فضیلت نماز شب
از قرآن كریم درباره فضایل نماز شب:
خداوند متعال در آیه هفتاد و نهم سوره اسراء فرموده است برخی از شب را بیدار و متهجد باش و نماز شب مخصوص توست. باشد كه خدایت به مقام محمود(شفاعت) مبعوث گرداند. و همچنین در سوره مزمل آیه 1 می فرماید: ای جامه خواب به خود پیچیده به هنگام شب بر خیز.
سوره فرقان آیه 64 آنان كه در حال قیام و سجده شب را سحر كنند.
سوره سجده آیه 16: پهلوهایشان از رختخوابها جدا می گردد پروردگارشان را در حال ترس و امید می خوانند.
سوره ذاریات آیه 18: مقدار كمی از شب را می خوابند و سحرها استغفار می كنند.
فضائل نماز شب از كلمات ائمه معصومین(ع):نماز شب
1- رسول اكرم(ص) در مورد نماز شب : فرمودند: هنگامی كه بنده ای از بستر خواب نوشین خود در حالی كه چشمانش خواب آلوده است بر می خیزد تا خدای خود را با نماز شب گذاردن خشنود كند خدایش به او بر فرشتگان خویش مباهات می كند و می فرماید آیا این بنده مرا می بینید كه از بستر خود برای نمازی كه بر او واجب نكرده ام برخاسته است گواه باشید كه او را آمرزیدم و همان حضرت فرموده اند آن كسی كه نماز شب می خواند اگر تصور كند روز گرسنه و بدون روزی می ماند یاوه پنداشته است.
2- امام رضا(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: بر شما باد به نماز شب. هیچ بنده مؤمنی در آخر شب بر نمی خیزد و هشت ركعت نماز و دو ركعت نماز شفع و یك ركعت وتر را نمی گذارد و هفتاد مرتبه در دعای دست خود استغفار نمی كند مگر این كه خدایش او را از عذاب گور و عذاب دوزخ پناه می دهد و عمرش را می افزاید و روزیش را فراخ می دارد و سپس فرمود همانا خانه هایی كه در آن نماز شب خوانده می شود، پرتو آن برای مردم آسمانها همچون پرتو ستارگان برای اهل زمین است و می درخشد.
3- امام صادق(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: یكی از جمله اموری كه خداوند آن را وسیله شادمانی روح و نشاط قلبی مؤمن قرار داده است نماز شب میباشد.
4- حضرت علی(ع)در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: نماز شب موجب خشنودی خداوند و محبت فرشتگان و نسبت پیامبران و نور معرفت و پایه ایمان و راحت ابدان و خشم شیطان و اسلحه بر علیه دشمنان و اجابت دعاها و قبولی اعمال و بركت روزی و شفاعت نزد ملك الموت و چراغ قبر و زیرانداز انسان در قبر و پاسخگویی نكیر و منكر و انیس و مونس انسان در قبر می باشد و در قیامت حائل بین او و آتش و وسیله سنگینی میزان اعمال و حكم عبور بر صراط و كلید بهشت می باشد.
5- امام صادق(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: به سلیمان دیلمی فرموده است. ای سلیمان دست از شب خیزی بر مدار كه مغبون آن كسی است كه از قیام به هنگام شب محروم بماند.
6- رسول اكرم(ص): چون آخر شب فرا رسید خداوند سبحان فرماید آیا دعا كنندای هست تا اجابتش كنم؟ آیا سؤال كننده و خواهنده ای هست كه خواسته اش را بدهم؟ آیا استغفار كننده ای هست تا او را بیامرزم؟ آیا توبه كننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟نماز شب
7- امام صادق(ع): بر شما باد به گزاردن نماز شب كه سنت پیامبر شما و آیین نیكوكاران پیش از شما و وسیله بیرون راندن بیماری از تن شماست.
8- امام محمد باقر(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: محرومیت از نماز شب در اثر گناه است.
9- رسول اكرم(ص): فرمودند: بزرگواران امت من حاملان قرآن و شب زنده داران هستند.
10- رسول اكرم(ص): هركس نماز شب بگذارد چهره اش در روز زیبا و درخشان است.
11- رسول اكرم(ص): دو ركعت نماز در وسط شب از دنیا و مافیها نزد من محبوب تر است.
آثار نماز شب در روایات:نماز شب
امام صادق (ع) فرمود: نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می کند، تنماز شب رزق را زیاد و قرض را ادا می کند و اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلا می دهد.
پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود: نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه، نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد.نماز شب بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال،نماز شب روزی انسان را توسعه می دهد شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود، چراغ و فرش قبر و جواب (دو فرشته) منکر و نکیر می باشد. در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی برسرش و لباسی بر بدنش می گردد، نور پیش رویش حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود، برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد زیرا نماز تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است.(بحار ج 87 ص 153،بحار الأنوار ج 87 ص 161، خودسازی تهذیب و تزکیه، ابراهیم امینی ص 279.)
طرز خواندن نماز شب:
نماز شب یازده ركعت می باشد:
چهار دو ركعت مانند نماز صبح و دو ركعت نماز شفع كه در ركعت اول بعد از حمد (قل اعوذ برب الناس) و در ركعت دوم (قل اعوذو برب الفلق) و یا هر سوره ای كه بخواند و اما نماز وتر كه یك ركعت است بعد از حمد سه مرتبه (قل هو الله احد) و بعد دعای دست كه در آن چهل مؤمن را دعا نموده هركس كه می خواهد. پدر باشد یا مادر؛ دوست باشد یا برادر؛ زنده باشد یا مرده به این نحو (اللهم اغفر ... فلانی) و به جای فلانی نام مؤمن یا مؤمنه ای برده شود و اگر چهل مؤمن در نظر نیست بطور جمع دعا كند و چهل مرتبه بگوید: (اللهم اغفر للمؤمنین و المومنات) كه می توان با انگشتان خود بشمارد یا دست چپ را به صورت قنوت نگهدارد و با دست راست با تسبیح بشمارد و بعد از آن همان طور كه ایستاده هفتاد مرتبه بگوید: (استغفر الله ربی و اتوب الیه) و بعد هفت مرتبه بگوید: (هذا مقام العائذ بك من النار) این مقام پناه بردن به تو از آتش و معنی این دعا است. بعد سیصد مرتبه بگوید (العفو العفو) كه سه دور تسبیح می شود و گناهانش را به خاطر بیاورد و بعد اگر خواهد دعای دیگری در قنوت بخواند و گرنه به ركوع و بعد دو سجده را انجام دهد و سلام گوید این بود كیفیت نماز شب و بعد از چند شب برای انسان خیلی ساده خواهد شد بنابر این نماز شب با آن همه ثواب و فضیلت اعجاب انگیز كه دارد از نظر اصل عمل بسیار آسان است و در هر حال هم می شود خواند مثلاً نشسته و یا در حال راه رفتن به طوری كه اگر در اتوبوس نشسته اید می توانید نماز شب را بخوانید و ركوع و سجود را با حركت پلك چشم انجام دهد.
چند نكته مهم در مورد خواندن نماز شب:
كسانی كه نماز شب می خوانند باید شب مقدار كمی شام بخورند كه سبك باشند تا بتوانند به راحتی برای نماز شب بیدار شوند ،چون معده پر، سبب سنگینی و كسالت خواهد شد و همچنین شبها كمی زودتر بخواند تا سحر با نشاط بیشتر با معبود خود گفت و گو كنند و چون عمل بسیار پر فضیلت است شیطان تا بتواند انسان را از انجام آن مأیوس می كند.
وقت نماز شب:
خواندن نماز شب هر چه به اذان صبح نزدیكتر باشد بهتر است مثلاً یك ساعت قبل از اذان صبح و اگر انسان شبی موفق به خواندن نماز شب نشد می تواند در روز و یا بعد از نماز صبح قضا كند همان ثواب را خواهد برد چنانچه پیامبراكرم(ص) می فرماید كه خدا مباهات می كند به بنده ای كه نماز شب را در روز قضا كند و می فرماید ای فرشتگان من بنده من قضا می كند چیزی را كه بر او واجب نكرده ام، گواه باشید كه من او را آمرزیدم.
پس ان شاءالله از امشب ساعتها را كوك كرده و هرگز نخواهیم گذاشت شیطان این توفیق بزرگ را از ما بگیرد و همچنین از دعا برای فرج مولایمان امام زمان (عج) فراموش نخواهیم كرد.

برای مثال توقع اینکه کودک ۵ ساله ما هنگام عبور از خیابان دست ما را بگیرد، بجا و درست است، اما داشتن چنین توقعی از یک نوجوان ۱۳ ساله به نوعی توهین به او محسوب می شود. توقع های بی جا از فرزندان سبب می شود که در خود احساس ناتوانی و نا امیدی کرده و در انجام کارها دچار ترس و اضطراب شوند و اعتماد به نفس خود را که عامل بسیاری از موفقیت های آینده ی اوست، از دست بدهند.
امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چنین نقل می فرمایند: «خدا رحمت کند کسی که فرزندش را بر نیکی یاری کند.» راوی می گوید: «از حضرت پرسیدم: چگونه او را بر نیکی یاری کند؟»
حضرت فرمودند: «آنچه در توان کودک است، از او بپذیرد و آنچه انجامش برای کودک سخت است، از او نخواهد.»۱
خداوند متعال نیز در کلام خود بارها بر این اصل مهم تاکید کرده و در جای جای قرآن آن را بیان نموده است.۲
۱. کافی، ج۶، ص۵۰.
۲. مانند آیه ۲۸۶ سوره بقره.
۳. خانه خوبان، ش۳۳، ص۱۱.
امام رضا (ع) در توصیه ای حکیمامه به شیعیان سفارش کرده اند که از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند
عبدالعظیم حسنی از روات ثقه و مورد اطمینان می باشد و محبین خاص اهل بیت علیهم السلام است و امام هادی علیه السلام در حق وی فرمود: انت ولینا حقا (براستی که تو محب و دوست ما می باشی)
روزی حضرت امام رضا علیه السّلام رو به وی کردند و چند توصیۀ راهگشای اخلاقی به او آموخت تا به شیعیان و یاران ابلاغ کند . متن فرمایش چنین بود : ای عبدالعظیم ، سلام مرا به دوستان برسان و به آنها بگو :
* شیطان را به دلهای خویش راه ندهند .
* درگفتار خویش ، راستگو باشند و امانت را ادا کنند.
* از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند .
* به همدیگر روی آورند و به دیداروملاقات هم بروند « فان ذلک قربه الیَّ» زیرا اینکار موجب نزدیکی به من است .
* آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند ، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد ، خداوند را بخوانم تا او را دردنیا با شدیدترین عذابها مجازات کند و درآن سرا نیز از زیانکاران خواهد بود.
* به ایشان بگو :
همانا پروردگار نیکوکارانشان را آمرزیده و ازخطای گنهکارانشان درگذشته است ، مگرکسانی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستانم را آزرده ، یا کینه آنها را با دل بگیرد . بدرستی که خداوند او را نخواهد بخشید تا آنکه از کردار ناشایست خویش دست بکشد ، هر گاه از این اعمال نادرست دوری گزیند ، آمرزش خدا را شامل خود گردانیده است وگرنه ، روح ایمان از قلبش بیرون رفته و ازولایت ماخارج گشته است و بهره ای از ولایت ما نخواهد برد « و اعوذبک من ذلک »
الاختصاص، ص247
بحار،ج 71، ص
لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.
لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
لبخند مسری است
لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
لبخند زدن استرس را از بین می برد
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند
به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد
وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید
لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید
به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید
لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
پس.... همیشه لبخند بزنید
می پرسند قرآن چه برنامه ای برای زندگی شخصی ما داره؟ آیا قرآن می تونه زندگی مادی و دنیایی ما را اداره کنه؟ آخه ما تا حالا هرچی دیدیم فقط این بوده که بشینن و قرآن رو ختم کنن و یا مجلس ختم انعام بگیرن و فقط دغدغه افراد این باشه که متن عربی قرآن رو بخونن و مجلس تموم بشه ؟
آیا قرآن فقط برای این نازل شده و در اختیار ما قرار گرفته شده که فقط از روی متنش بخونیم و تموم؟ این مجالسی که برای انس با قرآن می گیرن و این قدر هزینه می کنن چه انسی با قرآن گرفته میشه وقتی فقط و فقط عده ای بیان و قاری هم با صدای دلنوازش بخونه و بقیه هم احسن بگن و اون رو تشویق کنن؟
سوال اصلی اینجاست که آیا قرآن فقط برای این کارهایی که ما انجام می دیم نازل شده؟ آیا قرآن می تونه یه برنامه زندگی به ما بده؟ آیا قرآن می تونه به ما برنامه موفقیت و پیروزی بده؟
قوانین معنوی قرآن برای موفقیت
1) قانون توان دهندگی
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ : هرگز به نیكى (كامل) نمىرسید تا از آنچه خود دوست دارید انفاق نمایید و هر چه انفاق نمایید حتما خداوند بدان داناست ( آل عمران 92 )
قانون توان دهندگی بیان می کند که تا شما نتوانید از بهترین ها در زندگی بگذرید نمی توانید به موفقیت ها دست پیدا کنید.هر چه توان بخشش شما بیشتر باشد شما به کامیابی بیشتری دست پیدا می کنیدهر کجا که می روید، سعی کنید چیزهایی را به اشخاص بدهید که می تواند یک هدیه یا حتی یک تحسین باشد. برای چیزهایی که در زندگی تان دریافت کرده اید، ممنون و سپاسگزار باشید و تلاش کنید چرخه دادن و گرفتن را حفظ کنید.
به بیانی دیگر این قانون می گوید با رها کردن وابستگی و تعلقات تان می توانید به چیزهایی که می خواهید دست یابید. نباید از آرزوها و خواسته های تان دست بکشید ولی باید از وابستگی هایی که در نتیجه آنها به وجود می آید، رها شوید. وابستگی ها اغلب اوقات باعث ترس و تزلزل هستند.
2) قانون کار ما یا عمل و عکس العمل
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا:اگر نیكى كنید نیكى به خود كردهاید و اگر بدى كنید از آن خودتان است،(اسراء : 7)
این قانون شرح می دهد که هر عملی که انجام می دهید نیرو و انرژی ویژه ای را تولید می کند که همان نوع از انرژی به سوی شما باز گردانده می شود. یعنی همان چیزی را که می کارید، درو می کنید. اگر شما عملی انجام دهید که باعث شادی و موفقیت دیگران شود، شما هم شاد و موفق خواهید شد .
3) قانون تلاش
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى :و اینكه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست ( نجم 39 )
قانون تلاش بیان می کند که شما به اندازه تلاش و کوشش تان به موفقیت ها دست پیدا می کنید و اگر سعی و تلاش کمی دارید به هیچ وجه آرزوی رسیدن به موفقیت های بزرگ را نداشته باشید
موفقیت تصادفی نیست. هیچکس نیست که بدون تلاش و ذکاوت توانسته باشد به موفقیت دست پیدا کند. این خودتان هستید که می توانید تصمیم بگیرید که در زندگیتان موفق باشید یا ناموفق. انتخاب با شماست.
خلاصه کلام اینکه برنامه قرآن برای موفقیت یک برنامه جامع و کامل است که می تواند هر انسان شیفته موفقت را به قله سعادت و خوشبختی برساند و راه را از بیراهه برای انسان مشخص کند.

گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن مثل رود
.gif)
.gif)
.gif)
با شفقت و مهربان باش مثل خورشید
.gif)
.gif)
.gif)
اگر کسی اشتباه کرد آن رابه پوشان مثل شب
.gif)
.gif)
.gif)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش مثل مرگ
.gif)
.gif)
.gif)
متواضع باش و کبر نداشته باش مثل خاک
.gif)
.gif)
.gif)
بخشش و عفو داشته باش مثل دریا
.gif)
.gif)
.gif)
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش مثل آینه
.gif)
.gif)
.gif)
هنگام دلتنگی یه وقت نگی ای خدا؛ من یه مشکل بزرگ دارم، بگو ای مشکل ؛من یه خدای بزرگ دارم
.gif)
.gif)
.gif)
تو را به دادگاه خواهند کشید .شاید به حبس ابد محکوم شوی . جزییات جنایتت معلوم نیست اما اثر انگشتت را روی قلبی شکسته یافته اند!!!
.gif)
.gif)
.gif)
برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد چون به این باورند که: یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
.gif)
.gif)
.gif)
پادشاهی از عارفی پرسید :جمله ای برای من بگو که وقتی شادم غمگین و وقتی غمگینم شاد شوم. عارف گفت:این نیز بگذرد!

عرض كرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام ، و روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذكر تو را نموده ام .
خطاب به او شد: اما نمازت ، دلیل بر خداپرستى تو است و روزه ، سپر آتش است از براى تو، و صدقه ، سایبان است از برایت در قیامت ، و یاد من نور است از براى تو، پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى ؟
موسى علیه السلام عرض كرد: پرودگارا مرا راهنمایى كن بر عملى كه از براى تو باشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
آیا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى ؟ آنگاه حضرت موسى علیه السلام متوجّه گردید كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خدوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد
جامع الا خبار: ص 128 .

پدری 40 ساله از درسی که دختر 10 ساله اش به آو آموخته تعریف می کند.
"دختر ده ساله ام، سارا درسی به من آموخت که بر قلبم حک شد.
او از زمان تولد نقص عضو داشت و ما مجبور شدیم برای پای او که مادر زادی عضله نداشت، حائل تهیه کنیم.
یکی از روزهای زیبای بهاری، او شاد و سرزنده به خانه آمد تا به من بگوید که در مسابقه برنده شده است. چون نقص عضو او آزارم می داد، به دنبال کلماتی گشتم تا بتوانم تشویقش کنم و به او بگویم اجازه ندهد این نقص مادر زادی مانع کارش شود. از همان حرفهایی که مربیان ورزش هنگام شکست بازیکنان شان به آن ها می گویند. ولی پیش از آنکه کلامی به زبان بیاورم، او گفت: «بابا، من دو تا از مسابقه ها را بردم.» باورم نمی شد. او ادامه داد: «یک امتیاز گرفتم.»
حدس می زدم چه اتفاقی افتاده است. حتما از روی ترحم توانسته بود امتیازی بگیرد. ولی باز پیش ار آنکه حرفی بزنم، به من گفت: «بابا به من همین طوری امتیاز ندادند..... من امتیاز «پر تلاش ترین شرکت کننده» را آوردم.»
و این سارای عزیز من بود که این درس را به من آموخت."

ای شهید ، چقدر پاک و دوست داشتنی اند لحظه هایی که شانه به شانه تو کوچه های داغداری را ، که آن روزها با چراغ حسرت آذین می بستیم ، آرام سلام گوییم و ردپایی از شقایق ها بگیریم. چقدر زیباست هم نفس خیال تو بودن ، در پرسه های شبانه دلتنگی راه خانه تو را گرفتن و به نفس آسمانی ات متبرک شدن.
شهید عزیز ؛ اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند و رنگی از درد و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت و آسمانی شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند . پنجره ها رو به باغ گل محمدی باز نمی شوند. ردپایی از کبوتران سپید بر جای نمانده است
دیوارها نمایش مردم فریبی است | |
در شهر ما که سهم ابوذر غریبی است |
ای شهید ، راستی مگر سنگ شده ایم و یا طلسممان کرده اند؟ یادت هست هر شب از پشت بام چقدر ستاره می چیدیم و بدرقه راه سینه سرخان مهاجر می کردیم؟ یادت هست مهتاب چه صداقت معصومی را به آبی حیاط خانه مان می پاشید؟ یادت هست تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم ای برادر؟
آری همسفر ، روشنی هست ، خدا هست....
اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم
در به روی همه وا بود و نمی دانستیم شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم روشنی هست، خدا هست ولی ما کوریم
شهید عزیز؛ بیا دوباره پا به پای نسیم در شبی بی ستاره غمگینانه پرسه زنیم و سپیدار پیر کوچه را بپرسیم خانه دوست کجاست؟ بیا دوباره کوچه های قدیمی شهر را سلام کنیم و به پنجره لبخند بزنیم ، شوریده سران شبگرد شهر را سیب سرخ تعارف کنیم . تصویر لاله های پرپر را در قابی از شکوفه بر شانه های سنگی دیوار نقش کنیم . گرد از رخسار شمعدانی ها و آیینه های غبارگرفته بزداییم . پس بیا با تمام حنجره جار بزنیم تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دلم یکسره من شوق شهادت دارم |
|
در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم |
|
دلم از ماندن اینجا زار است |
|
در دلم یکسره من عشق شهادت دارم |
|
رهبرم خامنه ای ( مدظله ) دل تنگ است |
|
و من امشب هوس شهد شهادت دارم |
|
راه ما را چو بود خامنه ای راهبرش |
|
دل صیاد همیشه هوس صید شهادت دارد |
اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم
در به روی همه وا بود و نمی دانستیم شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم روشنی هست ، خدا هست ولی ما کوریم
دائی عزیز وقتی گلهای سرخ یاد تو در اندیشه ام فرو می رود مشامم پر از بوی گل بهار می شود و یاد تو را ای رفته ی عشق به دست نسیم می سپارم تا در هر زمانیکه نسیم عشق می وزد خاطر تو زنده باشد.
در بهار آزادی جای شهدا خالی
اين هم از خباثتهاي دشمنان اسلام كه درست چند روز قبل از هفته وحدت در آتش مراسماتي ميدمند كه بر هم زننده وحدت ميان مسلمين است.

سوال:
چرا با اینكه پیامبر(ص) در اول ماه ربیع الاول از مكه به مدینه هجرت فرمودند اما آغاز سال قمری از اول ماه محرم است؟!
پاسخ:
ریشه و دلیل این مشکل را می توان با کنکاش در تاریخ به دست آورد. چراکه این مطلبی که بدان اشاره شده مطلبی است درست و دقیق که متاسفانه به دلیل بی توجهی خردمندان برای بسیاری از مردم مجهول مانده است.
به راستی چرا وقتی مبدا تاریخ ما مسلمانان روز اول ربیع الاول که روز هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد قرار داده شده ولی سال از اول محرم شروع می شود؟
خوب است بدانید که دلیل این امر هم بر می گردد به یکی دیگر از بدعتها نادرست خلیفه دوم عمر بن خطاب.
توضیح مطلب:
در عصر جاهلی یعنی زمانی که هنوز پیامبر اکرم به پیامبری مبعوث نشده بود, مردم آن زمان ماه محرم را به عنوان نخستین ماه سال قرار داده بودند و سال جدید نزد آنان با شروع ماه محرم آغاز میگردید. علت انتخاب ماه محرم این بود که مردم پس از انجام اعمال حج به خانه و سرزمین خود باز میگشتند و قریش نیز از میزبانی حاجیان فارغ و اموال تجارتی خود را نیز در این ایام فروخته آماده تجارتی جدید میشدند.
با هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه در سال سیزدهم بعثت که در ماه ربیعالاول اتفاق افتاد، این حادثه تاریخی و این ماه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. بنابراین از همان سالِ نخستینِ هجرت این واقعه مبدأ تقویم مسلمانان گردید.(تاریخ طبری, ج3، ص923) در ابتدا این تقویم به صورت ماه شماری بود به این معنا که مثلا میگفتند: «فلان واقعه، چهل و نه ماه پس از هجرت بوقوع پیوست»
شیوه تاریخ گذاری بر اساس «شمارش ماهها» قبل از هجرت حضرت محمد(ص) سابقه نداشته و پس از هجرت نیز دیری نپاییده و در سالهای پنجم و ششم هجری یا کمی دیرتر به تدریج منسوخ شد و تا حدودی جای خود را به شیوه تاریخ نگاری بر اساس: «سال شماری» داد اما بدلیل آنکه بسیار کم مورد استفاده قرار میگرفت این شیوه نیز داشت به دست فراموشی سپرده میشد.
گسترش اسلام به مناطق امپراطوری ایران و روم، و بستن پیمانهای متعدد نظیر صلح، خراج، جزیه و... نیاز به تاریخی دقیق را مورد توجه قرار داد. این مسائل خلیفه دوم را بر آن داشت برای رسمیت بخشیدن به تاریخی منظم و دقیق جلسهای مشورتی برگزار نماید. به نوشته «طبری» تاریخ نویس مشهور جهان اسلام: «عمر, اصحاب پیامبر را گردهم آورد و گفت: مبدأ تاریخ را چه روزی قرار دهیم؟ امیرمومنان علی بنابیطالب(ع) فرمود: مبدأ تاریخ مسلمانان را باید از روزی قرار داد که پیامبر مهاجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود». پیشنهاد امام این بود که که ماه ربیعالاول به عنوان مبدا تقویم و روز اول ربیعالاول یعنی همان روزی که حضرت محمد (ص) از مکه خارج شدند به عنوان اولین روز تقویم رسمیت یابد. اما متاسفانه از آنجایی که عمر بن خطاب بنایش بر مقابله و تقابل با امیرالمومنین علی علیه السلام بود اصل پیشنهاد که: «تقویم مسلمانان هجری، یعنی بر اساس هجرت باشد» باشد مورد قبول همگان واقع شد اما عمر بن خطاب بر اساس «رسوم عهد جاهلیت» مبدأ تاریخ را محرم همان سالی قرار میدهد که پیامبر در آن سال هجرت فرمودند كه از لحاظ زمانی دو ماه و دوازده روز زودتر از رسیدن پیامبر به مدینه بود.(تاریخ طبری, ج3، ص926)
نتیجه: مبدا تاریخ مسلمانان بنابر پیشنهاد امیرالمومنین علی علیه السلام روز اول ربیع الاول قرار گرفت اما پیشنهاد دیگر حضرت که روز اول ربیع الاول, روز اول سال قمری قرار گیرد با مخالفت عمر بن خطاب مواجه شد و وی متاسفانه به رسم جاهلیت همان اول محرم را روز اول سال قرار داد.
بر خلاف قضاوت عموم که هجرت را یک حادثه بیوگرافیک در زندگی پیغمبر می دانند،در قرآن به این معنا نیست،بلکه به معنای یک اصل کلی عام انسانی،نه در مورد پیغمبر(از مکه به مدینه)بلکه درباره همه انسانها و خطاب به همه انسانها و در همه دوره ها استعمال شده است. بنابراین مهاجرت بر خلاف آنچه در ذهن است،یک حادثه تاریخی در زندگی پیغمبر اسلام نیست،بلکه یک حکم و دستور است و هر جا مهاجرت می آید اصلا خطاب به انسان است،نه بیان یک واقعه در تاریخ.مسئله دیگر این است که هر وقت در آیه صحبت مهاجرت است،کلمه "هاجروا"که امر به مهاجرت است،همیشه بعد از "آمنوا"و پیش از"جاهدوا"آمده(آمنوا-هاجروا-جاهدوا)،یکی از خصوصیات قرآن این است که در انتخاب جای کلمات دقت و عمد به خصوصی دارد.مثلأ هرگز در قرآن،آخرت پیش از دنیا نیامده و این مسلماً می خواهد تقدم دنیا را بر آخرت بیان کند.بنا بر این "آمنوا و هاجروا و جاهدوا"سه حکم است که اول ایمان،دوم هجرت و سوم مبارزه است.چه حکمی استنباط می شود؟یعنی اول ایمان به یک ایدئولوژی باید پیدا کرد و به آگاهی اعتقادی و حس مسئولیت رسید و به محض یافتن آن باید دست به مهاجرت زد و بعد، تکلیف مبارزه است.چرا؟ایمان یعنی چه؟ایمان یعنی اندیشه تازه ای بر خلاف محیط و شرایط موجود.این ایمان اگر با مهاجرت توأم نباشد،و آن شخص یا اقلیت تازۀ صاحب ایمان در محیط بمانند،دو تا سرنوشت بیشتر ندارند:یا تسلیم به شرایط موجود،که ایمانشان قربانی می شود و یا ذلت و گوشه گیری و عزلت،یعنی قربانی کردن خودشان.و این سرنوشت در تاریخ همواره تکرار شده است.کسانی که در یک جامعه روشنفکر بوده اند(این روشنائی همان ایمان است)ولی جرأت نداشته اند که از شغل و زندگی دل بکنند،در این صورت یا پوسیده اند و یا تسلیم شده اند و یا صوفی و راهب یا آلت فعل و فاسد!پس به محض اینکه یک گروه ایمان تازه ای پیدا می کند،به سادگی می تواند نابود شود و ناچار وظیفه اش بلافاصله بعد از ایمان،مهاجرت است.ولی باید به کجا مهاجرت کرد؟به محیطی که از قلمرو زور و اختناق آزاد است.در آنجا هم خودشان را می توانند سالم نگه دارند و هم از شرایط سالم برای مبارزه استفاده کنند و در آنجاست که باید جهاد و مبارزه آغاز بشود.پس اول ایمان،دوم رفتن از محیط برای آغاز مبارزه با محیط(رفتن برای برگشتن پیروزمندانه)وسوم بازگشت موفق و مسئول و مجهز(مومن شدن،مهاجر رفتن،مجاهد بازگشتن.نمونه اش خود حضرت محمد است که از مکه بیرون می رود برای اینکه بتواند مکه را بگیرد،چون اگر در مکه می ماند،ده سال دیگر هم نمی توانست مکه را فتح کند.زیرا یک فکر تازه در محیط خودش همواره کوبیده می شود چون این فکر علیه شرایط موجود اعلام شده بنابراین محیطی که دشمن بر آن مسلط نشده آمادگی بیشتری برای رشد دارد.
(تاریخ تمدن ۱ ) اثر معلم شهید دکتر علی شریعتی
ذكر شریف استغفار را زیاد تكرار نمایید و خسته نشوید. خداوند به شما توفیق دهد!
راه غلبه برمشكلات زندگی
ضمن اینكه صدقه میدهید و معوذتین (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را تكرار مینمایید، ذكر شریف «لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد تكرار كنید.
علت غیبت امام زمان (عج)، خود ماییم
سبب غیبت امام زمان(عج) خود ما هستیم و گرنه اگر ظاهر و حاضر شود چه كسی او را میكشد؟! آیا جن آن حضرت را میكشد، یا قاتل او انسان است؟! ما از پیش امتحان خود را پس دادهایم كه چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت میكنیم و یااین كه او را به قتل میرسانیم؟! انحطاط و پستی انسان به حدی است كه قوم حضرت صالح(ع) ناقه صالح را با این كه وسیله ارتزاق و نعمت آنها بود پی كردند، چنان كه قرآن كریم درباره آن میفرماید:
«لها شرب ولكم شرب یوم معلوم»
یعنی، یك روز آب سهم شما باشد و روز دیگر هم آن و روزی كه آب چاه را میخورد در عوض به آنها شیر میداد!
محبت صادقانه
محبت صادقانه این است كه محبت مخالف درآن نباشد. هركس به هركدام از این چهارده معصوم(ع) محبت داشته باشد، كارش تمام است. فقط شرطش این است كه محبتش راست باشد.
عماد الدین طبری (متوفای ۵۲۵ ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام(علیه السلام) رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند.
گواهی می دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب کسایی؛ فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه(علیها السلام) سرور زنانی و چرا چنین نباشی که سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شده ای و از سینه ایمان، شیر خورده ای و از دامان اسلام برآمده ای. خوشا به حالت در حیات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودی خدا بر تو باد. شهادت می دهم که تو همان راهی را رفتی که برادرت یحیی بن زکریا پیمود.
آن گاه نگاهی به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما ای جان های پاک که در آستان حسین(علیه السلام) فرود آمدید. گواهی می دهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر کردید و با ملحدان جهاد نمودید و خدا را پرستیدید تا آن که مرگ شما را فرا رسید. سوگند به خدایی که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق فرستاد، ما در راهی که رفتید، شریک شماییم.
عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریکیم در حالی که نه ]با آنان[ دشتی پیمودیم و نه از بلندی و کوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیکرهای شان جدا شد، فرزندان شان یتیم گشتند و همسران شان بیوه شدند؟
جابر گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: هر کس گروهی را دوست دارد در عمل آنان شریک است. سوگند به آن که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق به پیامبری فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است که حسین(علیه السلام) و اصحابش داشتند. مرا به سوی خانه های کوفیان ببر. چون مقداری راه رفتیم، به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوست دار خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را تا زمانی که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزة بسیار باشد. با دوست دار آل محمد(علیهم السلام) مدارا کن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت می ماند. دوست دار آل محمد(علیهم السلام)به بهشت می رود و دشمنان شان به دوزخ.
نکته شایان توجه در این باره آن است که علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، می گوید که من این خبر را از کتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل می کنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی درباره ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام)و این که این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است که در کتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج۴، ص ۴۷ و لواعج الأشجان، ص ۲۴۰). این امر، حاکی از آن است که وی چنان که خود گفته آن اضافه را از کتابی غیر از کتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص ۱۸۲ به بعد; جعفر سبحانی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج۲ ، ص ۷۹) برای این که اثبات کنند این قسمت زیادی نیز از کتاب بشارة المصطفی است به توجیهاتی متوسل شده اند که قابل پذیرش نیست، از جمله آن که نسخة بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد که در نسخه کامل کتاب یاد شده این زیادی باشد، چنان که شیخ حرّ عاملی گفته است که این کتاب، هفده جزء دارد (امل الآمل، ج۲، ص ۲۳۴) ولی آن چه اکنون از کتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امکان دارد این حدیث تقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی که علامه امین آورده است، از نسخه ای کاملی بوده است که در دست رس وی بوده است.
احتمال دیگری که داده شده آن است که محدثان پیش از طبری، روایت را تقطیع کرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص ۲۱۵ به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت که اولاً: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه کتابی کهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آن هاست، نه آن که از وسط کتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامة یک خبر!، ثانیاً: علامه مجلسی (متوفای ۱۱۱۱ ق) که معاصر شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ق)
اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.
پی نوشت:
جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص ۱۸۰ ۱۸۱) کشّی درباره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی(علیه السلام) و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) بود. وی در حالی که عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد می نشست و صدا می زد: یا باقر العلم! و تکیه زنان بر عصایش در کوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و می گفت : علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص ۳۸، ح ۷۸ و ص ۴۱، ح ۸۷ و ۸۸ و ص ۴۴، ح ۹۳ و ص ۱۲۴ ۱۲۵، ح ۱۹۵). آیت الله خویی(رحمه الله)درباره وی می نویسد: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج۴، ص ۳۳۰). کلینی با سند صحیح خود از امام باقر(علیه السلام)این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص۳۳۴). گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج۲، ص ۱۸۲). شیخ طوسی(رحمه الله) گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص ۳۱ ۳۲). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته گفته شده که وی در هیجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغابة، ج۱، ص ۲۵۷). در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۱۹۰). جابر از راویانی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا ۱۵۴۰ حدیث نوشته اند. (ذهبی، همان، ج۳، ص ۱۹۴). جابر در سال ۷۸ ق (رجال الطوسی، ص ۳۲) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
منبع: گزیدهای از مقاله «پژوهشی در اربعین حسینی علیه السلام»، محسن رنجبر، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، بهار ۱۳۸۴، شماره ۵