتمان كرد، خوب ما هم طلبه‌ نویی بودیم و رفتیم افطاری خوردیم، بعد دیدم جزء جزء قرآن آوردن و گفتند: قرآن بخوانید. گفتیم كه مگر قرار بود قرآن بخوانیم؟ ما افطاری آمده بودیم. گفت: نه! باید برای مرحوم فلانی یک سوره هم بخوانی، گفتم: من قرآن نمی‌خوانم. گفت: دعوتت كرده‌ایم. گفتم: باید به من بگویی كه برای قرآن خواندن می‌آیی، قرآن خواندن افتخار است، اما شما اینكه افطاری می‌دهی و به قرآن می نشینی، این اسارت و من قبول نمی‌كنم. گذاشتم كنار. گفت: مدیونی! گفتم: مدیون هستم؟ بیا بخور! یک سور داده‌ای، یک سورت می‌دهم. وقتی من را برای افطاری دعوت می‌كنی.

حدیث داریم: «اخْدُمْ‏ أَخَاكَ» خیلی حدیث قشنگ است.‏ خیلی حدیث قشنگ است. «اخْدُمْ‏» یعنی خدمت كن، «اخْدُمْ‏ أَخَاكَ» به برادر دینی‌ات خدمت كن. كفش‌هایش را جفت كن، در بارش كمكش كن، مسافر است می‌توانی برسانی، برسانش. اما «فَإِنِ اسْتَخْدَمَكَ» «فَإِنِ» یعنی اگر «اسْتَخْدَمَكَ» اگر تو را استخدام كرد، گفت بیا این كار را برای من بكن، «فَلا» نه! نه! نه! نه! دیگر قبول نكن.

من كفش‌هایت را جفت می‌كنم. اما اگر شما گفتی كفش‌هایت را جفت كن، جفت نمی‌كنم. من دست شما را می بوسم، اما اگر شما گفتی... عزتت را نشكن. دست آقا را می‌بوسیم، اما اگر آقا گفت دست من را ببوس، نمی‌بوسیم.

امام رضا(ع) مهماندار شد. چراغی كه در اتاق بود، فتیله‌ی چراغ نامیزان شد، مهمان دستش را دراز كرد فتیله را درست كند، امام رضا(ع) فرمود دست‌تان را بكشید، خودم درست كنم. گفت: آقا مگر كاری است؟ گفت: نامرد است كسی كه از مهمانش كار بكشد. این علامت نامردی است. كه آدم یك كسی را مهمان كند، بعد بگوید، این كار را بكن و این كار را نكن.

گفت: آقا كاری نیست. گفت: همین مقداری كه شما نشسته دستت را دراز می‌كنی، این علامت نامردی است. مهمان، مهمان است. خودش می‌خواهد كار بكند، طوری نیست. اما شما اذیتش نكن.»

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |


مردم اغلب بي انصاف، بي منطق و خود محورند، ولي آنان را ببخش
اگر مهربان باشي، تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم ميكنند، ولي تو مهربان باش
اگر شريف و درستكار باشي، فريبت ميدهند، اما تو شرافت پيشه كن
نيكي هاي امروزت را فراموش ميكنند ولي باز هم نيكي كن
بهترينهاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه كافي نباشد

در نهايت ميبيني:
هر آنچه كه هست، ميان تو و خداست، نه ميان تو و مردم


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
هفت جایی که حقیر شدم 

 

هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم


نخست
: آنکه به پستی تن میدادم تا بلندی یابم

دوم
: آنکه در برابر از پاافتادگان ، میپریدم

سوم
:آنکه میان آسانی و دشوار مختار شدم و آسان را برگزیدم

چهارم
: آنکه گناهی مرتکب شدم و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون من دست به گناه میزنند ، خود را دلداری دادم

پنجم
: آنکه از ناچاری ، تحمیل شده‌ای را پذیرفتم و شکیبایی‌اش را ناشی از توانایی دانستم

ششم
: آنکه زشتی چهره‌ای را نکوهش کردم ، حال آن که یکی از نقاب‌های خودش بودم

هفتم
: آنکه آوای ثنا سردادم و آن را فضیلت پنداشتم.








خـــــــدایـــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست

که خیــال بـارش نـــدارد.

میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!

دلـتنگــ ..
کـه می شـوی دیگر انــتــظــار معنا نـدارد !
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
 
امام خمینی:یک سال دیگر از عمر ما گذشت.شما جوانان رو به پیری و ما پیران رو به مرگ پیش می رویم.در این یک سال تحصیلی شما به تحصیلات و اندخته های علمی خود واقفید؛

 
می دانید چه مقدار تحصیل کرده و تا چه اندازه پایه های علمی خود را بالا برده اید؛ لکن راجع به تهذیب اخلاق ، تحصیل آداب شرعیه، معارف الهیه و تزکیه نفس چه کرده اید؟ و چه قدم مثبتی برداشته اید؟ هیچ به فکر تهذیب و اصلاح خود بوده اید؟ و در این زمینه برنامه ای داشته اید؟




 
امام خامنه ای: مسئله ی دیگر در نظام اخلاقی و رفتاری حوزه ها فیض بردن از معنویات است، تهذیب است.این خیلی مهم است.جوان امروز بیش از گذشته به تهذیب نیازمند است.


 
امروز در همه دنیا اینجور است که وضع نظام مادی و فشار مادی و مادیت جوانها را بی حوصله می کند؛ جوانها را بی حوصله می کند.در یک چنین وضعی دستگیر جوانها توجه به اخلاق و معنویت است.



 
ما قله های تهذیب داریم.در همین قم حاج میرزا جوای آقای ملکی، علامه طباطبایی، آیه الله بهجت، مرحوم آقای بهاءالدینی قله های تهذیب بوده اند.رفتار اینها، شناخت زندگی اینها، حرفهای اینها خودش یکی از شفابخش ترین چیزهایی است که می تواند انسان را آرام کند.به انسان آرامش دهد و دلها را نورانی کند.



 
آیت الله شاه آبادی:تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است ، بهتر می توان قیام کرد در برابر مفاسد اخلاقی و خوب تر می توان وظایف انسانیه را انجام داد و مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است و بر فرض موفق شدن زحمت اصلاح خیلی زیاد است.




 
میرزا جواد آقای ملکی تبریزی:یقین داشته باش که هیچ گاه نمی توانی ظاهر خویش را اصلاح نمایی مگر با اصلاح باطن. زیرا سرچشمه اعمال قلب است.و از همین روست که از قلب صالح جز عمل صالح و از قلب فاسد جز عمل فاسد بر نمی آید.بنابراین مهمترین کارها اصلاح قلب است.





 
آیت الله قاضی طباطبایی:اما نماز شب؛ پس هیچ چاره و گریزی از آن برای مومنین نیست.تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر با نماز شب.



 
تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمانینه از غفلت است… و غفلت کمتریت مرتبه اش غفلت از اوامر الهیه است…سبب تمام غفلات غفلت از یاد مرگ است و تخیل ماندن در دنیا.پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائما در یاد مرگ و استعدا لقاءالله تعالی باشید…



 
علامه طباطبایی:مراقبه یعنی توجه باطنی انسان به خدا و روی نگرداندن از آن در همه احوال .مراقبه کمالی است که انسان را به مقصد می رساند.مراقبه این است که انسان در اوقات بیداری از اول صبح تا هنگام خواب از یاد خدا غافل نباشد و تمام گفتار و کردارش برای خداوند متعال و جلب رضای او باشد.او را در همه جا حاضر و بر اعمال خویش ناظر بداند و خویش را در محضر او بیابد.




 
انصاری همدانی:از ایشان سوال کردند چطور تشخیص دهیم عملمان برای رضای خدا بوده یا برای هوای نفس؟ جواب دادند: در اوائل امر یک مشخصاتی دارد ولی در اواسط امر دشوارتر می شود! در اوائل وقتی انسان کاری را برای رضای خدا انجام می دهد یک بهجت و انبساط درونی به او دست می دهد و آن بهجت علامت قبولی عمل است. اما به اینها دلخوش نکنید که همه اینها نقل و کشمش راه است.



 
آیت الله بهجت:این مطلب به یقین ثابت است وخیلی ها هم نقل کرده اند که اگر از حال انسان معلوم شود که می خواهد نماز شب بخواند، بیدارش می کنند و بدون احتیاج به آیات و دعای معهوده و این بیدار کردن به طرق مختلف است.ما برای اوقات خواب خود افسوس می خوریم که چرا برای نماز شب بلند نمی شویم در حالیکه اوقات بیداریمان را به غفلت می گذرانیم!


 
زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم توفیق بیدار شدن برای خواندن نماز شب و تهجد و تلاوت قرآن پیدا می کردیم.



 
آقای کشمیری:عفو کردن در حال قدرت از روش انبیا است و تفسیر مرتبه عالی عفو این است که کسی به شما جرمی می کند به او اظهار این خطا نکنی و آنچه به تو از او رسیده از باطن او را ببخشی و احسان خود را بیشتر کنی.کسی که به این درجه برسد خدا گناهان گذشته و آینده اش را ببخشد.




 
آیت الله بهاءالدینی:رسیدن به مقامات عالی انسانی که نهایتی ندارد در سایه بندگی است.انسان به میزانی که حرکتش الهی و خالص گردد به خدواند و اولیای او نزدیک می شود.




 
آقای مجتهدی تهرانی:خودتان را پیدا کنید به دنبال خودتان بگردید. مثل کسی که انگشتر طلا یا عقیقش در میان آشغال ها گم شده و او آنقدر به دنبال آن می گردد تا آن را پیدا می کند.پس شما هم بگردید و خودتان را پیدا کنید.جواهرید شماها؛


 
بخصوص شما جوانها. در روایت آمده « تعجبم از کسی که به دنبال گمشده هایش می گردد تا آن را بیابد ولی به دنبال خودش نمی گردد.»



 
آیت الله حق شناس:مخصوصا وقتی جوان برای نماز شب بلند می شود؛اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد، پروردگار درهای آسمان را باز می کند و خطاب به ملائکه می فرماید



 
« انظروا الی عبدی. یعنی به بنده من نگاه کنید ! » خداوند علی اعلی افتخار می کند که ببینید این بنده من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد.پروردگار می فرماید به او سه چیز مرحمت می کنم: اول اینکه موفق به توبه اش می کنم.



 

موفق به توبه نصوح و قاطعش می کنم.دوم اینکه گناهانش را می آمرزم و سوم اینکه رزق وسیعی نصیبش می کنم.


امضای يا حق



 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

از نمادهای مهرورزی صله رحم و سرکشی از خویشاوندان است که حضرات معصومین علیهم‌السلام همواره بر این مسئله تاکید و عواقب ترک آن را متذکر شده‌اند.

 

چهارده روایت از محضر نورانی چهارده معصوم‌(ع) :

پیامبر‌(ص)

*« صِلَةُ الرَّحِمِ تَزیدُ فِى الْعُمْرِ وَ تَنْفِى الْفَقْرَ». (۱)

پیامبر اعظم (ص) : صله رحم (پیوند خویشاوندی) عمر را زیاد می‌کند و فقر را ازمیان می‌برد.

امام علی‌(ع)

*« إِذَا قَطَّعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ ». (۲)

امیرالمومنین (ع): هرگاه مردم پیوند خویشاوندی را ببرند ثروتها در دست تبهکاران قرار گیرد.

حضرت فاطمه زهرا‌(س)

*« فَرَضَ اللّه‏ صِلَةَ الأرحامِ مَنماةً لِلعدَدِ». (۳)

حضرت زهرا(س): خداوند صله ارحام را به‌جهت فزونی نفرات مقرر داشته است.

امام حسن مجتبی (ع)

*« إِذا لَقِىَ أَحَدُکُمْ أَخاهُ فَلْیُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ ». (۴)

امام حسن مجتبی (ع): هرگاه یکی از شما با برادر خود دیدار نماید لازم است محل نورانی پیشانی(جای سجده) او را ببوسد.

سید الشهداء‌(ع)

*من سرّه ان ینساً فی أجله و یزاد فی رزقه فلیصل رحمه. (۵)

امام‌حسین (ع): هرکه دوست دارد مرگش به تاخیر افتد و روزیش افزایش یابد، صله رحم به‌جا آورد.

امام زین العابدین‌(ع)

*« نَظَرُ المُؤمِنِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّةِ والمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ ». (۶)

امام سجاد (ع): نگاه مومن به چهره برادر مومن خود از روی دوستی و محبت به او، عبادت است.

باقر العلوم‌(ع)

*« صِلَةُ الأرحامِ تُزَکّیِ الأ عمالَ و تُنْمِی الأموالَ وَ تَدْفَعُ الْبلَوْی و تُیَسِّرُ الحسابَ و تُنْسِی ءُ فی الأَجَلِ ». (۷)

امام باقر (ع): ارتباط خویشاوندی اعمال را پاک می‌کند،‌داراییها را فزونی می‌بخشد، گرفتاری را دور سازد و حساب روز قیامت را آسان نماید و مرگ را به تاخیر می‌اندازد.

صادق آل رسول‌ (ع)

*« الذُّنُوبِ الَّتِى تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ ». (۸)

امام صادق (ع): از جمله گناهانی که مرگ و نابودی را شتاب می‌بخشد قطع رحم است.

امام کاظم‌ (ع)

*« وَالتَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ ». (۹)

امام کاظم (ع): مهرورزی با مردم نیمی از عقل است.

حضرت رضا‌ (ع)

*« مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیَی فیه أمْرُنا, لَمْ یَمُتْ قَلبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوبُ ». (۱۰)

امام رضا (ع): هرکه در مجلسی بنشیند که در آن امر و یاد ما زنده شود قلبش در روزی که قلب‌ها میمیرند، نمی‌میرد.

امام جواد‌ (ع)

*« مُلاقاة الاِخوان نُشرَةٌ وَ تَلقِیحٌ لِلعَقلِ وَ اِن کان نَزرا قَلیلاً ». (۱۱)

امام جواد(ع): دیدار برادران مایه سلامتی و رشد عقل است اگرچه بسیار اندک باشد.

حضرت‌هادی‌ (ع)

*« لمّا کلمّه اللّه عزّوجلّ موسی بن عمران، قالَ موسى علیه‏السلام : «الهی فَما جَزاءَ مَنْ وصل رحمه؟ قالَ: یا موسى: أنسى لَهُ أَجَلَه، وَ أَهْوَنُ عَلَیه سَکَراتَ الْمَوْتِ». (۱۲)

امام‌هادی (ع): آن‌گاه که خدای عزوجل با موسی بن عمران سخنی گفت، موسی عرض کرد: پاداش که صله رحم چیست؟ خداوند فرمود: ای موسی مرگ اورا به تاخیر می‌اندازم و سختیهای جان دادن را بر او آسان می‌کنم.

امام حسن عسکری‌ (ع)

*«مَن وَعَظَ أَخاهُ سِرّا فَقَد زانَهُ وَمَن وَعَظَهُ عَلانیَةً فَقَد شانَهُ ». (۱۳)

امام حسن عسکری (ع) : هرکه برادرش را در خلوت پند دهد اورا آراسته است، و هرکه برادرش را در جمع پند دهد، او را سرشکسته کرده است.

امام عصر‌ (عج)

*« أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم‏ ». (۱۴)

امام مهدی (ع) : برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که فرج من فرج شما نیز هست.

پی‌نوشت‌ه :

۱٫ – بحار الانوار ۷۱/۱۰۳٫

۲٫ کافی۲/۳۴۸٫

۳٫ بحارالانوار ۲۹/۲۶۰٫

۴٫ تحف العقول ۲۳۶٫

۵٫ بحارالانوار ۷۱/۹۱٫

۶٫ تحف العقول ۲۸۲٫

۷٫ تحف العقول ۲۹۹٫

۸٫ بحارالانوار ۷۱-۹۴٫

۹٫ تحف العقول ۴۰۳٫

۱۰٫ امالی صدوق،۷۳٫

۱۱٫ امالی مفید ۳۲۹٫

۱۲٫ بحار الانوار ۶۶/۳۸۳٫

۱۳٫ تحف العقول۴۸۹٫

۱۴٫ کمال الدین ۴۸۵٫


 

 


 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

یکی از خادمان بخش فرهنگی حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام گفت:مولوی «سلطان محمد» از علمای سرشناس اهل سنت افغانستان که در شهر هرات سکونت دارد و از بیماری قلب رنج می برد، در حرم امام رضا علیه السلام شفا گرفت.»
وی در ادامه افزود: «این عالم سنی مذهب، عضو شورای هفت نفره افتاء افغانستان است و همزمان خطیب جمعه شهر هرات نیز به شمار می رود. او که پیرو مذهب حنفی است، چند ماه پیش به بیماری انسداد عروق (بسته شدن رگ های قلب) دچار شد و همه پزشکان وی را جواب کردند اما به گفته خودش، در خواب، امام رضا علیه السلام را رؤیت کرد و آن حضرت او را توصیه کرد که به حرم ایشان بیاید و شفای خود را بگیرد.»
مولوی «سلطان محمد» می گوید: «از خواب که بیدار شدم، ابتدا فکر کردم که هذیان دیده ام لذا تصمیم گرفتم برای درمان به پاکستان سفر کنم اما هنگامی که برای بار دوم به خواب رفتم، یک بار دیگر امام رضا به خواب من آمد و دوباره به من توصیه کرد که به حرمشان بروم تا شفا بگیرم. در خواب، امام رضا را با لباس سبز رنگ و بلندی مانند دشداشه عربی رؤیت کردم. ایشان بسیار زیبا و خوش سیما بودند.»
این عالم اهل سنت افغانستان می افزاید: «فردای آن روز که آن خواب را دیدم، برای دوستان و اطرافیان خودم تعریف کردم. بسیاری از شیوخ نزدیک به من، مرا مورد حمله قرار داده و گفتند “تو مشرک شده ای”، اما من که آن خواب را دو بار دیده بودم، تصمیم قاطع گرفتم که به ایران سفر کنم و به زیارت امام رضا بیایم. بالاخره قسمت شد و با یک کاروان از زائران افغانی شامل ۱۶۸ نفر به مشهد سفر کردیم.»
وی می افزاید: «اولین بار که به حرم رفتم، با اینکه تاکنون این مکان را ندیده بودم، اما به چشمانم غریب نمی آمد و برخی بخش های حرم را دقیقا در خواب رؤیت کرده بودم. حتی آن محلی که امام را دیده بودم را دیدم. ۳ روز از حرم خارج نشدم و به نماز، دعا، راز و نیاز سر کردم. بعد از ۳ روز هم کاروانی هایم که از بیماری من خبر داشتند به سراغم آمدند و خواستند مرا نزد پزشکان ببرند اما من حاضر نمی شدم بروم زیرا ایمان داشتم که شفا گرفته ام. با اصرار آنان ابتدا به آزمایشگاه و سپس نزد پزشکان رفتم. آنها گفتند هیچ اثری از بیماری در تو وجود ندارد.»
گفتنی است، مولوی «سلطان محمد» قصد دارد جمعه این هفته به مشهد مقدس سفر کند تا با علما و مراجع تقلید شیعه دیدار و گفت وگویی انجام دهد. / ابناء


صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 34 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.